مشارکت راهبردی چین و ایران و آینده هژمونی آمریکا در منطقه خلیج فارس

در حال حاضر قدرت در نظام بین‌الملل، دستخوشِ تحولی عمیق شده‌است که ویژگی اصلی آن، حرکت به سوی کثرت‌گرایی است و بر این اساس، تعدادی از قدرت‌های متوسط سودای تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای را برآورده‌اند. این تغییر موجب تشدید تنش‌های قدرت‌جویانه میان آمریکا و چین می‌شود. پکن و تهران هر دو در هدف استراتژیک تضعیف هژمونی جهانی آمریکا مشترک هستند و هر دو با تنش‌ها، تحریم‌ها و فشارهای وارده از سوی واشنگتن مواجه شده‌اند. ایرانِ نسبتاً قوی و مستقل در خلیج فارس نه تنها می تواند به چین کمک کند که  منافع خود را در منطقه تامین کند، بلکه می‌تواند آن را در تضمین امنیت انرژی  و تحکیم جای پای خود  در خاورمیانه یاری رساند. در نتیجه، در عصر افول نسبی قدرت مریکا و ظهور قدرت‌های منطقه‌ای، مشارکت راهبردی چین و ایران در حال تغییر ساختار امنیتی خاورمیانه است. استراتژی «نگاه به شرق» ایران و «حرکت به سوی غرب» چین در منطقة خلیج فارس به هم می‌رسند. این مقاله در پی بررسی این تلاقی و  پیامدهای آن است.

مقدمه

در مارس ۲۰۲۱ در جریان سفر وانگ‌یی وزیر امور خارجة چین به تهران و پس از چندین ماه رایزنی،سرانجام او و همتای وقت ایرانی‌اش محمدجواد ظریف توافقنامه‌ای برای مشارکت دوجانبه راهبردی ۲۵ساله امضا کردند.به گفتة مقامات ایرانی، این توافقنامه در ژانویه ۲۰۲۲ وارد مرحله اجرایی شد  توافقِ چندبعدی کنونی واکنش‌های متفاوتی را در ایران و جامعة بین‌الملل به همراه داشته‌است. در حالی که مقامات ایرانی آن را نقطة عطفی در تاریخ دیپلماسی ایران می‌دانند و آن را برای توسعه کشور ضروری می‌دانند، برخی ناظران چینی به احتمال به‌کارگیری دیپلماسی دام بدهی توسط چین در زمینة گسترش روابط پکن و تهران اشاره می‌کنند. از طرفی با توجه به رأی موافق چین به تمام تحریم‌های هسته‌ای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، برخی محققان، توافق ۲۵‌ساله را صرفاً لفاظی و فاقد هرگونه دستاورد قابل‌توجهی برای ایران توصیف می‌کنند.ا درک این توافق چندبعدی در چارچوب تغییرات عمیق و گسترده در نظام بین‌الملل می‌تواند روشن کند که پکن و تهران به دنبال رسیدن به چه اهدافی در سایة این توافق هستند. در واقع، پیشینة روابط دیپلماتیک ایران و چین به دهة ۱۹۷۰ برمی‌گردد. با این حال، در سال ۲۰۱۶ و در جریان سفر شی جین پینگ به تهران، دو کشور تصمیم گرفتند روابط دوجانبه‌شان را به سطحی جدید ارتقا دهند که مشارکت راهبردی جامع نامیده می‌شود.دیپلماسی چین بر اساس منطق سلسله‌مراتبی در بیست و چهار سطح مختلف، قراردادهای مشارکتی را تعریف کرده است و بر این اساس، مشارکت جامع راهبردی از نظر اهمیت در رتبة ششم قراردادهای مشارکتی چین و ایران قرار گرفته است.بدون تردید پکن، برای تضمین منافع خود، تنها روابط خود با مهم‌ترین کشورهای منطقه را در برنامة مشارکت جامع راهبردی تعریف می‌کند.

