فقدان الگوی اوقات فراغت، اینستاگرام را محمل هویت‌یابی کرده است!

شبکه اجتماعی اینستاگرام به‌واسطه قابلیت‌های تصویری و جذابیت‌های کارکردی که دارد، توانسته جای خود را از حدود ۱۰ سال پیش در جامعه ایرانی باز کند. تأثیر این شبکه به حدی بوده که توانسته وجوه مختلفی از سبک زندگی ایرانیان را تحت تأثیر قرار دهد. این تغییر البته به‌خودی‌خود نامطلوب نیست و از برخی جهات می‌تواند مثبت نیز باشد. اما سؤال اینجاست که اینستاگرام تا چه اندازه توانسته تغییرات مثبت و تا چه اندازه توانسته تغییرات منفی را در جامعه ایرانی به وجود آورد. این تأثیر و تأثر موجب شده در سال‌های اخیر به‌ویژه در ماه‌های گذشته زمزمه مواجهه قهری با شبکه‌های اجتماعی را شکل دهد، دراین‌بین بحث پیرامون چگونگی برخورد مسئولان با این موضوع و آسیب‌شناسی مواجهه غیرعلمی و نادرست و غیردقیق چه آسیب‌هایی را می‌تواند به دنبال داشته باشد، لازم به نظر می‌رسد. در گفتگوی پیش رو سعی داریم به ابعاد این موضوع بپردازیم. به همین منظور سراغ داود رحیمی سجاسی، دکترای فرهنگ و ارتباطات و معاون دانشجویی دانشگاه شاهد رفته‌ایم تا با او به بررسی این موضوع بپردازیم.

 

با توجه به ضریب حضور شبکه‌های مجازی، به‌خصوص اینستاگرام در بین ایرانی‌ها و همچنین با توجه به ویژگی‌های جامعه ما چه به لحاظ مذهبی و چه ویژگی‌های دیگر، از منظر شما این کارکرد و تأثیر آن بر سبک زندگی مثبت بوده و یا منفی؟ اینکه حاکمیت بر اساس نظر خود بعضی از این شبکه‌ها را مانند یوتیوب، توییتر و تلگرام فیلتر کرده، به نظر شما استفاده از ظرفیت فیلتر برای برخورد با یک برنامه علمی جلو رفته یا سلیقه‌ای بوده است؟

رحیمی سجاسی: قبل از ورود به بحث، نیاز است که مقدمه‌ای را با هم مرور کنیم؛ به نظر می‌رسد نوع مواجهه فرهنگ ایرانی‌ها با تکنولوژی و جلوتر شبکه‌های اجتماعی به‌طور خاص به اینستاگرام، نیاز به صحبت و مطالعه دارد. باید به خاطر داشت که فرهنگ سنتی و بومی ایرانیان در گذشته، نگاه مثبتی به تکنولوژی نداشته است؛ به‌طور مثال ورود رادیو و تلویزیون به ایران با واکنش‌های خاصی همراه بود و حتی قبل‌تر از آن همزمان با ورود ساعت به ایران -که در ادبیات و رمان‌های احمد محمود به آن اشاره‌شده- به کسانی که ساعت به‌دستشان می‌بستند، عموماً نگاه‌های خاصی می‌شده است.

به‌طورکلی در برابر همه مظاهری که با زیست‌بوم یا فرهنگ سنتی، فاصله داشته، یک هجمه‌ای ایجاد می‌شد، حالا یا با تمسخر و یا با جوک؛ این مواجهه اولیه ما با تکنولوژی بوده که البته طبیعی هم بوده و در همه دنیا این اتفاق افتاده است. هرکسی که دوست داشته این تکنولوژی‌ها را داشته باشد، ولی نتوانسته آن‌ها را به‌دست بیاورد با تمسخر با آن‌ها برخورد کرده است. استمرار آن به ویدیوهایی رسیده که هم از نظر حاکمیت و هم مردم پس‌زده شده و یک اقلیتی هم استفاده می‌کردند. اما در این اواخر یعنی بعد از انقلاب با ورود موجودی به نام کامپیوتر -از این لحاظ موجود که انگار جان دارد- به جامعه جهانی از جمله کشورهای اسلامی و غیر اسلامی رویه‌ای برعکس از آنچه قبلاً رخ‌داده، به وجود می‌آید که این وضعیت به دلیل کارکرد علمی و آموزشی رایانه بود و همه پذیرای آن بودند. حتی خانواده‌های متدین اول از همه این وسیله را خریدند و به‌زودی در کل جامعه فراگیر شد، چون یک توجیه آموزشی علمی در عقبه آن وجود داشت.

