ناکامی غرب در ایجاد خاورمیانه جدید

واکاوی تحولات خاورمیانه در طول دو دهه اخیر نشان می دهد، اتاق‌فکرهای غربی ایده‌های گوناگونی برای تحقق خاورمیانه جدید مطرح کردند.

 طرح خاورمیانه بزرگ نخستین بار از طرف آمریکایی‌ها مطرح شد. اعلام سیاست خاورمیانه بزرگ در سال 2004 و متعاقب آن خاورمیانه جدید، تأكید بر امكان تغییر مرزهای جغرافیایی نشان از توافقات پشت پرده و تقسیم حوزه‌های نفوذ قدرت‌های عصر جدید در منطقه دارد؛ پروژه‌ای كه باعث ایجاد بی‌ثباتی و خشونت در خاورمیانه مطابق نیازها و اهداف پیش‌بینی‌شده آنها شده است؛ از این رو، یک هرج و مرج از سوی كشورها و گروه‌های مسلح وابسته و با كنترل سازمان‌های بین‌المللی در راستای حركت به سوی نظم نوین جهانی مطابق خواسته‌هایشان طی یک فرایندی پیچیده نظامی و اطلاعاتی در حال پیاده‌شدن است.

در خاورمیانه جدید، کشورهای منطقه تجزیه می‌شدند و برخی کشورها، همچون سوریه باید ساختار حکومتی آن تغییر می‌کرد. واکاوی تحولات خاورمیانه در طول دو دهه اخیر نشان می‌دهد که اتاق‌فکرهای غربی ایده‌های گوناگونی برای تحقق خاورمیانه جدید مطرح کردند.

حمله به عراق، تشکیل گروهک‌های تروریستی، همچون داعش، تلاش برای تغییر حکومت در سوریه، تجزیه عراق از طریق خودمختار اعلام کردن کردستان عراق، اجرای توافق‌نامه به اصطلاح صلح آبراهام و…، نمونه برنامه‌های غرب برای ایجاد خاورمیانه جدید است.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که خاورمیانه مدنظر دارای الزاماتی است که از جمله می‌توان به خاورمیانه‌ای با محوریت اسرائیل که در آن کشورهای عربی آرمان فلسطین را فراموش کرده‌اند و به عادی‌سازی روابط با تل‌آویو تن داده‌اند، اشاره کرد.

در حالی که تیرگی روابط میان ایران و عربستان بهترین فرصت برای تحقق این هدف به نظر می‌رسید، آشتی تهران و ریاض علاوه بر نقش بر آب کردن این نقشه، زنجیره‌ای از تحولات سیاسی و دیپلماتیک را در خاورمیانه رقم زد که می‌تواند منجر به انزوای رژیم صهیونیستی و کاهش بیش‌ از پیش نفوذ سیاسی آمریکا در منطقه شود.

نشریه‌ روسی «نیو ایسترن آوت‌لوک» وابسته به «مؤسسه‌ مطالعات شرق‌شناسی» زیرمجموعه‌ «آکادمی علوم روسیه»، طی مقاله‌ای تحت عنوان «اسرائیل و خاورمیانه‌» جدید توضیح می‌دهد که خاورمیانه‌ جدید دارد شکل می‌گیرد؛ اما نه طبق دیدگاه آمریکا و اسرائیل و با محوریت رژیم صهیونیستی، بلکه با میانجی‌گری چین، آشتی کشورهای عربی و حول محور فلسطین. آنچه در ادامه می‌خوانید، ترجمه‌ گزارش نیو ایسترن آوت‌لوک است.

سال ۲۰۲۰، وقتی اسرائیل با حمایت آمریکا، «پیمان‌های ابراهیم» را با امارات و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه امضا کرد، به نظر می‌رسید تل‌آویو کنترل فرآیند صلح در خاورمیانه را به طور کامل در اختیار گرفته است. اکنون که سه سال از آن اتفاق می‌گذرد، برقراری صلح، دیگر توسط آمریکا یا اسرائیل انجام نمی‌شود، زیرا موفقیت چین در میانجی‌گری میان ایران و عربستان، متغیرهای محلی و بین‌المللی جغراسیاسی [ژئوپلتیک] در خاورمیانه را به طرز قابل‌توجهی تغییر داده است. در سطح محلی، کشورهای عربی اکنون بیشتر و بیشتر به دنبال «عادی‌سازی» ]نه با اسرائیل، بلکه میان خودشان، نظیر آشتی اتحادیه‌ عرب با سوریه] هستند. در سطح بین‌المللی، به جای واشنگتن، پکن است که دارد نقش اصلی را در این تحولات بازی می‌کند.

