درسی که انقلاب اسلامی از نهضت امام حسین(ع) گرفت

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ نهضت امام حسین(ع) و قیام عاشوراء، الگویی برای مظلومان عالم است. انقلاب اسلامی ملت ایران نیز از همین الگوی بی‌بدیل تاریخ تشیع متاثر بود. از سال 1342 تا سال 1357، همواره ماه محرم فرصت مناسبی برای مبارزه با رژیم ستمشاهی تلقی می‌شد و سرانجام نیز در تاسوعا و عاشورای سال 57، یکی از محکم‌ترین ضربات بر بنیان‌های رژیم پهلوی وارد آمد. علما و روحانیون انقلابی در دوره پهلوی وظیفه داشتند مردم را از ظرفیت‌های ماه محرم آگاه کرده و قیام حسینی را به عنوان الگوی ناب در مواجهه با ظلم، جور و انحراف، معرفی نمایند.
درسی که انقلاب اسلامی از نهضت امام حسین(ع) گرفت

روز 19 خرداد 1374 همزمان با عاشورای حسینی، رهبر عظیم‌الشان انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز جمعه تهران به ذکر خاطره‌ای از ایام پیش از پیروزی انقلاب پرداختند. ایشان در این سخنرانی عنوان کردند که چگونه در ماه عزای اباعبـــدالله(ع)، مردم را با ابعاد عاشوراء آشنا ساخته و آن حــادثه عظیم را به انقلاب اسلامی پیوند زدند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: «متأسّفانه در کشورهای اسلامىِ دیگر، درس عاشورا آن چنان که باید شناخته شده باشد، شناخته شده نیست. باید بشود. در کشور ما شناخته شده بود. مردم در کشور ما امام حسین(ع) را می‌شناختند و قیام امام حسین را می‌دانستند. روح حسینی بود؛ لذا وقتی امام(ره) فرمود که محرّم ماهی است که خون بر شمشیر پیروز می‌شود، مردم تعجّب نکردند. حقیقت هم همین شد؛ خون بر شمشیر، پیروز گردید.

بنده یک وقت در سال‌ها پیش، همین مطلب را در جلسه‌ای از جلسات برای جمعیتی عرض کردم – البته قبل از انقلاب – مثالی به ذهنم آمد، آن را در آن جلسه گفتم؛ آن مثال عبارت است از داستان همان طوطی که مولوی در مثنوی ذکر می‌کند.

درسی که انقلاب اسلامی از نهضت امام حسین(ع) گرفت

یک نفر یک طوطی در خانه داشت – البته مَثَل است و این مَثَل‌ها برای بیان حقایق است – زمانی می‌خواست به سفر هند برود. با اهل و عیال خود که خداحافظی کرد، با آن طوطی هم وداع نمود. گفت من به هند می‌روم و هند سرزمین توست. طوطی گفت: به فلان نقطه برو، قوم و خویش‌ها و دوستان من در آن‌جایند. آن‌جا بگو یکی از شما در منزل ماست. حالِ مرا برای آنها بیان کن و بگو که در قفس و در خانه ماست. چیز دیگری از تو نمی‌خواهم.

او رفت، سفرش را طی کرد و به آن نقطه رسید. دید بله، طوطی‌های زیادی روی درختان نشسته‌اند. آنها را صدا کرد، گفت: ای طوطی‌های عزیز و سخنگو و خوب! من پیغامی برای شما دارم؛ یک نفر از شما در خانه ماست، وضعش هم خیلی خوب است. در قفس به سر می‌برد، اما زندگی خیلی خوب و غذای مناسب دارد او به شما سلام رسانده است.

تا آن تاجر این حرف را زد، یک وقت دید آن طوطی‌ها که روی شاخه‌های درختان نشسته بودند، همه بال بال زدند و روی زمین افتادند. جلو رفت، دید مرده‌اند! خیلی متأسّف شد و گفت چرا من حرفی زدم که این همه حیوان – مثلاً پنج تا، ده تا طوطی – با شنیدن این حرف، جانشان را از دست دادند! اما گذشته بود و کاری نمی‌توانست بکند.

تاجر برگشت. وقتی به خانه خودش رسید، سراغ قفس طوطی رفت. گفت: پیغام تو را رساندم. گفت: چه جوابی دادند؟ گفت: تا پیغام تو را از من شنیدند، همه از بالای درختان پر پر زدند، روی زمین افتادند و مردند!

تا این حرف از زبان تاجر بیرون آمد، یک وقت دید طوطی هم در قفس، پرپر زد و کف قفس افتاد و مرد! خیلی متأسّف و ناراحت شد. در قفس را باز کرد. طوطی مرده بود دیگر؛ نمی‌شد نگهش دارد. پایش را گرفت و آن را روی پشت بام، پرتاب کرد. تا پرتاب کرد، طوطی از وسط هوا بنای بال زدن گذاشت و بالای دیوار نشست! گفت: از تو تاجر و دوست عزیز، خیلی ممنونم؛ تو خودت وسیله آزادی مرا فراهم کردی. من نمرده بودم؛ خودم را به مردن زدم و این درسی بود که آن طوطی‌ها به من یاد دادند! آنها فهمیدند که من این‌جا در قفس، اسیر و زندانیم. با چه زبانی به من بگویند که چه کار باید بکنم تا نجات پیدا کنم؟ عملاً به من نشان دادند که باید این کار را بکنم، تا نجات یابم! – بمیر تا زنده شوی! – من پیغام آنها را از تو گرفتم و این درسی عملی بود که با فاصله مکانی، از آن منطقه به من رسید. من از آن درس استفاده کردم.

بنده آن روز – بیست‌وچند سال پیش – به برادران و خواهرانی که این حرف را می‌شنیدند، گفتم: عزیزان من! امام حسین(ع) به چه زبانی بگوید که تکلیف شما چیست؟ شرایط، همان شرایط است؛ زندگی، همان نوع زندگی است؛ اسلام هم همان اسلام است. خوب؛ امام حسین(ع) به همه نسل‌ها عملاً نشان داد. اگر یک کلمه حرف هم از امام حسین(ع) نقل نمی‌شد، ما باید می‌فهمیدیم که تکلیفمان چیست.

ملتی که اسیر است، ملتی که در بند است، ملتی که دچار فساد سران است، ملتی که دشمنان دین بر او حکومت می‌کنند و زندگی و سرنوشت او را در دست گرفته‌اند، باید از طول زمان بفهمد که تکلیفش چیست؛ چون پسر پیغمبر – امام معصوم – نشان داد که در چنین شرایطی باید چه کار کرد.

با زبان نمی‌شد. اگر این مطلب را با صد زبان می‌گفت و خودش نمی‌رفت، ممکن نبود این پیغام، از تاریخ عبور کند و برسد؛ امکان نداشت. فقط نصیحت کردن و به زبان گفتن، از تاریخ عبور نمی‌کند؛ هزار گونه توجیه و تأویل می‌کنند. باید عمل باشد؛ آن هم عملی چنین بزرگ، عملی چنین سخت، فداکاری‌ای با چنین عظمت و جانسوز که امام حسین(ع) انجام داد.»

دیدگاهتان را بنویسید