با فاصله اندکی از ورود کامپیوتر، تلفن همراه هم وارد شد، از همان ابتدا در برابر موبایل یک مقاومتی بود که باید به‌صورت کنترل‌شده استفاده شود و همین باعث شد که استقبال عمومی کمتر باشد. حتی خانواده‌هایی که چندان به تکنولوژی آشنا نبودند، محدودیت‌هایی برای استفاده از آن قرار دادند، چون می‌دانستند با اتصال به اینترنت، شبکه‌های مختلف مجازی در دسترس قرار می‌گیرد و همچنین دانلود بازی‌های مختلف امکان‌پذیر است که ممکن است اقتضای سن فرزندان نباشد، اما در دوره کرونا به دلیل استفاده دانش آموزان از تلفن همراه برای تحصیل این همه‌گیری اتفاق افتاد؛ لذا وقتی‌که صحبت از فضای مجازی است دیگر نمی‌توان آن را به پیشا کرونا انتقال داد و بهتر است  نگاهمان در پسا کرونا باشد از این جهت که نمی‌توان فرزندی را که دو سال با این فضا انس گرفته است جدا کرد؛ که در همین فضا انواع ارتباطاتی خارج از عرف هم می‌تواند شکل بگیرد. فرزندان می‌توانند در اتاق شخصی خود انواع ارتباطات را تجربه کنند که در فضای قبلی خیلی کمتر اتفاق می‌افتاد.

دراین‌بین دو مواجهه با تکنولوژی وجود دارد که یکی فعال بوده و استفاده در آن فقط به‌صورت کنترل‌شده است، کامپیوتر با یک توجیه و اخیراً تلفن همراه در دوره کرونا هم با توجیه دیگر باعث شده این همه‌گیری اتفاق بیافتد. اگر بخواهیم به‌طور خاص در مورد اینستاگرام صحبت کنیم باید در یک سه‌گانه این موضوع را دنبال کنیم؛ اینستاگرام، خانواده و سبک زندگی که می‌شود در این تحلیل این سه‌گانه را جای داد.

 

با توجه به اینکه یک سه‌گانه مطرح کردید، قبل از ورود جدی به بحث اینستاگرام، قدری نظر خود درباره مفهوم سبک زندگی را باز کنید.

رحیمی سجاسی: اصطلاح لایف استایل که باب شده، یک اصطلاح پست‌مدرن است که در گذشته نحوه زندگی whey of life (شیوه و نوع زندگی) بوده است. نکته این است که در گذشته تنوع محصولات بسیار کمتر از حال حاضر بوده است. سبک زندگی چه زمانی اتفاق می‌افتاد؟ زمانی که شما وارد یک پاساژ خرید شده و یک‌باره با انبوهی از مدل‌ها و طرح‌ها مواجهه می‌شوید، لذا ترجیح می‌دهیم که کمتر به‌تنهایی به خرید برویم، زیرا انتخاب کردن برایمان دشوار شده و اینجاست که سبک زندگی معنادار می‌شود؛ یعنی دایره انتخاب آن قدر وسیع می‌شود که باعث شده با گذشت زمان سبک زندگی خودبه‌خود دچار تغییر شود.

همین موضوع در امر ازدواج نیز صادق است؛ در فضای سنتی که ازدواج به این صورت نبوده است در یک عهدی پدر و مادرها برای فرزندانشان انتخاب می‌کردند. قبل‌تر از آن پدربزرگ مادربزرگ هم انتخاب می‌کردند، اما الآن رویه تغییر کرده است و دو طرف خودشان همدیگر را انتخاب می‌کنند و خانواده‌ها را به مراسم ازدواج خود دعوت می‌کنند، زیرا دایره انتخاب طرفین بزرگ‌تر شده است؛ دانشگاه، محل کار، مترو، خیابان، کنسرت،  سینما و… درصورتی‌که در گذشته دختران کمتر از خانه بیرون می‌آمدند.