در واقع، تحولات گستردة خاورمیانه طی دو دهه اخیر، ایران را به یک قدرت غیرقابل انکار منطقه‌ای تبدیل کرده است. درگیری‌های منطقه‌ای مختلف و خصومت طولانی‌مدت بین تهران و واشنگتن باعث شده آمریکا و متحدانش  قدرت گرفتن ایران را برنتابند. به این ترتیب، تحریم‌های گسترده علیه ایران اعمال شده و همکاری‌های غیررسمی منطقه‌ای جدیدی مانند پیمان ابراهیم شکل گرفته‌اند. در این فضا، ایران به سمت شرق تمایل پیدا کرده است.

گسترش درگیری‌های استراتژیک میان چین، حرکت چین به سوی ایفای نقش بین‌المللی به جای تمایل به حفظ وضعیت فعلی و تمایل آن به تغییر نظم موجود فرصت را برای مشارکت استراتژیک بین قدرت‌های جهانی و قدرت‌های نوظهور منطقه‌ای فراهم کرده است. بنابراین، پیش‌برد اهداف مشترک و مهم، مانند جلوگیری از پیشرفت قدرت آمریکا در خلیج فارس و اقیانوس هند، نشان می‌دهد مشارکت راهبردی ایران و چین مهم‌تر از آن است که به نظر می‌رسد.

به نظر می‌رسد «نگاه به شرق» ایران و «حرکت به سوی غرب» چین، حرکاتی هم‌سو و سودمند برای دوطرف هستند. راهبرد سنتی «اژدهای محتاط» پکن ممکن است با افزایش قدرت و گسترش نفوذ چین در خاورمیانه کنار برودو کاهش نسبی نفوذ و منافع آمریکا در منطقه این تغییر را بیش از پیش محتمل می‌کند.

در این مقاله به طور خاص بر عوامل تعیین‌کننده‌ای که بر سیاست ایران در نگاه به شرق اثر می‌گذارند، تمرکز می‌کنیم. استدلالمان این است که برجسته‌ترین عاملی که تهران و پکن را به یک‌دیگر نزدیک می‌کند، مخالفت آنها با هژمونی آمریکا در سیستم بین‌المللی در حال تغییر کنونی است. این دو کشور برای ارتقای روابط خود انگیزه‌های‌ فراوانی مانند انگیزة گسترش روابط اقتصادی با منافع دوسویه دارند اما اساس مشارکت راهبردی جامع ایران و چین، به ویژه از دیدگاه تهران، در درجه اول مخالفت با هژمونی آمریکاست. ما جنبه‌های کلیدی و پیامدهای اصلی مشارکت بیش‌تر و قوی‌تر استراتژیک پکن و تهران را تا آن‌جا که به توازن قوا در خلیج فارس و فراتر از آن مربوط می‌شود، بررسی می‌کنیم. تحقیقات انجام شده در گردآوری این تحلیل مبتنی بر بینشیی است که از طریق مصاحبه‌های عمیق با مقامات ایرانی مانند دیپلمات‌های ارشد قبلی و فعلی و هم‌چنین محققان ایرانی با تمرکز بر سیاست خارجی چین به دست آمده است. همچنین به طور گسترده از مجموعة ارزشمندی از منابع اولیه استفاده شده و ضمن اشاره به اظهارات مقامات عالی ایران برای توضیح ماهیت شراکت ایران و چین از دیدگاه ایران، این مقاله قصد روشن کردن تفاوت‌های ظریف آن با دیگر پیمان‌های مشارکتی چین دارد.

این مقاله در چهار بخش ارائه می‌شود. ابتدا، در باب کثرت‌گرایی عمیق بحث می‌‌‌کنیم که در این مقاله به‌عنوان چارچوب مفهومی اصلی برای ارزیابی گذار در قدرت جهانی به کار گرفته می‌شود. کثرت‌گرایی عمیق به وضعیتی جهانی گفته می‌شود که در آن، توزیع پراکنده قدرت، ثروت و اقتدار فرهنگی وجود دارد اما عدم تقارن قدرت هم‌چنان پابرجاست. دوم، به طور خلاصه توضیح می‌دهیم که چگونه تغییر قدرت جهانی بر نظم منطقه‌ای خاورمیانه و تلاش‌های قدرت‌های بزرگ آن برای گسترش نفوذ خود تأثیر گذاشته است. ما تغییرات سیاسی و امنیتی خاورمیانه را از سال ۲۰۰۳  بررسی می‌کنیم و تاثیر این تغییرات در چگونگی شکل‌گیری و تغییر یافتن راهبرد کلان تهران را بحث می‌کنیم که منجر به چرخش ایران به سمت شرق شده است. در این بخش، سیر تحول استراتژی کلان ایران در دهه گذشته را بررسی ‌کرده و به دنبال آن سیاست نگاه به شرق ایران را به‌تفصیل توضیح می‌دهیم تا بستری را که در آن توافق‌نامه جدید ایران و چین تدوین شده است، روشن می‌کنیم. سپس به مشارکت چین و ایران از دیدگاه ایران نگاه می‌کنیم و اهداف و چشم‌انداز‌های صریح و ضمنی ایران از گسترش روابط با چین را توضیح می‌دهیم. سوم، ما بر استراتژی حرکت به سوی غرب چین تمرکز کرده و اهمیت استراتژیک ایران برای پکن و اهدافی را که چین به دنبال دست‌یابی به آن است توضیح می‌دهیم. چهارم، پیامدهای منطقه‌ای و بین‌المللی روابط راهبردی چین و ایران را مورد بحث قرار می‌دهیم.

 

کثرت‌گرایی عمیق: توزیع مجدد قدرت جهانی

ترکیبی پراکنده اما بزرگ از قدرت‌های بزرگ و متوسط جهانی، هژمونی آمریکا را در چندین منطقه از جمله خاورمیانه به چالش می‌کشد.قدرت‌های منطقه‌ای نوظهور در سراسر جهان، مانند ایران و ترکیه مدعی قدرتِ نویافته هستند و توجه زیادی به تبدیل قدرت مطلق بین‌المللی جهانی به تنش پویای آمریکا و چین دارند. این تحول عمیق و پایدار قدرت، مستلزم بازنگری‌های جدی در سیستم ائتلافی آمریکامحور در نقاط حساس استراتژیک مانند خاورمیانه، جنوب آسیا و آسیای جنوب شرقی و غیره است.ظهور چین به عنوان یک غول سیاسی، نظامی و اقتصادی، قدرت و نفوذ غرب را تضعیف می‌کند و غرب، دیگر به‌عنوان محرک اصلی در تعیین اتحادها عمل نمی‌کند، زیرا ما وارد آنچه باری بوزان «نظم بین‌المللی پساغربی» می‌نامد، می‌شویم.بوزان جهان بدون غرب را اینگونه توصیف می‌کند:

«ما به‌شیوه‌ای کاملاً رادیکال، وارد مرحلة جدیدی می‌شویم که در آن غرب دیگر مرکز بی‌چون‌‌وچرای قدرت جامعة بین‌المللی نخواهد بود. از برخی جهات، می توان این قضیه را مانند بازگشت به جهان  قبل از مدرنیته، وابستگی متقابل جهانی و ارتباطات گسترده دید. قبل از قرن ۱۹، به ویژه قبل از قرن ۱۶، ارتباط و اتصال جهانیان با هم نسبتا کم بود اما با همین ارتباطات هم توزیع قدرت نسبتاً برابر بود. بدین ترتیب چین، هند و جهان اسلام هر کدام به طور مستقل مراکز قدرت بودند. اکنون در حال بازگشت به چیزی شبیه به آن دنیای عادلانه‌تر هستیم، با این تفاوت که اکنون همة این مراکز قدرت به شدت به هم مرتبط و وابسته هستند. این تغییر واقعا بزرگ است. من اکنون از برچسب “کثرت‌گرایی عمیق” برای توصیف این نظم جهانی در حال ظهور استفاده می‌کنم.»

بوزان، در توضیح نظم جهانی در حال ظهور و کثرت‌گرایی عمیق که مشخصة اصلی آن است، می‌افزاید که جامعة بین‌المللی جهانی اکنون به وضوح از شکل دیرینة مرکز-پیرامونی خود که هستة قدرت در آن نسبتا کوچک و تحت سلطة غرب و رهبری آمریکا است، در حال دور شدن است و به سمت جهانی با گروه‌های سیاسی و فرهنگی متنوع که قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای دارند، حرکت می‌کند.این تحول جهانی جدید برای کشورهایی که به دنبال تثبیت خود به عنوان یک قدرت جهانی کارایی ندارد. در این فضا هژمونی، امکان‌ناپذیرتر و دارای مشروعیت کمتر خواهد بود. تشدید درگیری و رقابت بین قدرت‌های بزرگ در مناطقی که خارج از مناطق مجاور آن‌ها قرار دارند، یک پیامد محتملِ این تجدید ساختار نظم جهانی است، همانطور که در حال حاضر در شرق آسیا، آسیای جنوب شرقی، اوکراین و مرزهای شرقی اتحادیه اروپا دیده می‌شود.

تغییر در خاورمیانه و تحول استراتژی کلان ایران

یکی از پیامدهای حملة سال ۲۰۰۳ به عراق و خیزش‌های عربی در سال ۲۰۱۱ این است که تحولات قدرت در خاورمیانه به شکلی فزاینده با درگیری‌ و خصومت‌ بین قدرت‌های بزرگ منطقه گره خورده  و شبه‌نظامیان فرقه‌ای نقش برجسته‌تری در رقم‌زدن این درگیری‌ها ایفا می‌کنند. کاهش قدرت آمریکا در منطقه، همراه با عدم تمایلش به مداخله مستقیم از سال ۲۰۰۸ و خروج این کشور از عراق و افغانستان، به اعتبار و توانایی واشنگتن برای مدیریت سیاست‌های منطقه‌ای در خاورمیانه آسیب رسانده است.متحدان و شرکای منطقه‌ای، آمریکا را به خاطر کنار گذاشتن نقش مرکزی خود به عنوان حامی نظم لیبرال مورد سرزنش قرار داده‌اند و بر این باورند که اگر خلأ قدرت ناشی از کاهش دخالت آمریکا  توسط قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای یا سایر قدرت‌های بزرگ مورد بهره‌برداری قرار گیرد، قدرتی به وجود می‌آید که به وضوح ضدغرب و مخالف ارزش‌های لیبرال است.

به موازات تحولات نظام بین‌الملل جهانی و تغییرات آسیب‌زا در سازمان امنیتی خاورمیانه، استراتژی کلان ایران و سیاست‌های دفاعی و خارجی آن نیز به شدت تغییر کرده است. برای درک درست سیاست جدید «نگاه به شرق» ایران، باید آن را در چارچوب روایت استراتژی کلان ایران در دهه گذشته قرار دهیم.

طیف وسیعی از عوامل داخلی و خارجی بر تدوین استراتژی کلان ایران تأثیر می‌گذارد، اما جهت‌گیری ایدئولوژیک و سیاسی دولت مستقر و وضعیت اقتصادی ایران دو عامل تعیین‌کننده اصلی داخلی را تشکیل می‌دهند. طبق قانون اساسی ایران، رهبر ایران مسئولیت تصمیم‌گیری در باب مسائل اساسی سیاست خارجی را بر عهده دارد اما تاریخ ایران پس از انقلاب نشان داده است که روسای جمهور محافظه‌کار، اصلاح‌طلب و انقلابی همگی بر استراتژی کلان ایران اثر می گذارند. از منظر اقتصادی، اگرچه روند کُندِ تولید ناخالص داخلی به طور کامل وضعیت اقتصادی ایران را نشان نمی‌دهد، اما نشان‌دهنده ظرفیت‌های اقتصادی کشور است. وابستگی ایران به درآمدهای صادراتی نفت به این معنی است که ظرفیت اقتصادی آن به طور مستقیم با قیمت نفت و توانایی آن در فروش انرژی مرتبط است.

با توجه به تغییر گستردة سازمان قدرت در منطقه و رقابت در صحنه جهانی بین واشنگتن و پکن، سیاست‌گذاران ایرانی اکنون با فرصت‌های بالقوه‌ای مواجه شده‌اند. این عوامل خارجی وابسته به سیاست داخلی ایران و ایدئولوژی‌های رهبران دولتی هستند و ترکیبات حاصل از آن‌ها استراتژی کلان کشور را مشخص می‌کنند. ایران تا به امروز استراتژی‌های زیادی را دنبال کرده است، از مماشات تا توسعه‌طلبی و روابط حسنه تا سیاست ضدمهار.

 

به حداکثر رساندن قدرت ملی به عنوان استراتژی کلان (۲۰۱۰-۲۰۱۳)

از سال ۲۰۱۰ تا اواخر سال ۲۰۱۲  مجموعه‌ای از رویدادهای داخلی و شرایط بین‌المللی باعث شد که ایران نوعی توسعه‌طلبی را به عنوان استراتژی کلان خود اتخاذ کند. مقامات ایرانی به دنبال حداکثرسازیِ قدرت منطقه‌ای ایران بودند و برخلاف پیشینیان خود که سعی در بهبود بخشی از روابط ایران با غرب داشتند، احمدی‌نژادِ اصول‌گرا رویکردی تهاجمی در قبال غرب در پیش گرفت که هدف اصلی آن آمریکا بودبا ادعای احیای آرمان‌های انقلاب اسلامی، احمدی‌نژاد رویکردی سیاسی مبتنی بر اصول عدالت، آن گونه که در اخلاق ایرانی-اسلامی مفروض بود، اتخاذ کرده و استراتژی کلانی با اولویت مقابله با هژمونی و یکجانبه‌گرایی آمریکا را دنبال کرد.افزایش درآمدهای دولت در این دوره، حداکثرسازی قدرت را ممکن و تسهیل کرد درآمدهای نفتی ایران در سال‌های ۲۰۱۰  تا ۲۰۱۲  به طور قابل توجهی بیشتر از درآمدهای حاصل از سال‌های گذشته بود. بر اساس داده‌های رسمی بانک جهانی، تولید ناخالص داخلی در سال‌های ۲۰۱۰، ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ به ترتیب ۴۸۶.۸  میلیارد دلار، ۵۸۰.۸  میلیارد دلار و ۵۹۸.۹  میلیارد دلار آمریکا بوده است. این بالاترین تولید ناخالص داخلی در تاریخ نوین ایران از سال ۱۹۶۰ است.

احمدی‌نژاد از این درآمد بالا برای تقویت توان هسته‌ای ایران و تبدیل آن به نماد قدرت ملی ایران استفاده کرد. وی با تقویت بازوی اقتصادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی موسوم به قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا،به دنبال برقراری روابط سیاسی دوجانبه با کشورهای غیرغربی و از همه مهم‌تر گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه در پی خیزش عربی در سال ۲۰۱۱ بود. این اقدامات شامل راه‌کارهای  مانند بهره‌برداری از درگیری‌های درون‌منطقه‌ای و ایجاد اتحاد با قدرت‌های متوسط و بزرگ خارج از محور دولت‌های غربی بود.

در فوریة ۲۰۱۰، ایران شروع به تولید اورانیوم غنی‌شده ۲۰ درصد کرد که گفته می‌شد برای رآکتور تحقیقاتی تهران بود. به دنبال گسترش توان هسته‌ای، آمریکا با تنبیه ایران تلاش کرد آن  را مجبور به توقف پیش‌برد برنامه هسته‌ای خود کند. اوباما در ۳۰  ژوئیه ۲۰۱۲  فرمانی اجرایی تحت عنوان “مجوز تحریم‌های اضافی در رابطه با ایران” امضا کرد. این فرمان تحریم‌های مندرج در بخش ۱۲۴۵ لایحه اختیارات دفاع ملی برای سال مالی ۲۰۱۲  را گسترش داد تا ایران را از ایجاد مکانیسم‌های پرداخت برای فروش نفت به منظور دور زدن تحریم‌های این لایحه بازدارد.

افزایش بی‌سابقه قدرت سپاه، ایران را بیش‌تر به سمت استراتژی کلان مبتنی بر حداکثرسازیِ قدرت سوق داد. سپاه که در دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد توانسته بود قدرت خود را در عرصه سیاسی گسترش دهد، قدرت اقتصادی و حوزه نفوذ خود را نیز تقویت و نهادینه کرد. قرارگاه خاتم‌الانبیا به عنوان بازوی اقتصادی سپاه توانست نقش خود را در اداره اقتصاد ایران تثبیت کند.

محیط بین‌المللی نیز نقش تکمیلی در بهینه‌سازی استراتژی کلان ایران داشته است. قیام‌های مدنی خاورمیانه معروف به بهار عربی به عنوان محرکی برای ایران عمل کرد تا استراتژی کلان خود مبنی بر به حداکثر رساندن قدرت  را پیش ببرد. رهبران ایران، همراه با سایر کشورهای جهان، شاهد اعتراضات مدنی گسترده‌ در کشورهایی مانند مصر، یمن و بحرین بودند که در آنها جمعیت زیادی در مخالفت با دیکتاتورهای متحد با آمریکا تجمع کردند. مقامات ایرانی با تفسیر این قیام‌ها به عنوان رویدادی داخلی با پیامدهای ضدهژمونیک بین‌المللی، از تحولات جهان عرب به عنوان «بیداری اسلامی» یاد کردند. رهبر ایران، آیت‌الله علی خامنه‌ای، این جنبش سیاسی معاصر را با اصول انقلاب اسلامی هم‌‌‌سو دانست و خطاب به انقلابیون گفت که قیام اعراب بر الگوی ایدئولوژیک ساخته‌شده توسط آن‌ها استوار است.ایران قیام‌های مدنی اتفاق افتاده در سال‌های ابتدایی دهه را زمینه مساعدی برای تقویت قدرت نرم خود در منطقه می‌دانست. آغاز جنگ داخلی در سوریه و خطر فروپاشی رژیم بشار اسد فرصت‌های بیش‌تری را برای ایران فراهم کرد تا حضور نظامی خود را در سوریه گسترش و تعمیق بخشد. نیروی قدس، شاخه خارجی سپاه پاسداران ایران، که از زمان جنگ ایران و عراق در تلاش بود تا ائتلاف‌های غیررسمی شبه‌نظامی در منطقه ایجاد کند، از وضعیت سوریه به عنوان ابزاری برای افزایش عملیات نظامی خود در این کشور استفاده کرد. تعاملات جدید با شبه‌نظامیان، اعتبار ایران را در شکل دادن به نظم جدید امنیتی منطقه تثبیت کرد.

احمدی‌نژاد استراتژی «نگاه به شرق» ایران را پایه‌ریزی کرد که به نوعی تا به امروز ادامه داشته است. اولین بار، طرح رویکرد نگاه به شرق با دیدگاهی ایدئولوژیک و بر اساس تنفر درونی از هژمونی آمریکا، با الگویی برای بهبود روابط با  غیرآمریکایی‌ها اعم از دولت‌ها و شبه‌نظامیان شکل گرفت. بنابراین، ایران شروع به ایجاد روابط سیاسی قوی‌تری با کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین کرد و این الگو در سال‌های آینده توسعه بیشتری پیدا کرد.

 

مشارکت مجدد و عمل‌گرایانه در امور بین‌المللی (۲۰۱۳-۲۰۱۵)

به دنبال گسترش سریع برنامه هسته‌ای ایران، تهران با تحریم‌های شدید بین‌المللی و یک‌جانبه (تحمیل شده از سوی آمریکا) مواجه شد‌. آمریکا برای منزوی کردن ایران، طیفی از موسسات مالی ایران، از جمله بانک مرکزی آن را تحریم کرد.این تحریم‌ها به‌طور قابل‌توجهی به اقتصاد ایران ضربه زد و منجر به روی کار آمدن حسن روحانی و طیف میانه‌روها شد. روحانی با شعار اعتدال، به دنبال آشتی اصلاح‌طلبان با اصول‌گرایان بود تا تعامل ایران با جهان را تقویت کند. سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاران جدید، رکود اقتصادی رو به وخامت و آشفتگی گسترد‌ه‌تر در منطقه به واسطة ظهور مجدد تروریسم در خاورمیانه، ایران را مجبور به اتخاذ استراتژی کلان تعامل دوباره با جهان غرب کرد.از زمانی که روحانی در سال ۲۰۱۳ به قدرت رسید تا ژوئیه ۲۰۱۵ که توافق هسته‌ای امضا شد، تولید ناخالص داخلی ایران به شدت کاهش یافت. در سال ۲۰۱۳  تولید ناخالص داخلی ۲۳ درصد نسبت به سال قبل کاهش یافته بود و مقدار آن به ۴۶۰  میلیارد دلار رسید و در سال ۲۰۱۴  و ۲۰۱۵  به ترتیب به ۴۳۲  و ۳۸۵ میلیارد دلار رسید.

در این دوره نخبگان سیاسی در مورد ضرورت دستیابی به توافق هسته‌ای به اجماع رسیدند‌. آیت‌الله خامنه‌ای برای اولین بار در تاریخ ایران از نرمش قهرمانانه سخن گفت و تاکید کرد که جمهوری اسلامی باید از روش‌های جایگزین برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند.با وجود اجماع ملی گسترده برای حل مناقشه برنامه هسته‌ای، هیچ توافقی در مسیر آینده سیاست خارجی ایران ایجاد نشد. در حالی که روحانی و سیاست‌گذاران خارجی معتدل و عمل‌گرا به دنبال افزایش تعامل ایران با جهان از طریق حل و فصل اختلافات با آمریکابودند، سپاه پاسداران و جناح‌های اصول‌گرا در حکومت، توافق هسته‌ای را صرفاً یک ابزار سیاسی-حقوقی برای لغو تحریم‌ها و به ثبات رساندن اقتصاد بحران‌زده ایران می‌دانستند.

 

نتیجه‌گیری

توافق راهبردی چین و ایران اگرچه شبیه به دیگر برنامه‌های مشارکت چین و کشورهای در حال توسعه است، اما تفاوت‌های ظریفی دارد که می‌تواند مستقیماً نظم منطقه‌ای خلیج فارس و شبکه‌های دوستی و دشمنی منطقه و فراتر از آن را تحت تأثیر قرار دهد. در این مقاله، استدلال کردیم که منطق اساسی نزدیکی راهبردی تهران-پکن عبارت است از مخالفت با هژمونی آمریکا و اعتقاد مشترک آنها به کاهش قدرت نسبی آمریکا در سطح منطقه و جهان. به این ترتیب «سیاست نگاه به شرق» نظریه کثرت‌گرایی عمیق را تثبیت می‌کند.

سیاست «نگاه به شرق» اولین بار در دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد مطرح شد. با این حال، بررسی تحولات استراتژی کلان ایران در دهه گذشته نشان می‌دهد که مقامات ایرانی اکنون نگاه به شرق را در مقایسه با آنچه قبلاً مطرح شده‌بود از دریچه‌ای متفاوت می‌بینند. در حال حاضر ایران چین را یک قدرت رو به رشد و آمریکا را قدرتی در حال انحطاط می‌بیند. ایران با این امید که ابرقدرت جدید نقش منطقه‌‌ای‌اش را به رسمیت بشناسد و مانند آمریکا از استراتژی مهار علیه تهران استفاده نکند، در کنار این قدرت در حال ظهور ایستاده است.

اعتراف به قدرت منطقه‌ای ایران و اجازه دادن به آن برای ایفای نقشی متناسب با قدرتش در منطقه، منافع چین را هم تامین می‌کند. پس از سال ۲۰۰۸، چین به تدریج از استراتژی خیزش صلح‌آمیز فاصله گرفت و از زمانی که شی جین پینگ در سال ۲۰۱۳ به قدرت رسید، پکن استراتژی فعال‌تری با هدف تغییر نظم جهانی انتخاب کرد. با توجه به قدرت روزافزون ایران در خاورمیانه در دو دهه اخیر و تضاد شدید ایران و آمریکا، ایران می‌تواند شریک قابل‌اعتمادی برای چین برای پیش‌برد اهداف خود در خلیج فارس و فراتر از آن باشد. سیاست حرکت به سوی غرب چین تاکید می‌کند که چین به عنوان یک قدرت در حال ظهور، نیازی ندارد که تنها به چالش کشیدن آمریکا در منطقه مورد علاقه خود، یعنی هند و اقیانوس آرام را در نظر داشته باشد. ضمنا شراکت راهبردی و چندبعدی تهران و چین به هدف چین برای جلوگیری از قدرت‌یابی آمریکا در خلیج فارس، خلیج عرب و حتی در اقیانوس هند کمک می‌کند.

آینده روابط دوجانبه پکن و تهران تا حد زیادی به رقابت قدرت بین چین و آمریکا و مسیری که چین برای افزایش قدرت خود طی می‌کند بستگی دارد. آنچه اکنون به نظر می‌رسد این است که اهمیت این رابطه به مرور زمان بیش‌تر می‌شود و در سال‌های آینده روابط دوجانبة این دو کشور در سطح استراتژیک خود باقی می‌ماند.

دیدگاهتان را بنویسید