ما و تجربه دینداری مدرن

تقریباً در تمام ادیان به‌خصوص در ادیان ابراهیمی بسیاری از دین‌داران در شرح احوال خویش از تجربه‌هایی سخن گفته‌اند که در مواقع خاصی برایشان پیش آمده و این تجربه‌ها عمدتاً مضمون دینی داشته‌اند. به این معنا که شخص در زمان و مکان خاصی نه فقط مشغله‌ای ذهنی و فکری بلکه رخدادی حی و حاضر را از سر گذرانده که به اعتقادات دینی او ربط داشته و هدایتی از سوی خدا و یا اولیای الهی محسوب می‌شده‌است.

از این رو تجربه دینی را به عام‌ترین معنای آن رخدادی درونی (انفسی) یا بیرونی (آفاقی) دانست که شخص از سر می‌گذارند و در آن حضور دارد. تجربه به این معنا تجربه جدیدی نیست و چنانکه پرادفوت نیز یادآور شده است دین همواره به این معنا تجربه دینی داشته است.

اما تجربه دینی به‌شکل مشخص و با تقریر فلسفی‌اش رأی کاملاً جدیدی است که با شلایر ماخر آغاز و سپس با نقادی‌های هیوم و کانت بر الهیات طبیعی و جای‌گذاری عقل روشنگری، به یاری توجیه باور به خدایی آمد که اساس مقوله‌ای برای فهم و طبقه بندی او قابل دسترسی نبود.

اهمیت تجربه دینی در حوزه دین‌شناسی و فلسفه دین به قدری است که می‌توان از یک رویکرد عام فکری تحت عنوان اصالت تجربه دینی سخن گفت که می‌تواند به‌عنوان گوهر معنویت مدرن تلقی شود. اصالت تجربه دینی را می‌توان واکنش دیندارانه به‌نقد دین در دوره مدرن دانست.

این رویکرد می‌کوشد به معیارهای معرفتی مدرنیته و در صدر آنها تجربه، وفادار بماند. قول به اصالت تجربه دینی در این قضا متولد شد و این تلقی شکل گرفت که اگر بتوان نشان داد که دین نیز در نهایت و به یک معنا ریشه در تجربه انسان دارد، الهیات از وضع بغرنج و نگران‌کننده ما بعد کانتی نجات خواهد یافت.

تقریرهای مختلفی از تجربه دینی شکل گرفته است که هر کدام صورتبندی‌ها و تعبیرهای مختلفی دارند:

  • گاه تمام گزاره‌های دینی به تجربه دینی، آن هم تجربه‌ای که در تمام ادیان مشترک است، احاله می‌شود.
  • تلقی دیگر این است که متعلق همه تجربه‌های دینی مشترک است.
  • تلقی دیگر این است که ذات دین تجربه دینی است.
  • گاه نیز گفته‌می‌شود که مقصد و غایت قصوای دین و دینداری حصول تجربه دینی است.
  • بر اساس تلقی دیگر، تجربه دینی مبنا یا پشتوانه باور دینی است (معقولیت باورهای دینی)
  • تلقی دیگر این است که تجربه دینی می‌تواند در چرخش هرمنوتیک شناختی دین‌داران صورت‌بندی شود.
  • تجربه دینی اشتراکات زیادی با گوهر ادیان دارد.
  • تجربه دینی به‌خصوص تجربه‌های منتهی به مرگ NDE به تقویت باورهای دیندارانه کمک می‌کنند.

چندان در ادعای کلی این نگاشته، تغییری ایجاد نمی‌کند که شما چه صورت‌بندی و تقریری از تجربه دینی پس از مدرنیته داشته‌باشید؛ اما می‌توان به‌گونه‌ای توجیه معرفت‌شناسانه تجربه دینی را در رأس همه دغدغه‌های معنویت و دینداری مدرن دانست. در این میان می‌توان از آرای جان هیک، ریچادر سوئین برن، گری گاتینگ، آل ستون، کیت بندل، جروم گلمن نام برد که به‌گونه‌ای از معقول و موجه بودن باورهای دینی بر مبنای تجربه دینی دفاع کرده‌اند.

در ایران نیز روشنفکری معاصر تحت‌تأثیر مباحث اقبال لاهوری در کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» کوشیده‌اند بر اساس آرا ویلیام جیمز طرح بزرگ‌تری با عنوان اصلاحات دینی در ایران را به کار بگیرند، از این جمله می‌توان به آثار دکتر عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان اشاره کرد و عنوان «دینداری تجربت اندیش» برساخت گردید.

از این رو خدایی که در تجربه‌های دینی رخ می‌نمود بسیار دلربا تر از خدای اهل قیاس و استدلال بود. از این رو به‌جای «واجب‌الوجود با لذات» در مقابل «خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب» و «خدایی که در این نزدیکی است» پرده‌برداری شد.

وجه جالب مسئله این بود که گرایش‌های فکری دیگر در ایران که دل خوشی از مدرنیته نیز نداشتند؛ اما با این ادبیات هم داستان شدند؛ از این رو می‌توان از گرایش‌های هگلی، فلسفه قاره‌ای، سنت‌گرایی و حکمت خالده و حتی برخی از اخلاقیون در فلسفه اسلامی نام برد که در ضمن مخالفت لطیف در این پازل تکمیل کننده سنت دیندارانه تجربه دینی بودند.

ناگفته نماند اثرگذاری این مباحث در خیل توده مؤمنین و علاقه‌مندان هم برای حاکمیت‌های اسلامی هم خوش آمد و هرازگاهی بدشان نمی‌آمد تجربه‌های دیندارانه‌ای که حس خوب می‌دهد و لذت بخش است را ترویج کنند. این مسئله در قالب سرودهای دسته جمعی آئینی، عزادارای‌های به سبک موکب و تجربه‌های نزدیک به مرگ و برنامه‌های تلویزیونی واجد نوعی فرهنگ مدرن بود که تا حدودی مواجهه این دسته با تجربه معنوی مدرن را غیر انتقادی و تایید آمیز کرده بود.

«تجربه دینی» میوه گفتمان غالب بر دین شناسی روزگار ماست و وارد شدن از این مدخل می‌تواند ما را یکراست به مبادی پنهان دین‌شناسی برساند و نوعی «تجربه‌گرایی» را جایگزین «حکمت عقلی فلسفی» کند؛ از این رو گوهر دینداری ایرانیان معاصر را از شناخت و معرفت فلسفی، به‌نوعی کنش‌گرایی و ایمان گرایی مبتنی بر تجربه دینی تقلیل دهد.

ترکیب این اصطلاح با دغدغه‌های اصلاح‌گری دینی و تأکید بر ایمان شخصی و دین درونی به‌جای توسل به حجیت و معرفت بیرونی اولیای الهی، پیامبران و یا مراجع و یا حتی حوزه‌های علمیه شکل گرفت.

این نگاشته به‌دنبال آن نیست که با برچسب‌گذاری کلی که «این نوع تجربه‌گرایی ریشه در مدرنیته دارد» و «هر چیز مدرنی بد است» این اندیشه را به استهزاء بی‌مورد بکشاند و کنار بگذارد؛ هدف این نگاشته کاربست و مصرف آگاهانه این پدیده در حوزه دینداری است و توجه دادن به این نکته است که هر چند تجربه دینی با انگیزه‌ای خیرخواهانه و به‌منظور دفاع از حریم دیانت صورت گرفته است.

اما سؤال مهم این است که چرا حکماً و فیلسوفان اسلامی به‌عنوان معماران سبک زندگی الهیات جدید، علی‌رغم بهره‌مندی از شهود، همواره بر به‌کارگیری عقل و برهان تأکید می‌کرده‌اند و هیچ‌گاه به‌صورت برجسته «تجربه و شهود دینی» را در محور انتقال الهیات قرار نمی‌دادند؟

از سوی دیگر این نوشته می‌کوشد ضمن آگاهی‌بخشی از پیامدهای منفی این نوع تفکر در حوزه دینداری و سعی در اصلاح نقاط حساس آن، پیشنهاد دهد. نوعی طبقه بندی و درجه بندی در حوزه تجربه دینی و به‌تبع معنویت دینی صورت گیرد که نکند این میوه مدرن، دینداری ایرانیان مسلمان را با خطر جدی مواجه کند و به‌نوعی محدودیت‌های بشری و تشخص‌های افراد صاحب تجربه در محسوس ساختن این تجربه باطنی گسترده به انحراف برود و انسانی که قرار بود به تکامل الهی برسند به گردابی از ذهنیات و استحسانات اجتماعی گرفتار شود که هر چه بیشتر دست و پا بزند بیشتر در آن فرو رود و طعم واقعی و حیات بخش معنویت اسلامی را درک نکند.

* دکتر مجتبی رستمی کیا، کارشناس عرصه نخبه‌پژوهشی

دیدگاهتان را بنویسید