این واقعیت مشکلات رژیم صهیونیستی را پیچیده‌تر می‌کند، چراکه به دلایل واضح، تل‌آویو دیگر نمی‌تواند حتی به طور غیرمستقیم از طریق پکن، بر این تحولات تأثیر بگذارد. در عین حال، اگر منطق زیربنایی پیمان‌های ابراهیم، گسترش نفوذ اسرائیل در جهان عرب و منزوی کردن بیشتر ایران بود، چنین چیزی دیگر ممکن نیست.
اگرچه مقامات آمریکایی و اسرائیلی اعلام کرده‌اند که توافق ایران و عربستان بر سیاست و تعمیم احتمالی پیمان‌های ابراهیم تأثیری نمی‌گذارد، اما این واقعیت همچنان وجود دارد که به‌رغم چندین دور مذاکرات، این تعمیم محقق نشده است.

درست است که یکی از دلایل اصلی این مسئله، تغییر دولت در آمریکاست (چراکه دولت بایدن به اندازه‌ دولت ترامپ مشتاق صلح در خاورمیانه [مطابق برنامه‌ اسرائیل] و روابط عمیق با عربستان نیست)، اما دلیل دیگر این است که خود سعودی‌ها نیز به عادی‌سازی روابط با اسرائیل علاقه‌ی زیادی ندارند.

به عبارت دیگر، فرآیند صلح خاورمیانه‌ «جدید» به رهبری چین، قطعاً برای اسرائیل یک شکست به شمار می‌آید. واضح‌ترین نمود این مسئله، سخت‌گیرانه‌تر شدن موضع عربستان در قبال مذاکرات با اسرائیل طی چند ماه گذشته بوده است. چنانکه رسانه‌های جریان اصلی در آمریکا نیز گزارش داده‌اند، عربستان نهتنها ضمانتهای امنیتی بیشتری از واشنگتن خواسته، بلکه به دنبال دریافت کمک از آمریکا برای توسعه برنامه هستهای غیرنظامیاش نیز هست.

این خواسته‌ها را باید در کنار خواسته‌ عربستان از آمریکا مبنی بر کاهش محدودیت‌های فروش تسلیحات به ریاض گذاشت. و علاوه بر همه‌ اینها، سعودی‌ها مدام به اسرائیل اصرار می‌کنند «در جهت تحقق آرمان فلسطینی‌ها برای استقلال کاری بکند.»
از دید آمریکا و اسرائیل، سعودی‌ها تنها از این سناریو استفاده می‌کنند تا در ازای «عادی‌سازی» از آنها امتیازات حداکثری بگیرند. البته واشنگتن و تل‌آویو می‌دانند در نهایت ممکن است مجبور شوند بخشی از خواسته‌های سعودی‌ها را اجابت کنند، چون هر فرآیند صلح خاورمیانه‌ای که اسرائیل را به عنوان یک بازیگر کنار بگذارد، نهایتاً منجر به انزوای اسرائیل در منطقه خواهد شد؛ چراکه سایر کشورها به احتمال بسیار زیاد سیاست‌های عادی‌سازی خود را همچنان تحت نظارت چین دنبال خواهند کرد.

نکته‌ متناقض‌نما در تمام این ماجرا (که ممکن است موضع آمریکا را نیز بیش‌ازپیش پیچیده کند) این است که چین اخیراً خدمات [حل اختلاف] خود را برای میانجی‌گری میان اسرائیل و فلسطین و طرح‌ریزی یک برنامه‌ صلح واقع‌بینانه نیز پیشنهاد کرده است. بنابراین اگر آمریکا نتواند عربستان را متقاعد کند، ممکن است اسرائیل، از ترس افزایش انزوایش، برای آغاز یک فرآیند صلح جدید در نهایت به سمت چین سوق پیدا کند.
آمریکا تا کنون نتوانسته است در این مسیر، یعنی به سوی تحقق فرآیند صلح اسرائیل و عربستان، پیش برود. اتفاقاً به‌عکس، عدم رسیدگی واشنگتن به خواسته‌های ریاض، عربستان را به سمت مخالف سوق داده است.