در گذشته زندگی‌ها به‌صورت پادگانی بوده است، به این صورت که در خانه‌ها یک اندرونی و بیرونی وجود داشته که غریبه‌ها را به اندرونی راه نمی‌دادند؛ خانم‌ها از خانه بیرون نمی‌آمدند و رفع احتیاجات خانه بر عهده مردان بوده است اگر قرار بوده خانم از خانه خارج شود حتماً یک مرد او را همراهی می‌کرده، حتی دیوارهای خانه مانند پادگان‌ها بلند بوده است، ولی الآن معماری ما تغییر کرده است؛ آشپزخانه اوپن باعث شده که خانم حتی یک لحظه هم از سایر قسمت‌های خانه بی‌خبر نباشد و نگاه‌های چشمی قطع نشود و یا مثلاً در معماری سنتی سرویس بهداشتی در حیاط بوده که باعث افزایش پیاده‌روی می‌شده و اتفاقاً نکات مثبتی را به همراه داشته درصورتی‌که در آپارتمان‌های امروزی سرویس بهداشتی در دل خانه قرار دارد.

حالا به این نکته می‌رسیم که جامعه ایران چطور جامعه‌ای است و خانواده ایرانی چقدر از آن بافت سنتی خودش فاصله گرفته است. ازدواج‌های ما در نهایت مدرنیته این شده که خودمان انتخاب و از طریق خانواده اقدام به ازدواج کردیم و یا هنوز روابط دختر و پسر در خانواده ایرانی برخلاف غرب حل‌شده نیست و این زندگی‌های مدرن امروزی هنوز به بافت سنتی متصل است، زیرا فرهنگ چیزی نیست که به‌زودی از زندگی رخت ببندد. حالا این فرهنگ از کجا می‌آید؟ خانواده، مدرسه، دبیرستان، دانشگاه، رسانه، شبکه‌های اجتماعی و… همه این‌ها به‌قدری مهم هستند که شما نمی‌توانید به‌تنهایی فرهنگ یک نفر را تغییر دهید. فرهنگ در معنای متأخر آن به معنای آموزش است و آن ویژگی ذاتی و مشخصه بارز امر فرهنگی آن است که اکتسابی است و یا یاد گرفته شود. در کل فرهنگ باید متناسب با تکنولوژی‌هایی که وارد آن کشور می‌شود، متحول شود که در کشور ما این اتفاق رخ نداده است.

المان‌های فرهنگی می‌توانند خاصیت پیتزایی داشته باشند به این معنی که می‌تواند حتی از مبدأ ورودی فرهنگ، هم جذاب‌تر و بهتر شوند؛ مانند سرود سلام فرمانده که اخیراً من کلیپ‌های لبنانی آن را مشاهده می‌کردم که به نظرم از مدل ایرانی آن حتی بهتر شده بود.

حالا این خانواده در آن محیط و اقلیم قرارگرفته‌اند؛ بچه‌ها مدرسه و دانشگاه می‌روند، به خانه برمی‌گردند و یک سری ارتباطات، تعاملات و اطلاعات جدیدی شکل می‌گیرد که خروجی آن‌ها می‌تواند خانواده را متحول و رشد دهد. امروزه ما با نسلی مواجهیم که شدیداً با فضا و تکنولوژی به نام «فضای مجازی» انس گرفته‌اند و به روزمره آن‌ها تبدیل‌شده است. نسل پدر و مادر آن‌ها که دهه شصتی‌اند نیز خیلی با این فضا بیگانه نیستند. شاید دهه ۴۰ و ۵۰ قدری با این حوزه ناآشنا باشند. اکنون ما با خانواده‌ای روبرو هستیم که دیگر از این شیوه زندگی خارج شده است و مجبور است «سبک زندگی» داشته باشد. چون دایره انتخاب کردن‌های او وسیع شده است. حالا این سبک‌ها از کجا می‌آیند؟ یک مقطعی خود خانواده صاحب سبک بود. چون خانواده‌ها سه نسلی زندگی می‌کردند. پدربزرگ و مادربزرگ، پدر و مادر و نوه‌ها و در خانواده‌های گسترده‌تر، شاید عمو، دایی و خاله‌ها هم بودند و معمولاً در این نوع خانواده این سبک از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شده است. با هسته‌ای شدن خانواده‌ها و حذف تدریجی پدربزرگ مادربزرگ‌ها بازهم هنوز این تأثیرات از خانواده منتقل می‌شد، چون هنوز آن گذشته به‌کلی فراموش نشده بود. اما پس از انقلاب، خانواده‌ها مسئله تربیت را به مدرسه‌ها سپردند و به‌خصوص به دلیل شرایط اقتصادی و شاغل بودن پدر و مادر این مسئله بیشتر تشدید شده است.

به مرور زمان، مدرسه که نمی‌توانست آن کارکرد خانواده را داشته باشد، چون آن تعهد و تعصب وجود نداشت درنتیجه فقط به اسم آموزش آن اکتفا شد و عملاً تربیت و پرورش رها شد. حتی در صورت علاقه این نهاد، توانایی و پتانسیل آن وجود ندارد. معلمان تربیتی در چند درصد مدارس فعالیت می‌کنند؟ و این ابعاد بزرگ تربیتی به‌راحتی و با یک معلم قابل پوشش نیست و لذا گویا این حوزه تربیت بدون متکلف باقی‌مانده است. در نبود خانواده و مدرسه، بلافاصله رسانه وارد میدان شد و این خلأ را پر کرد. اما رسانه در صورت موفق بودن هم نمی‌تواند جای خانواده را پر کند. حالا در میان این رسانه‌ها، چیزی به نام اینستاگرام ابداع‌شده است. رسانه‌ای که این قابلیت را دارد که هرکسی در آن محیط می‌تواند کارگردان و تولیدکننده باشد و در آنجا شما صرفاً مصرف‌کننده نیستید و این ویژگی باعث شده که آن سبک زندگی به توان بی‌نهایت اوج بگیرد. چون در آنجا شما به تعداد کاربران اینستاگرام تولیدکننده محتوا و سبک زندگی دارید.

در این فضا سلبریتی‌ها لانه گزینی می‌کنند. من عمداً از کلمه لانه استفاده می‌کنم، چون عموماً سلبریتی‌ها جایگاه و شأن سبک زندگی یا اثرگذاری به‌عنوان گروه مرجع را ندارند. بر اساس یک تحقیق روانشناسی گروهی که مشتاق و عاشق سلبریتی‌ها هستند، آی کیو پایینی دارند. حالا در این فضا این سلبریتی‌ها جایگزین خانواده، مدرسه و فضای آموزشی می‌شوند و بعد آرام آرام این افراد شروع به فرهنگ‌سازی می‌کنند.

حالا اینستاگرامی که علاوه بر اینکه خودش دارای تکثر فراوانی به لحاظ محتواست، می‌خواهد سبک زندگی خانواده‌ای را که دچار خلأ تربیتی است پر کند. اگر این مکانیزم با یک مدیریت واحدی روبرو بود، شاید ممکن بود که این اتفاق بیافتد، اما شما در حال حاضر با یک آشفته‌بازاری از کانال‌ها و صفحات مواجهید که محدود و فیلتر کردن آن‌ها به‌شدت دشوار است.

در اینجاست که دولت و حاکمیت به فکر این می‌افتد که باید برای این موضوع کاری کرد و وقتی شما شورای عالی فضای مجازی تأسیس می‌کنید، یعنی این موضوع را به رسمیت شناخته‌اید. دولت شروع می‌کند به سیاست‌گذاری و به‌طور خاص‌تر مدیریت و برنامه‌ریزی؛ منتها از زمانی که فضای مجازی در کشور آمده، یله و رها بوده است، و وقتی شما به یک‌باره وارد ماجرا می‌شوید، چون با یک موضوع و مسئله فرهنگی مواجهید، به همین خاطر یک‌دفعه نمی‌توانید آن را به قانون تبدیل کنید. اصلاً تصویب هم که کرده باشید، چه کسی می‌خواهد آن را اجرا کند؟! این قوانین نیاز به فرهنگ‌سازی دارد و شما نمی‌توانید آن‌ها را به زور برای مردم اجرا کنید. همان طرحی که درباره فضای مجازی بود و با شکست مواجه شد، درصد زیادی از آن اصلاً به دلیل محتوا نبود، چون بسیاری از منتقدان حتی یک بار هم این طرح را از اول تا آخر نخوانده بودند. چون به‌درستی اطلاع‌رسانی و زمینه‌سازی‌های اجتماعی و فرهنگی آن رسانه‌ای نشده بود، با جبهه‌گیری و شکست رسانه‌ای مواجه شد.

مواجهه حاکمیت با امور فرهنگی باید خیلی با دقت باشد. مثل اینکه دولت بخواهد برنامه‌های ایام محرم و تاسوعا و عاشورا را مدیریت کند. بدون شک با کوچک‌ترین دخالتی این کار خراب می‌شود. چون یک موضوع مردم‌نهاد است و قطعاً باید توسط خود آن‌ها مدیریت شود. معمولاً مدیران فرهنگی ما مهندس هستند. واقعاً چند درصد مدیران فرهنگی ما «فرهنگ» خوانده‌اند و یا از حوزه علوم انسانی‌اند؟ نوعاً و بر اساس مشاهده‌ها مهندس‌اند و لذا از مهندسی فرهنگ صحبت می‌کنند و این نشان می‌دهد که این‌ها هنوز حتی مفهوم فرهنگ را درک نکرده‌اند که چنین ادبیاتی دارند. پس یکی از مشکلات ما در این حوزه این است که مجریان فرهنگی افراد لایق و شایسته‌ای نیستند. البته این حرف به معنای عدم‌مداخله دولت در امور فرهنگی نیست. بلکه این مداخله باید نهایتاً در حد نظارت، کنترل و از بین بردن موانع آسیب‌زا باشد. اما همین نظارت‌ها هم با مدل‌های چکشی و یک‌باره‌ای جواب نمی‌دهد.

 

وقتی جنس مواجه دولت با فضای مجازی یک مواجه دوگانه است، یعنی از یک طرف توییتر، یوتیوب و تلگرام را فیلتر می‌کند و از طرف دیگر به صورت روزانه و رسمی تمامی وزرا و نماینده‌های مجلس در توییتر فعالیت دارند، اعتماد به طرح‌های دولت با جبهه‌گیری از طرف جامعه مواجه می‌شود.

رحیمی سجاسی: اصلاً یکی از انتقادات به وزیر مستعفی کار همین بود که چرا ایشان مدام در حال توییت زدن است و اصطلاحا در فضای مجازی پلاس است.

 

نکته دیگر این است که اینستاگرامی که جنبه تربیتی دارد، به‌صورت رهاشده است، اما توییتری که تنها جنبه متن نویسی دارد، چون بازی سیاسی در آن جریان دارد، فیلتر می‌شود.

رحیمی سجاسی: بله؛ حاکمیت برخلاف توییتر و تلگرام، به اینستاگرام خیلی نگاه امنیتی ندارد، چون این یک مقوله فرهنگی است و کمتر سوءاستفاده‌های سیاسی از آن می‌شود، لذا خیلی مورد اهمیت حاکمیت قرار ندارد. اما اتفاق و بلایی که در اینستاگرام برای خانواده‌ها در حال رخ دادن است، شاید به اندازه هیچ فضای دیگری نیست. چون یک فضای کاملاً مدیریت نشده، کنترل نشده و ناایمن مخصوصاً برای یک سنین خاص مهیا شده است و نوجوان شما به انتخاب خودش با این فضا مواجه می‌شود و به‌تدریج تربیت کودک و نوجوان شما تحت تأثیر این فضا قرار می‌گیرد. البته اینستاگرام آن‌قدر قابلیت‌های بالا و جذاب بصری و تنوع دارد که می‌تواند بزرگسالان را نیز به‌راحتی جذب کند.

ما در جامعه‌شناسی عنوان «بازنمایی جمعی» را داریم. به‌عنوان‌مثال در توضیح این اصطلاح، وقتی یک کارگردان هندی فیلم می‌سازد، چه بخواهد و چه نخواهد، فیلم‌های او بازنمایی و یا یک خروجی از جامعه هند را برای تماشاگر نشان می‌دهد. فضای مجازی به صورت عام و اینستاگرام به شکل خاص، یک بازنمایی از جامعه ماست. وقتی شما برای نوجوان و جوان خود در جامعه فضایی برای بروز و ظهور مهیا نکرده باشید، قهوه‌خانه‌ها را جمع می‌کنید، پارک‌های شما استاندارد نیست و درنهایت اینجا برای او یک محمل هویت‌یابی شده است. در یک سنی انسان به‌شدت به دنبال تشویق گرفتن از جمع است. اکثریت کاربران اینستاگرام جوان‌ها هستند، چون این امکان در آنجا برایشان مهیا شده است و جایی است برای پیدا کردن هویتشان و معمولاً وقتی همین جوان متأهل می‌شود دیگر مراجعه کمتری به این فضا دارد و یا لااقل دیگر به دنبال فالوور جمع‌کردن و فالوو شدن نیست.

این بحران هویت در جامعه ما بیداد می‌کند و شاید اینستاگرام در کمتر جایی مثل ایران آن‌قدر طرفدار داشته باشد. پس نمی‌شود نتیجه گرفت که شبکه اینستاگرام به‌تنهایی خیلی قوی عمل کرده است بلکه ما در جامعه یک خلائی به‌عنوان بحران هویت و هویت‌یابی داریم که اینستاگرام آن را پرکرده است. مثلاً در عراق جوانان بیشتر از فیسبوک استفاده می‌کنند که البته آن‌هم قابل‌تأمل و جای بحث دارد؛ و حالا این کاربر اینستاگرام می‌تواند به بسیاری از آرزوهایی که در واقعیت به آن‌ها نرسیده، جامه عمل بپوشاند حتی به‌صورت کاذب و او دارد از بقیه تشویق و بازخورد می‌گیرد و از این فضا لذت می‌برد؛ مثلاً دوست دارد خودش را فرد پولداری معرفی کند و این کار را می‌کند و کسی متوجه نمی‌شود، چون اینجا محفل کذب است و اصلاً بر همین اساس خیلی از کلاه‌برداری‌ها در همین فضا اتفاق می‌افتد.

 

البته برخی‌ها معتقدند که استفاده مدام از اینستاگرام می‌تواند منجر به خشم عمومی شود. چون همان کاربر وقتی مدام صفحات این شاخ‌های اینستاگرامی را می‌بیند که روزانه در حال به رخ کشیدن سبک زندگی خود هستند و او نمی‌تواند به این‌ها برسد، دچار خشم و عصیان می‌شود.

رحیمی سجاسی: بله البته که همین‌طور است و در مرحله حادتر آن حتی می‌تواند به خودکشی منجر شود. چون فرض کنید یک نفر در فلان روستای دورافتاده ایران فکر می‌کند همه در تهران مثلاً به سبک این بچه پولدارها زندگی می‌کنند و همه مردم پایتخت، دارای بالاترین استاندارد زندگی هستند و او در این روستا در حال نابودی است.

یکی از مضرات اینستاگرام این است که صادقانه و یا کاذب یک سری از زندگی‌ها را نمایش می‌دهد که خیلی‌ها از آن محروم‌اند و این مدام منجر به مقایسه می‌شود که درنهایت برای کاربر خود یک احساس شکاف طبقاتی ایجاد می‌کند و به دنبال آن یک احساس تبعیض و بی‌عدالتی به وجود می‌آید و اگر آن کاربر نتواند این‌ها را مدیریت کند ممکن است به خود و یا دیگران آسیب بزند.

دیدگاهتان را بنویسید