کوری کیسینجر دربرابر رنج بشر، شکستی اخلاقی و استراتژیک بود

این دستاوردها که به او اجازه می داد سه یا چهار قدم جلوتر در روابط قدرت‌ های بزرگ را ببیند اما دید او را نیز مسدود می‌ کرد و گاهی اوقات منجر به نزدیک ‌بینی استراتژیک می‌ شد. یکی از همکاران سابق کیسینجر به من گفته بود:”اگر هزینه‌ های انسانی و واقعیت انسانی تصمیمات خود را نادیده بگیرید نه تنها پیامدهای اخلاقی بلکه واقعیت موقعیت ‌هایی را که با آن درگیر هستید از دست خواهید داد. در درازمدت این واقعیت سیاست‌های کشورهایی مانند کشور ما را شکل می ‌دهد و سپس حرکت‌ های استراتژیک با شکست مواجه می‌ شوند”.
جورج پکر، روزنامه نگار و رمان نویس امریکایی است. او بیش‌تر به خاطر نوشته‌هایش برای نیویورکر و آتلانتیک درباره سیاست خارجی ایالات متحده و کتابش به نام “دروازه قاتلان: آمریکا در عراق” شناخته شده است. او هم چنین کتاب ” تاریخ درونی آمریکای جدید” را نوشت که تاریخ ایالات متحده را از سال ۱۹۷۸ تا ۲۰۱۲ پوشش می‌دهد. آن کتاب در سال ۲۰۱۳ میلادی جایزه کتاب ملی را برای آثار غیر داستانی دریافت کرد. بیوگرافی برنده جایزه او تحت عنوان “مرد ما: ریچارد هالبروک و پایان قرن آمریکایی” در ماه مه ۲۰۱۹ میلادی چاپ شد. آن کتاب نامزد دریافت جایزه پولیتزر شده بود. تازه‌ترین کتاب او تحت عنوان “آخرین بهترین امید: آمریکا در بحران و تجدید” در ژوئن ۲۰۲۱ میلادی چاپ شد.

هنری کیسینجر نیم قرن را صرف تعقیب و استفاده از قدرت کرد و نیم قرن دوم را تلاش کرد تا به قضاوت تاریخ درباره همان استفاده از قدرت جهت دهد. طول عمر او و فعالیت دیوانه‌وارش به مثابه خودداری از ناپدید شدن بود تا زمانی که اطمینان حاصل کرد که تحسین او پس از مرگ اش بر نفرت از وی غالب خواهد شد. با این وجود، در نهایت هیچ کدام مهم نبود. سابقه تاریخی ویتنام و کامبوج، گشایش چین، تنش زدایی شوروی، کشتار در بنگلادش و تیمور شرقی، صلح در خاورمیانه، کودتا در شیلی از پیش وجود داشت و تفسیر آن رخداد‌ها برعهده شخص او نخواهد بود.

کیسینجر مشکلی است که باید حل شود: مشکل یک غیرانسانی بسیار انسانی، زیرا او بدون شک انسانی باهوش، شوخ طبع، اهل غیبت کردن، کنجکاو، حیله گر، خود خوار و ظالم بود. در کتاب “استاد بازی” نوشته “مارتین ایندیک” درباره تلاش‌های موفقیت آمیز کیسینجر برای پایان دادن به جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳، شما با دیپلماتی آشنا می‌شوید که اطلاعات عمیقی از تاریخ و شخصیت‌های منطقه دارد که با ظرافت و استقامت زیادی برای ایجاد وضعیتی از تعادل عمل می‌کند که در نهایت منجر به صلح بین اسرائیل و مصر شد.

اگر کتاب “تلگرام خون: نیکسون، کیسینجر و نسل زدایی فراموش شده” اثر “گری جی باس” را در مورد جنگ داخلی پاکستان در سال ۱۹۷۱ که بنگلادش را به وجود آورد بخوانید در مورد کیسینجر با سیاستگذاری مواجه می‌شوید که نسبت به زندگی انسان‌ها، بی تفاوتی تکان دهنده‌ای دارد و می‌خواهد به پاکستان در ارتکاب نسل زدایی کمک کند تا اسلام آباد کماکان یک مجرا بین واشنگتن و پکن باقی بماند. همین جهان بینی از اقدامات کیسینجر در هر دو جنگ خبر داد. او بیش از هر چیز به نظم اهمیت می‌داد و نظم در روابط بین قدرت‌های بزرگ ایجاد می‌شد. کشور‌های کوچک و زندگی مردم عادی برای او اهمیتی نداشت. آرمان گرایی تبلیغی آمریکا تهدیدی غیرقابل اصلاح برای ثبات بود. این دیدگاه باعث شد که او نسبت به مداخله بشردوستانه هشدار دهد و میلیون‌ها هندوچینی و هزاران آمریکایی را در طولانی‌تر کردن جنگ ویتنام پس از شکست آن به نفع حفظ اعتبار قربانی کند.

