«سرمایه داری»، «الیگارشی رسانه ای» و تبدیل رأی به کالا

«نوام چامسکی» فیلسوف مشهور اجتماعی در یکی از مصاحبه هایش در نقد جریان «کالایی سازی» در کاپیتالیسم اقتصادی گفته بود: «سرمایه داری حتی روابط طبیعی را هم به کالای قابل خرید و فروش تبدیل می کند!»
از این رو و با استفاده از تعبیر چامسکی، چه بسا بتوان ادعا کرد که: «سرمایه داری حتی رأی مردم را هم به کالای قابل خرید و فروش تبدیل می کند!».
واضح است که منظور از این نکته لزوما روش های خرید و فروش رأی خصوصا بدان شکل که در کشورهای موسوم به جهان سوم رایج است نمی باشد.
روش هایی که در آن بخشی از مردم در ازای دریافت پول از کاندیداها، رأی خود را به آن کاندیدا تعلق می بخشند. بلکه منظور تأثیر تجمیع «پول» و «رسانه» در فرآیند تبلیغات انتخاباتی است که چه بسا در واقع معامله و داد و ستدی هم اتفاق نیافتد اما بدلیل تأثیر تضمینی رسانه و تبلیغات بر اذهان مردم و نیز حضور عنصر «پول» و «ثروت» در فرآیند تبلیغات، به داد و ستد تشبیه می شود.
نامزد انتخابات بجای پرداخت مستقیم وجه به رأی دهندگان، همان وجه را به شرکت یا مشاور تبلیغاتی خود می پردازد و شرکت و مشاور تبلیغاتی هم با استفاده از ترفندهای مختلف تبلیغاتی و رسانه ای اقدام به تأثیرگذاری بر ذهن رأی دهندگان به نفع آن نامزد و علیه رقیبان او می کند!. در واقع نامزد انتخابات پول را به شرکت تبلیغاتی و مشاوران رسانه ای خود می دهد و آنها هم برایش رأی جمع می کنند.
به عبارت دیگر، نامزد اتتخابات قدرت تبلیغاتی و تأثیرگذاری شرکت تبلیغاتی را می خرد، سپس آنرا به مردم می فروشد و در ازای آن رأی آن مردم را می خرد و اینچنین است که در فرآیند تبلیغات انتخاباتی در جامعه ای با ارزش های سرمایه داری، رأی مردم نیز تبدیل به کالا می شود.
در این فرآیند شبه معاملی، در واقع نوعی خرید و فروش «امکان» صورت می پذیرد. امکان رسانه ای در ازای امکان جذب رأی و این گونه است که معنای «رقابت» در انتخابات هم تغییر می کند و رقابت در ارائه توانمندی ها و برنامه ها جایش را به رقابت در صرف هزینه های مالی و دریافت امکان های تبلیغاتی گروه های رسانه ای می دهد.
نکته مهم در این بین اینست که وقتی «امکان رسانه ای» بدین شکل خرید و فروش می شود؛ طبعا نوع فعالیت گروه رسانه ای هم باید تضمین کننده جذب رأی برای خریدار (نامزد انتخاباتی) باشد. اینجاست که چه بسا در برابر روش های تبلیغاتی و رسانه ای برای جذب رأی، اخلاق انتخاباتی در اولویت بعدی قرار گیرد یا حتی از حیّز اهمیت ساقط شود و آنچه که به اولویت کاندیدا و تیم تبلیغاتی او تبدیل می شود صرفا جذب رأی به هرشیوه ممکن است تا صرفه اقتصادی هزینه کرد تبلیغات کاندیدا هم تضمین شود.
حال وقتی که شرکت تبلیغاتی در برابر هزینه های نامزد تبلیغاتی، تعهدی نسبت به جذب رأی برای او پیدا می کند و هدف غایی اش هم جذب رأی به هر طریق ممکن می شود؛ واضح است که شرکت به روش های تبلیغاتی پربازده و مبتنی بر «پوپولیسم» و «شومنیسم سیاسی» روی می آورد و اینگونه است که ذهن مردم و دستگاه محاسباتی مردم هم بازیچه جریان سودآوری رسانه ای می شود و این فقوه عاقله مردم هم برای یک انتخاب آگاهانه و از روی تدبیر، تحت تأثیر قرار می گیرد و چه جای شبهه که این همه، از عوارض تبدیل رأی به کالا در نظام سرمایه داری است.
همچنین چه جای شک که آنچه چنین مناسباتی را در جریان تبلیغات انتخابی برقرار می کند صرفا و صرفا برقراری فرهنگ سرمایه داری در عرصه رقابت انتخاباتی است که خود عنصر رقابت را تبدیل به فرصت سرمایه گذاری می کند و چه بسا در این بین یک بازار شبه انحصاری و بسته از سرمایه داران رسانه ای (روبرت مرداک ها) نیز شکل بگیرد که نتیجه آن، ظهور یک «الیگارشی رسانه ای» در عرصه رأی آوری حول نامزدهای مختلف و بدلیل اهمیت پیدا کردن بیش از حد تبلیغات و شرکت های تبلیغاتی در فرآیند انتخابات است که گاه هویت رسمی هم پیدا می کنند.