چنانکه باز هم رسانه‌های جریان اصلی آمریکا نوشته‌اند، عربستان در حال حرکت به سوی عادی‌سازی و تسهیل روابط خود با حماس است؛ گروه شبه‌نظامی فلسطینی‌ای که مقابل اسرائیل مقاومت می‌کند و آمریکایی‌ها آن را یک «گروه تروریستی» معرفی می‌کنند.

«روزنامه‌ آمریکایی] «وال‌استریت‌ژورنال[ درباره‌ این اقدام عربستان این‌گونه می‌نویسد: «اقدامات پادشاهی [سعودی] درباره‌ آشتی با حماس بخشی از یک کارزار بزرگ‌تر برای نشان دادن نفوذ دیپلماتیک [محمد بن‌سلمان] ولی‌عهد عربستان در دورانی است که بازیگران منطقه‌ای دارند روابط خود را با سوریه دوباره برقرار می‌کنند و کشورهایی مانند چین و روسیه، آمریکا را در زمینه‌ نفوذ در این منطقه‌ ناآرام به چالش می‌کشند.

این اقدام سعودیها به دو دلیل اساسی برای اسرائیل یک شکست بزرگ است. اولاً، نشان می‌دهد که دولت سعودی بی‌محابا به دنبال مذاکره با اسرائیل نیست. اتفاقاً اقدامات عربستان با هدف تنگ‌تر کردن فضای منطقه‌ای برای اسرائیل به منظور وادار کردن تل‌آویو به اتخاذ تصمیم‌های دشوار است. دوماً، گزارش وال‌استریت‌ژورنال نشان می‌دهد عربستان فعالانه در حال مبارزه با آمریکا در خاورمیانه است؛ برقراری روابط با حماس، مستقیماً در تضاد با سیاست‌های واشنگتن است و نشان می‌دهد سعودی‌ها حماس را یک گروه تروریستی نمی‌دانند؛ دست‌کم به آن معنایی که واشنگتن و تل‌آویو مدنظرشان است. از دیدگاه رژیم صهیونیستی، این تفاوت جزئی یک معضل بزرگ است. پیش از این، در طول مذاکرات بر سر پیمان‌های ابراهیم، منطق بنیادین این بود که ایران دشمن مشترک همه‌ «کشورهای عربی سنی و اسرائیل» است.

این در حالی است که اکنون دیپلماسی چین نگاه کشورهای عربی به ایران را تغییر داده است. اگرچه ایران هنوز یک کشور رقیب محسوب می‌شود، اما کشورهای عربی اکنون پکن را به عنوان میانجی برای متوقف کردن جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای (و هسته‌ای) ایران دارند و در نتیجه، برخلاف سال ۲۰۲۰، دیگر نیازی نیست آن‌قدر مشتاقانه روابط‌شان با اسرائیل را توسعه دهند.
جدیدترین نشانه‌ این مسئله، تصمیم اخیر دولت امارات (که یکی از امضاکنندگان پیمان‌های ابراهیم است) مبنی بر تعویق توافق دفاعی با اسرائیل بود.

اماراتی‌ها این تصمیم را در واکنش به یورش اسرائیلی‌ها به مسجدالاقصی، حمله‌ شهرک‌نشینان به شهرک فلسطینی «حواره» و اظهارات «بتسالل اسموتریچ» وزیر دارایی اسرائیل [از حزب تندروی «اتسما یهودیت» جزئیات بیشتر] که خواستار محو کردن این شهرک شد، اتخاذ کردند.

این حوادث ممکن است نشان‌دهنده‌ تداوم محوریت مسئله‌ فلسطین باشد؛ اما دلیل مهم‌تر برای روی گرداندن رهبری امارات از اسرائیل، تغییر متغیرهای جغراسیاسی به طوری است که اکنون ظاهراً هنجار جدید، عادی‌سازی روابط با رقبای سابق (ایران، سوریه، حماس و غیره) است.

این وضعیت تازه، برای اسرائیل نیز چالش‌برانگیز است؛ تل‌آویو یا می‌تواند به شیوه‌ سنتی جغراسیاسی خود پایبند باقی بماند و منافعش را به طرز تهاجمی‌ دنبال کند و خطر یک رویارویی گسترده‌تر را به جان بخرد یا برای تحقق فرآیند صلح «جدید» به چین روی بیاورد؛ در حالی که این گزینه‌ دوم، جایگاه آمریکا در خاورمیانه را بیش‌ازپیش تضعیف خواهد کرد.

برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید