نظم جدید منطقه/ انزوای آمریکا در معادلات جدید غرب آسیا

حولاتی که اخیرا در منطقه خاورمیانه به وقوع پیوسته است حاکی از تغییر جدی در مناسبات سیاسی و امنیتی در سطح گسترده‌ است. برسازی این نظم تازه بر تاکتیک‌‌ و راهبردهای سیاست خارجی کشورها اثر خواهد داشت، توافقات اخیر صورت گرفته میان ایران و عربستان، سفر بشار اسد به امارات، سفر وزیر خارجه ترکیه به مصر  بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، حضور و نقش جدید چین در ایجاد این توافقات و تنش‌زدایی‌ها به جای کنشگری های آمریکا جملگی نشان می‌دهد

 تحولاتی که اخیرا در منطقه خاورمیانه به وقوع پیوسته است حاکی از تغییر جدی در مناسبات سیاسی و امنیتی در سطح گسترده‌ است. برسازی این نظم تازه بر تاکتیک‌‌ و راهبردهای سیاست خارجی کشورها اثر خواهد داشت، توافقات اخیر صورت گرفته میان ایران و عربستان، سفر بشار اسد به امارات، سفر وزیر خارجه ترکیه به مصر  بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، حضور و نقش جدید چین در ایجاد این توافقات و تنش‌زدایی‌ها به جای کنشگری های آمریکا جملگی نشان می‌دهد که ” نظم ” منطقه‌ای که واشنگتن چه در دوره حضور مستقیم و بی واسطه خودش در تلاش برای تعیین مناسبات و چه پس از دوران ریاست جمهوری باراک اوباما در منطقه که آمریکا تصمیم گرفت کنشگری خود را از سمت کشورهای وابسته در منطقه پیش ببرد و سیاست‌های برون سپاری را دنبال کند؛ امروز اما بیش از همیشه از برد کنش‌های یکجانبه و اعتبارسیاست های دستوری آن کاسته شده است و کشورها با گذشتن از رژیم‌هایی که مبتنی بر نظامات دستوری هژمونیک ساخته و پرداخته شده است به سوی منطقه گرایی و یافتن زمینه‌های مشترک حتی اندک در سطوح مختلف همکاری با هم می‌گردند.

دکترین دو ستون نیکسون 

از این رو با توجه به اهمیت این تغییرات مهم در این گزارش قصد داریم تا ضمن مروری اجمالی بر تاریخ و ماهیت نظم آمریکایی در غرب آسیا و منطقه خلیج فارس با رویکردی مقایسه‌ای و تطبیقی، سیر تغییر این معادلات را با به وقوع پیوستن جمهوری اسلامی تا توافقات اخیر ایران وعربستان و … را مورد بررسی قرار دهیم.

در غرب آسیا و منطقه خاورمیانه تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی بر‌ اساس دکترین « دو ستون- نیکسون »، ایران به دلیل دارا بودن عواملی از قبیل ثروت، جمعیت فراوان، ثبات نسبی، موقعیت استراتژِیک و توان نظامی بالا که سازه‌های تمایزش  از دیگر کشورهای کوچک منطقه را تشکیل می‎‌داد تبدیل به یکی از مهمترین تامین کنندگان منافع و نظم آمریکایی در این محدوده جغرافیایی شده بود.

آمریکا در آن زمان با اطلاع از وضعیت خلا قدرت در منطقه خلیج فارس و احتمال به خطر افتادن منافع جهان غرب با هدف کاهش نفوذ انگلستان وارتقای نقش کنشگری خود در غرب آسیا و منطقه خلیج فارس، به تلاش برای برقراری نظم و ثبات مورد نظر خود با اعطای کمک های اقتصادی به کشورهای خلیج فارس و همچنین تعریف نقش راهبردی، برای ایران و عربستان بعنوان حافظان منافع و مرتفع کنندگان این خلاقدرت پرداخت.

ایران اما بعنوان ستون اصلی نظم منطقه نقش ژاندارم و پلیس را عهده دار شد و شاه مامور نقل و انتقالات نفتی، مبارزه با اهداف توسعه طلبانه شوروی، پشتیبانی از رهبران محافظه کار عرب و تامین کننده امنیت و منافع غرب گردید.
با وقوع انقلاب اسلامی و سقوط شاه عملا تامین منافع غرب و استقرار ثبات و نظم بین المللی با مرکزیت آمریکا در منطقه به خطر افتاد، درچنین شرایطی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس با تهدید شدیدی که از سوی رژیم جدید ایران احساس می‌کردند بر خلاف سیاست‌های محافظه کارانه‌ای که در زمان شاه نسبت به ایران داشتند دست به تغییر استراتژی خود زدند، حال ایران از سوی آمریکا و کشورهای حوزه خلیج فارس بعنوان عنصر بی ثبات کننده نظم در منطقه معرفی می‌شد.

مسابقه تسلیحاتی کشورهای عربی

کشورهای عربی علی رغم تسامحات وانعطاف هایی که شاه در زمان خود با هدف کسب قدرت مطلق در منطقه در برابر آنها نشان داده بود و مانع کشیده شدن تنش‌‌های سیاسی و ژئوپلتیک بر سر دعوا های جزایر (مسئله استقلال بحرین و قطر از ایران و از سوی دیگر موضوع تصرف جزایر سه گانه ابوموسی، تنب کوچک و بزرگ توسط ایران) به سطح درگیری نظامی شده بود حال به دلیل نگرانی های شدیدی که از سوی انقلاب اسلامی و خطر بالقوه‌ی صدور انقلاب که ناشی از استقرار رژیم جدید در ایران به وجود آمده بود، دست به موازنه زده و در اولین اقدامات خود به حمایت مالی و تسلیحاتی از صدام در جریان جنگ ایران و عراق که چندی پس از پیروزی انقلاب آغاز شده بود دست زدند.
از دیگر اقداماتی که کشورهای عربی با احساس خطر از نیات تهاجمی انقلاب ایران صورت دادند تاسیس شورای همکاری خلیج فارس در سال1981، با هدف مواجه با خطرات بالقوه امواج انقلاب و تهدیدات امنیتی ایران بود.

این تغییر نظم در منطقه در دراز مدت برای آمریکایی‌ها عواید و مواهب فراوانی به همراه داشت. پر رنگ شدن حضور فرامنطقه‌ای و گسترده به بهانه ایجاد ثبات و امنیت در منطقه، نزدیکی بیش از پیش به کشورهای عربی خصوصا عربستان سعودی برای تامین نظم درحوزه خلیج فارس، فروش تسلیحات نظامی در شرایط ایجاد بحران‌های متعدد در منطقه به کشورهای عربی و دخالت در معادلات این محدوده از جمله مواردی است که با تغییر رژیم ایران تاکنون در دستور کار آمریکا قرار گرفته است.

ایالات متحده با گذشت سالها با مترکز نمودن توجه خود بر روی کشورهای عربی خصوصا عربستان سعودی، به فراست افتاد تا بتواند اهداف راهبردی خود را در منطقه خلیج فارس محقق کند، البته اکنون واشنگتن دیگر مانند سابق خود را درگیر تحولات منطقه نمی‌کند و برای تضعیف رقبای خود مانند ایران به جای مقابله مستقیم از طریق کشورهای رقیبی مثل عربستان و دیگران سعی در موازنه سازی و کنترل رفتار مخالفان و اوضاع در منطقه خلیج فارس را دارد.

نکته مهم‌ و حائز اهمیت در سابقه روابط ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس پس از انقلاب سال 57 آن است که کشورهای عربی به دلایلی نظیر مجاورت جغرافیایی، تصورتهاجمی بودن نیات و قدرت نظامی ایران و همچنین افزایش توان نظامی و موشکی این کشور را مجموعه‌ای از تهدیدات تلقی می‌کنند که این برداشت منجر به مسابقه تسلیحاتی در این بلوک و افزایش حضور فزاینده و فرامنطقه‌ای کشورها و بهره برداری آمریکا از این موازنه تهدید ایجاد شده بین طرفین شده است.

عربستان سعودی و امارات متحده عربی سالیانه بین 7 تا 12 درصد از GDP خود را به خرید تسلیحاتی اختصاص می‌دهند این درحالی است که میانگین جهانی عددی بین 3/2 تا 5/2 است. امارات متحده عربی در سال‌های اخیر طی امضای قراردادی با آمریکا به ارزش 7 میلیارد دلار از سیستم تاد برخوردار شده است که به اظهار مقامات آمریکایی این سیستم موشکی برای مقابله با تهدیدات ایران به امارات فروخته شده است.

دولت کویت نیز برمبنای قراردادی،900 میلیون دلاری 209 موشک پاتریوت از آمریکا خریداری کرده که هدف از آن بازدارندگی در مقابل تهدیدات منطقه‌ای بیان شده است.بحرین  43 میلیون دلار به آمریکا برای تجهیز سیستم راداری پرداخت کرده است. عربستان نیز در قراردادی با واشنگتن به ارزش 30 میلیارد دلار در پی تجهیر نیروی هوایی خود به 84 فروند F15 SA ، پرداخت کرده است.

در دوران ریاست جمهوری ترامپ در سال 2017 قراردادی میان ریاض و واشنگتن به امضا رسید که شامل هشت قرارداد فروش سلاح به ارزش 13 میلیارد دلار و فروش ادوات نظامی به ارزش  95 میلیارد دلار می‌باشد. تحلیل آماری داده‌های  فوق به خوبی نشان می‎‌دهد که مواهب تنش در منطقه برای آمریکا بیش از تلاش برای ثباتی است که در افکار عمومی جهانی همواره توسط این کشور تلقین و برساخت می‌شود.

اکنون با نقشی که پکن در ایجاد توافق بین ایران و عربستان ایفا کرده است شاهد متکثر شدن منابع قدرت در کنشگری، عبور از یکجانبه گرایی بین المللی و دخیل شدن متغیر های گوناگون در ایجاد نظم در سطح منطقه هستیم، درنگاهی کلی شاید بتوان مهمترین هدف و دغدغه عربستان از این توافق را نگرانی های امنیتی تاریخی و تلاش ایران در این قائله را تنگناهای اقتصادی و فشارهای تحریمی بین المللی دانست.

تاثیرات و ابعاد توافق ایران و عربستان بر نظم جدید منطقه‌ای

این توافق در شرایطی حاصل شد که کشورهای عربی بویژه عربستان با آنکه برجام را چک سفید امضای واشنگتن برای دخالت‌های تهران در امور کشورهایشان قلمداد می‌کردند به این نتیجه رسیدند که خروج آمریکا از برجام نه تنها باعث تغییر اوضاع نشد بلکه به افزایش و تحرک بیش از پیش توان نظامی ایران نیز در سال‌های اخیر منجر شد، نگرانی های فزاینده اعراب ویژه ریاض بطور متناقضی آنها را در پی انعقاد یک توافق بزرگتر و منطقه‌ای با ایران واداشت که البته علی رغم نقشی که چین در این توافق دارد، بنظر می‌رسد اروپا و آمریکا نیز از آن سود خواهند برد چراکه تلاش‌های دولت بایدن برای مهار برنامه هسته‌ای ایران و غنی سازی می‌تواند بوسیله سیاست‌های اعراب در این معاهده تحقق یابد.
از سوی دیگر بنظر می‌رسد آمریکا با توجه به ناکامی مذاکرات و روشن نبودن مسئله احیای برجام آن هم در شرایطی که دو سال بیشتر از ریاست جمهوری بایدن نمانده است درصدد است که با اتکای به این توافق جانشینی منطقه‌ای برای برجام با هف دنبال کردن منافع و اهداف خود بوسیله اثرگذاری بر فرایند مذاکرات تهران- ریاض پیدا کند.

البته توافق اخیرمزایا و مواهب بیشتری نیز متوجه آمریکایی‌ها می‌کند، جلوگیری از توسعه هسته‌ای ایران، گنجاندن نظارت‎‌های بیشتر آژانس بر برنامه هسته‌ای، مدیریت رقابت‌های ایجاد شده بین کشورهای عربی برای دسترسی به سوخت هسته‌ای که یکی از عوامل آن رقابت کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با ایران است.

ایجاد این توافق می‌تواند برای آمریکا این فرصت را به وجود آورد که کمتر به حضور در منطقه فکر کند و بتواند بر موضوعاتی مانند مسائل اقلیمی آب و هوای جهانی که از چالش‌های پیش روی بشراست نیز تمرکزکند. نکته‌ قابل توجه بعدی آن است که استمرار همکاری‌ها و روند تنش زدایی از روابط ایران و عربستان با احیای سفارت‌خانه‌ها و تسری همکاری‌ها در سطوح عالی تر شاید بتواند روند ظهور و بروز دخالت قدرت‌های فرامنطقه‌ای را با توسل و تمرکز دولت‌های منطقه به حل و فصل مسائل در قالب منطقه‌گرایی هوشمند و مثبت معکوس کند این گمان که ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بتوانند در آینده به سمتی حرکت کنند که همگرایی منطقه‌ای را در سطوح اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی به اتفاق تقویت کنند میتواند به عنوان راهی برای کاهش نقش قدرت‌ها و کنشگری آنها در خلیج فارس مطرح باشد.

با وجود چالش‌های بسیار بر سر راه همکاری و همگرایی منطقه‌ای بین ایران و شورای همکاری خلیج فارس و با عطف به آنکه این شورا همواره پس از انقلاب اقدام به شکل دهی نوعی جامعه امن در برابر ایران نموده است و مانند دژی منطقه‌ای  در مقابل ایران عمل کرده است، توافق ایران با عربستان بعنوان ثروتمندترین و با نفوذ ترین رهبر بالفعل این بلوک در صورتی که بر سر چالش‌های کهنه و اساسی مانند، موضوع جزایر سه‌گانه ایران و تحرف عنوان خلیج فارس، برنامه هسته‌ای ایران، شائبه‌های دخالت ایران در امور کشورهای عربی، بیداری اسلامی و… بتوان به نگاه و اجماع درستی دست یافت که بر ابتنای آن تلاش‌های ایران برای افزایش توان بازدارنگی اش ساخت و پرداخت تهاجم را در ذهن طرف‌های مقابل ایجاد نکند و همچنین اختلافات فی مابین با رویکردی مسالمت آمیز حل شود، میتوان بارقه‌ای از امید در دل داشت که در راهبردهای امنیتی، اقصادی، تجاری، سیاسی و… ایران می‌تواند در آینده گام‌های موثری را جهت حرکت به سوی منطقه گرایی مثبت و کاهش دخالت کشورهای فرامنطقه در امور جاری خلیج فارس رقم بزند.

دیدگاهتان را بنویسید