نکته مهم تر این است که وقتی در فرآیند پیش از انتخابات، چنین مناسباتی مبتنی بر فرهنگ و اصالت سودآوری فردی و گروهی و نیز جذب رأی مبتنی بر پوپولیسم و شومنیسم شکل می گیرد، این باعث می شود که مفاهیمی همچون: «رفراندوم»، «انتخابات آزاد» یا حتی «انتخابات رقابتی» هم تهی از معنا شود. چه انتخابات آزادی وقتی که در ذهن رأی دهنده کلیدواژه های عوام فریبانه القاء شده از جانب دستگاه تبلیغاتی کاندیدا، کیفیت رأی او را مشخص می کند و نه دورهم چینی ویژگی ها و توانمندی های نامزد و شرایط پیرامونی و سپس تشخیص مثبت نامزد اصلح؟! چه انتخابات رقابتی ای وقتی که اساسا مفهوم رقابت، نه رقابت در عرضه مثبت توانمندی ها بلکه رقابت در پول پاشی ها و عوام فریبی ها (با استفاده از تکنیک های رسانه ای) معنا می شود؟!
از این رو باید توجه داشت که گاه پشت تأکید و شانتاژ رسانه ای اشخاص، احزاب و حتی گروه های فشار سیاسی به برگزاری رفراندوم یا انتخابات آزاد و چماق کردن آن بر سر دولت یا حکومت مستقر، نه هدف گشایش سیاسی و یا گردش نخبگانی بلکه استفاده از فرصت انتخابات برای تأثیرگذاری بر اذهان مردم بوسیله عنصر تبلیغات و رسانه، مبتنی بر عوام فریبی و پوپولیسم و صرفا برای تصرف قدرت و حضور در ارکان رسمی قدرت و یا داخل کردن منافع و اغراض سیاسی خود در قوانین و روندهای اجرایی کشور است.
به هرحال، قدرت تبلیغات و رسانه در این گونه مناسبات انتخاباتی آنقدر زیاد است که تن دادن به این مناسبات، گاه به سرنوشت محتوم نامزدهای انتخاباتی تبدیل می شود. چه آنکه فرد اگر تن به هزینه های تبلیغاتی ندهد دیر نپاید که از صحنه رقابت حذف شده و زمین بازی را به رقبای انتخاباتی واگذار نماید و لذا ناچار است که یا پا به عرصه رقابت نگذارد و یا اینکه به این فرآیند شبه معاملی جذب رأی از طریق جذب قدرت تبلیغاتی اقدام کند.
این تفصیلی بود از فرآیند تبدیل رأی به کالا و «کالاسازی رأی» در مناسبات سرمایه داری که از مسیر الیگارشی رسانه ای، تبدیل فرصت رقابت انتخاباتی به فرصت سرمایه گذاری شرکت های تبلیغاتی و نیز تقویت ظاهربینی و دهان بینی در مردم -به جای وسعت آگاهی بخشی- به عنوان ابزاری برای جذب مردم، می گذرد و منشأ همه این معضلات هم منفعت محوری مفرط موجود در ماهیت نظام کاپیتالیستی است.
فضای مجازی با توجه به ویژگی تمرکزگریزی که دارد و نیز بستری که برای گسترش رسانه های شخصی و فردی فراهم آورده است؛ می تواند به عنوان فرصتی برای شکستن انحصار شرکت های تبلیغاتی و نفی الیگارشی رسانه ای تلقی شود و تا حدودی از اثرگذاری تبلیغاتی گروه های بسته رسانه ای بر ذهن مردم و کانالیزه کردن جریان اطلاعات توسط الیگارش های رسانه ای جلوگیری کند اما از طرف دیگر ماجرا هم نباید غافل شد که اتفاقا وجود برخی سنت ها و روند ها در فضای مجازی ممکن است این فضا را به بهشت الیگارش ها و مزدبگیران رسانه ای احزاب و گروه های قشار سیاسی تبدیل کند.
حجم زیاد انتشار اخبار و اطلاعات نادرست در شبکه های اجتماعی، سرعت بالای انتشار شایعات در نسبت به نشر حقایق موضوعات، زودباوری و کم سوادی رسانه ای برخی کاربران ، حجم بالای ساده سازی و ساده انگاری مسائل در محتواهای تولیدی، زمینه فراهم برای تحریک احساسات در مقابل تخاطب با قوه عاقله مردم و همه اینها در کنار عدم اهتمام صاحبان شبکه های اجتماعی به پایش و پالایش محتوا، همگی از مواردی است که اتفاقا می تواند الیگارش های رسانه ای را در شیوه های پوپولیستی جذب رأیشان کمک کند.
در نسبت فضای مجازی و شبکه های اجتماعی با مقوله تأثیرگذاری بر افکار عمومی، جزئیات و جوانب تحلیلی مهمتری هم وچود دارد که در یادداشت های بعدی بدان اشاره خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید