جایگاه حقایق سیاسی و امنیتی در توافق اخیر ایران و عربستان

سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران همواره مبتنی بر ضرورت ایجاد موازنه میان شرق و غرب برای تغییر رویکردهای سنتی از تلاش برای سلطه‌گری و منفعت‌جویی یک‌سویه به سمت همکاری متعادل و متوازن مبتنی بر منافع طرفین همکاری بوده است.

 

 ایران و عربستان پس از دو سال مذاکره و گفت‌وگو با میزبانی عراق و عمان، در اواخر اسفندماه گذشته و پس از ملاقات و گفتگوی چند روزه مسئولین نهادهای امنیت ملی دو کشور در پکن، با انتشار بیانیه‌ای از توافق تهران و ریاض برای عادی‌سازی روابط خود خبر دادند.

در مسیر پیگیری این فرآیند، وزاری خارجه دو کشور نیز در فروردین‌ماه جاری ضمن دیدار و گفتگو پیرامون اجرایی‌سازی توافقات میان دو کشور، برنامه ‌اعزام هیأت‌های کارشناسی برای بازگشایی سفارت‌خانه‌ها و نمایندگی‌های طرفین را نهایی کردند.

بدون شک توافق ایران و عربستان برای آغاز روابط دوجانبه که بیش از هفت سال با توقف روبرو بود، یکی از مهم‌ترین رخدادهای سیاسی با پژواک بلند منطقه‌ای و بین‌المللی در سال گذشته بوده است، به همین دلیل طی این مدت واکنش‌ها و اظهارنظرهای متعدد و متنوعی پیرامون این موضوع از سوی کارشناسان و صاحب‌نظران داخلی و خارجی منتشر شده است.

اگرچه بسیاری از نقطه نظرات ارائه شده به ماهیت و نتایج تصمیم جدید ایران و عربستان سعودی و همچنین نقش چین در این رخداد و تاثیرات اقتصادی، سیاسی و امنیتی که شرایط جدید می‌تواند در ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی داشته باشد، معطوف بوده اما برخی نیز با نگاه کاملا سیاسی به ارزیابی موضوع پرداخته و از دایره تحلیل کارشناسی و منصفانه خارج شدند.

در حالی که سیاست‌های منطقه‌ای فعال ایران یکی از اصلی‌ترین عوامل شکل‌گیری توافق اخیر بوده، برخی کارشناسان و رسانه‌های خارجی و داخلی تلاش کرده و می‌کنند که این رخداد را ناشی از عقب‌نشینی ایران و پذیرش اجباری اصول مورد نظر طرف‌های دیگر توافق جلوه دهند.

این دسته از رسانه‌ها و افراد در توجیه ادعاهای خود، شرایط داخلی ایران در حوادث پاییز و نیز تیره‌گی ارتباط با برخی کشورهای اروپایی و تشدید تحریم‌ها و فشارهای آمریکا را زمینه‌ساز پذیرش خواسته‌های عربستان و چین از سوی ایران عنوان نموده و به نوعی سیاست تحقیر دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشور را در پیش گرفته‌اند.

این رویکرد به ظاهر کارشناسانه در تحلیل ریشه های شکل گیری توافق ایران و عربستان در حالی است که واقعیت‌های قابل ارزیابی نتایج دیگری را نشان می دهد

هر چند انتظار این است که دو کشور ایران و عربستان به عنوان وزنه‌های غیر قابل انکار در جهان اسلام و منطقه غرب آسیا با تعامل، تشریک مساعی و اتخاذ رویکردهای سازنده، همواره در مسیر حفظ و تقویت ظرفیت‌های منطقه‌ای درون‌زا و مداخله با نفوذ ناامن‌ساز کشورهای خارجی گام بردارند اما واقعیت این است که به‌دلایل مختلف تاکنون چنین هدفی محقق نشده و وزنه رقابت دو کشور سنگین‌تر از همکاری بوده است.

تحولات ده سال گذشته در زمینه توسعه نیروهای فرامنطقه‌ای در خلیج فارس و همچنین رخدادهای سیاسی و امنیتی و نظامی در عراق، سوریه، لبنان، یمن و تا حدودی افغانستان، مهمترین عرصه‌های اختلاف نظر و البته رقابت دو کشور طی سال‌های گذشته بوده که تاثیرات مستقیمی نیز بر سایر پرونده‌ها چون اوپک، مذاکرات هسته‌ای و… داشته است.

وضعیت امروز پرونده‌هایی که ذکر آن رفت نه تنها از ناکامی ایران در پیگیری سیاست‌ها و دستیابی به اهدافش که عمدتا متمرکز بر مقابله با نفوذ و نقش‌آفرینی بیگانگان در منطقه، نابودی تروریسم تکفیری، حمایت از ساختارهای سیاسی مستقل و دفاع از حق تعیین سرنوشت از سوی ملت‌ها و نفی سلطه‌پذیری بوده است، نشانی ندارد، بلکه به‌دلیل تناسب این رویکردها با خواست و اراده ملت‌ها، تحقق راهبردهای مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران در بهترین وضعیت، طی سه دهه اخیر است.

شرایط سیاسی و امنیتی حاکم بر عراق و سوریه پس از نابودی تروریسم تکفیری، تداوم آتش‌بس و پیشرفت روند صلح با نقش‌آفرینی محوری انصارالله در یمن،خروج آمریکا از افغانستان و توجه بیشتر متحدان سنتی آمریکا در منطقه به پیگیری راهبرد نگاه به شرق جمله‌گی متناسب با سیاست‌هایی است که طی سال‌های اخیر جمهوری اسلامی ایران از آن حمایت و پشتیبانی کرده است.

در این میان افزایش نقش‌آفرینی سیاسی و اقتصادی چین در مناسبات دو و چندجانبه با کشورهای حوزه خلیج فارس، آن هم با کمک و مشارکت جدی عربستان سعودی هرچند نمی‌تواند به عنوان رویکردهای مطلق ریاض از همکاری راهبردی با غرب و به‌ویژه آمریکا تفسیر شود اما به‌طور قطع متناسب با سیاست‌های اصولی ایران در زمینه ضرورت کاهش نفوذ آمریکا در منطقه است.

جمهوری اسلامی ایران همواره بر لزوم هم‌گرایی کشورهای غرب آسیا و همکاری با قدرت‌های شرقی در برابر سلطه‌گری غرب تاکید داشته است این رویکرد ایران که ناشی از توجه دقیق به ضرورت ایجاد موازنه میان شرق و غرب برای تغییر رویکردهای سنتی از تلاش برای سلطه‌گری و منفعت‌جویی یک‌سویه به سمت همکاری متعادل و متوازن مبتنی بر منافع طرفین همکاری بوده است، به طور قطع ضمن آنکه موجب کاهش زمینه‌های مداخله قدرت‌های بیگانه در غرب آسیا می‌شود، شکوفایی ظرفیت‌های کم‌نظیر اقتصادی، تجاری، علمی و فناوری در منطقه را به‌دنبال خواهد داشت.

باید پذیرفت که عصر یک‌جانبه‌‌گرایی غربی و یکه‌تازی آمریکا در تحولات سیاسی، اقتصادی و امنیتی به پایان رسیده و اصرار برخی افراد و نحله‌های سیاسی در داخل و خارج بر ندیدن تغییرات ماهوی در ساختار نظام بین‌الملل که حاصل آن عبور از هندسه تک‌قطبی به سمت نظام چندجانبه‌گرایانه با مختصات کاملا متفاوت است، تغییری بر واقعیت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی که به سرعت در حال تکوین است نخواهد داشت.

دیدگاهتان را بنویسید