من دو بار با کیسینجر ملاقات داشتم و در هر رویارویی با مردی جذاب در مقابل ام روبرو شدم و تلاش می‌کردم تا نفرت خود از شخصیت تاریخی اش را اثبات کنم. اولین مورد در سال ۱۹۷۹ بود زمانی که من در کالج بودم. اشاره کردم که دخترش لیز را می‌شناسم. در آن زمان خیلی مودب‌تر از آن بودم که “درباره کامبوج” از او سوالی بپرسم. آخرین بار در سال ۲۰۱۹ میلادی در جمع آوری کمک‌های مالی برای کتابخانه‌ای در کنتیکت او را دیدم. “نانسی کیسینجر” زنی که به سرعت تشخیص دادم باید همسرش باشد سر میز من آمد و گفت: “هنری دوست دارد با تو صحبت کند”. نگاهی به مردی انداختم که در مقابل انبوهی از کتاب‌ها و صفی از جویندگان امضا خمیده شده بود. من به سختی می‌توانستم باور کنم که او هنوز زنده است چه برسد به آن که هنوز در حال نگارش و چاپ کتاب باشد.

زندگی نامه من از ریچارد هالبروک کسی که کیسینجر را تحسین، تحقیر می‌کرد و بیش‌تر به او حسادت می‌ورزید حاوی چندین اشاره نامطلوب به این مرد بزرگ بود و من فکر می‌کردم که آیا برای یکی از آن موارد ذکر شده در کتاب توسط کیسینجر احضار شده ام یا خیر. درعوض، کیسینجر به من گفت که از خواندن کتاب ام لذت برده و همیشه هالبروک را دوست خوبی می‌دانست. من باز هم نتوانستم پاسخ دهم که کیسینجر در اواخر سال ۱۹۷۶ میلادی در آخرین روز‌هایی که وزیر امور خارجه در دولت فورد بود هالبروک را “افعی‌ترین فردی که در این شهر می‌شناسم” توصیف کرده بود که شاید اگر امروز به آن فکر کنید نوعی تعریف از هالبروک بوده است!

با این وجود، به یاد ماندنی‌ترین برخورد من با یک کیسینجر عمومی‌تر بود. این دیدار در جریان ضیافت شام ترتیب داده شده‌ای برای “آنگلا مرکل” صدراعظم آلمان در اقامتگاه کنسول آلمان در منهتن در پاییز ۲۰۱۵ میلادی صورت گرفت. من در آخرین لحظه به میز شام پیوستم. کیسینجر درباره تصمیم خود برای ورود یک میلیون پناهجوی فراری از جنگ در سوریه، افغانستان و جا‌های دیگر توسط مرکل سخنرانی می‌کرد. با خود می‌گفتم آیا او می‌تواند از میل انسان دوستانه برای نجات یک میلیون نفر قدردانی کند؟ او به عنوان نویسنده پایان نامه‌ای در مورد مترنیخ، تحسین کننده بیسمارک و پناهجویی یهودی از تمدن آلمان گفت: “این مانند باز کردن دروازه‌های روی بربر‌ها بود. این امر به طور غیرقابل برگشتی “تمدن آلمان” را تغییر خواهد داد”.

در ادامه یکی از حضار برخلاف نظر کیسینجر داستانی را برای مان تعریف کرد که چگونه زمانی که ده ساله بود اندکی پس از شب بلورین* (کریستال ناخت) گشتاپو پدرش را از خانه خود در فرانکفورت دور کرد و او دیگر هرگز پدرش را ندیده بود. دو ماه بعد او را سوار قطاری به سوئیس فرستادند که بخشی از نجات کودکان یهودی درست پیش از آغاز جنگ بود. او گفت:”اگر برنامه نجات سازمان یافته انتقال کودکان نبود امروز من نیز در اینجا حضور نداشتم”. هر دوی آنان پناهجو بودند، اما به نظر می‌رسد تنها یکی از آنان به خاطر می‌آورد که وضعیت زندگی اش چگونه بوده و آن یک نفر کیسینجر نبود. گفتگو ادامه یافت و مشخص شد که چرا مرکل آن مهمان را دعوت کرده بود.

مشکل کیسینجر صرفا پارادوکس مردی با ویژگی‌های شخصی جذاب نیست که کار‌های وحشتناکی انجام داده است. بالاخره او کار‌های خوبی نیز انجام داد. دیپلماسی او با اتحاد جماهیر شوروی و چین جهان را دست کم برای مدتی به سمت بهتر شدن بازسازی کرد (جهان همیشه در حال بازسازی خود است). با این وجود، این دستاورد‌ها که به او اجازه می‌داد سه یا چهار قدم جلوتر در روابط قدرت‌های بزرگ را ببیند باعث مسدود شدن دیدش نیز شده بود و گاهی اوقات منجر به نزدیک بینی استراتژیک می‌شد. یکی از همکاران سابق کیسینجر به من گفت:”اگر هزینه‌های انسانی و واقعیت انسانی تصمیمات خود را نادیده بگیرید نه تنها پیامد‌های اخلاقی بلکه واقعیت موقعیت‌هایی که با آن درگیر هستید را از دست خواهید داد. در درازمدت این واقعیت سیاست‌های کشور‌هایی مانند کشور ما را شکل می‌دهد و سپس حرکت‌های استراتژیک با شکست مواجه می‌شوند”.

غیرشخصی بودن دیدگاه کیسینجر در مورد روابط بین‌الملل او را به این باور رساند که قدرت‌های بزرگ می‌توانند امور جهان را مدت‌ها پس از امکان پذیر شدن نظم دهند. او پیش بینی نمی‌کرد که ناسیونالیسم ویتنامی پس از امضای توافق نامه صلح پاریس کنترل شوروی را به چالش بکشد. او نمی‌دید یا شاید برایش مهم نبود که روابط ایالات متحده و چین (که به نفع او تمام شد) می‌تواند به پایگاه تولیدی آمریکا آسیب برساند و اقتدارگرایان چینی را قدرتمند کند. زمانی که روسیه به اوکراین حمله کرد به نظر می‌رسید که تحلیل کیسینجر از اواخر دوره اتریش – مجارستان* نشئت می‌گرفت.

درخشش دیپلماسی کیسینجر در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی آخرین شعله نور وستفالیایی در حال مرگ بود. قهرمانان او دولتمردان قرن نوزدهم بودند و او رویکرد آنان را به قرن بیستم رساند. او رهبران جهان را بسیار بهتر از افرادی که رهبری می‌کردند یا مشکلات فزاینده‌ای که فراتر از دولت‌ها بود درک می‌کرد. نه جنبش‌های ایدئولوژیک، نه درگیری‌های اجتماعی و نه زندگی انسانی برای او به اندازه بازی بین المللی شطرنج واقعی نبودند.

همکار سابق کیسینجر به من گفت: “صفحه‌ای شطرنج را تصور کنید که در آن هر مهره در واقع یک پادشاه یا ملکه بود یا پیاده‌ها بچه بودند و هر بار که شما یک پیاده را قربانی می‌کردید یک کودک کشته می‌شد. شما ممکن است شطرنج را متفاوت بازی کنید”.


* شب بلورین کریستال ناخت یا شب شیشه‌های شکسته شب نهم و دهم ماه نوامبر ۱۹۳۸ بودند شب‌هایی که در آن به سرکردگی حزب نازی در آلمان به بهانه یهودی بودن عامل سوء قصد به جان ارنست فم رات منشی سفارت آلمان در پاریس به خانه ها، مغازه‌ها و کنیسه‌های یهودیان در لایپزیگ و دیگر شهر‌های آلمان و اتریش حمله شد. این حملات با خرد شدن شیشه‌های ساختمان یا به آتش کشیده شدن آن همراه بود. با توجه به این که خیابان‌ها در روز‌های بعد مملو از خرده شیشه بودند این شب‌ها به شب‌های بلورین یا شب شیشه‌های شکسته معروف شدند. این اتفاق آغازی بر حمله سازمان یافته علیه یهودیان بود.
* اتریش-مجارستان پادشاهی دوگانه‌ای بود که از سال ‎۱۸۶۷–۱۹۱۸ میلادی بر اروپای مرکزی سیطره داشت. این کشور از اتحاد امپراتوری اتریش و پادشاهی مجارستان به وجود آمد.

دیدگاهتان را بنویسید