بدون قرار قبلی؛ از هویت ایرانی اسلامی تا دیگریِ تجدد

کدام جهان ایرانی می‌تواند برهم‌زننده ساختار‌های پیچیده نئولیبرالیسمی باشد که اتفاقاً در پی احیای امر نوستالژیک و ناسیونالیستی با چاشنی رمانس است و اصل اساسی‌اش حال خوب فردی است؟
«بدون قرار قبلی» از معدود فیلم‎ها در سال‌های اخیر است که سعی دارد هویت ایرانی را حول محور دین و اسلامیت تعریف کند. هویت دینی در این فیلم حول ارتباط معنوی با حضرت رضا (ع) تعریف می‌شود. این در حالی است که هویت دینی که بخش جدانشدنی از زندگی مردم ایران است در اغلب فیلم‎ها نادیده گرفته شده یا هم‌ردیف فقر و عقب‌ماندگی قرار گرفته است. شعیبی در بدون قرار قبلی دغدغه روایت هویت اسلامی_ایرانی را دارد. او برای بازنمایی این هویت از تقابل «ایرانیت _ اسلامیت» با «تجدد غربی» بهره می‌برد. یاسمن دختری ایرانی‌الاصل است که در کودکی همراه مادرش به آلمان رفته و با تلفنی از سوی دخترخاله‌اش نرگس در مشهد که خبر فوت پدرش را می‌دهد تصمیم به بازگشت به ایران می‌گیرد. یاسمن در آلمان اگرچه پزشک است و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار، اما از نظر روحی غمگین و ناآرام است. همسرش او را به‌خاطر تصمیمش برای نگهداری از فرزند اوتیسمی‌شان ترک کرده و او به‌تنهایی مسئولیت کودک بی‌قرار و عصبی‌اش که قدرت تکلم هم ندارد به عهده دارد. در سوی مقابل، نرگس، دخترخاله یاسمن قرار دارد. نرگس زنی پرشروشور، مهربان، مادر دو فرزند و همسری مسئولیت‌پذیر و خانواده‌‌دوست است. سکانس‌های مختلف فیلم با بازنمایی روایت‌هایی نوستالژیک از نماد‌های ایرانی و روابط گرم، پرنشاط و صمیمی از خانواده نرگس همراه است؛ یاسمن و فرزندش الکس، در مواجهه با خانه و خانواده ایرانیِ نرگس، گویی بخشی از هویت گمشده خود را یافته، حس متفاوتی تجربه می‌کنند. سکانس بازی بچه‌ها با یکدیگر و شیطنت کودکانه‌شان در خوردن انار و پخش‌کردن دانه‌های آن کف اتاق یکی از سکانس‌های دیدنی و تأثیرگذار است. همان اتفاقی که بعداً معلوم می‌شود سبب سخن‌گفتن الکس با بچه‌های نرگس شده است.

روابط خانوادگی و نقش آن در خوب کردن حال همه اعضای خانواده یکی از مؤلفه‌های جدی فرهنگ اصیل ایرانی است که در مواجهه با تجدد دچار تنش‌های فراوانی شده است و توجه شعیبی به‌عنوان هنرمند در بازنمایی و احیای این بعد از هویت ایرانی قابل تقدیر است. سرخوشی و شادی نرگس و حسرت و غم یاسمن دوگانه‌ای است که برای خیلی از ایرانی‌ها غریبه نیست؛ هر چند شاید برخی از مخاطبان آن را صرفاً اتوپیای ساخته شده کارگردان بدانند و شعاری و گل‌درشت، اما به گفته شعیبی آنچه او روایت کرده نه تخیل و ایده‌آل بلکه روایت خانواده‌های مغفول ایرانی است. از منظر وی: «اگر ما از سیل مشغله‌‌های خود رها شویم، خانواده‌‌هایی را می‌بینیم که روابط سالم و درستی دارند؛ ولی در تلاطم زندگی کم‌تر آن‌ها را می‌بینیم. ما سعی نکردیم چیزی را تخیل کنیم یا ایده‌آلی را نشان بدهیم که وجود ندارد. اینجا سرزمین ماست و معتقدم هر چیزی را که بکاریم، نسل بعدی بر می‌گردد که آن را بردارد، همان‌طور که در فیلم اتفاق افتاد… من با خودم قرار گذاشته‌ام که اگر در یک ژانر موفق بودم، سراغ ژانر‌‌های مختلف بروم تا امروز سعی کردم هر بار این تغییر را بدهم؛ ولی خودم فکر می‌کنم روابط انسانی و آنچه میان اعضای یک خانواده است، چیزی بود که از آن‌ها جدا نشده‌ام و در فیلم‌هایم تکرار می‌شوند.»

در نگاه شعیبی زن در کنار مرد معنادار می‌شود و نه در تقابل با او. هویت با سرزمین و پدر در ارتباطی تنگاتنگ است و حال خوب و تجربه آرامش درونی در بازگشت به هویت ایرانی‌ای تعریف می‌شود که ایرانیت و اسلامیت را ممزوج کرده و در نظام معنایی تجدد هضم نشده است. به دیگر بیان، هویت ایرانی در تقابل با دیگریِ تجدد معنادار می‌شود.

امیرمحمد اصغری، فعال فرهنگی و رسانه‌ای در این باره می‌گوید: «در جریان تمدن‌سازی یکی از نیاز‌های اساسی هنر است. طبق نظر افلاطون اساساً شهر و مدینه بدون وجود هنر به وجود نمی‌آید. امروزه ما با تمدن‌ها و تفکر‌های مختلفی روبه‌رو هستیم که شعیبی در «بدون قرار قبلی» تلاش کرد دو نمونه از آن را با هم مقایسه کند. به عبارتی ابتدا از سنتی‌ترین رسوم ایرانی در خراسان شروع کرد و بعد شخصیت‌محوری فیلم را از قلب مدرنیته به عمق فرهنگ سنتی ایران کشاند. این مقایسه‌ها و این تقابل‌ها یکی از نیاز‌های اساسی امروز ایران است که بتواند حدود و مرزبندی فرهنگ خود را مشخص کند و تفکر بنیادین «نه شرقی نه غربی» خود را فریاد بزند. ویژگی‌های فرهنگ ایرانی را می‌توان در دو سکانس لاک‌پشت مشاهده کرد. لاک‌پشتی که به‌سختی راه می‌رود، به‌سختی وارد آب حوض می‌شود و این دقیقاً در زمانی است که نقش اصلی فیلم در حال آمدن به سمت ایران است. سکانس بعدی‌ که لاک‌پشت را می‌بینیم وقتی است که بچه‌ها در حال بازی‌کردن هستند و لاک‌پشت در آب به‌راحتی شنا می‌کند و اطرافش را ماهی قرمزها گرفته‌اند. این دو سکانس کل محتوا و مفهوم فیلم را به‌صورت خلاصه آورده است که ایرانی در فرهنگ مدرن به‌سختی حرکت می‌کند؛ اما اگر برگردد به فرهنگ اصیل خودش مانند ماهی در آب شنا می‌کند. روند آرام فیلم و عدم تنش زیاد نیز موید همین موضوع است که ایرانی در ایران مثل ماهی در آب است. حتی اگر عصبانی شود باز به خود برمی‌گردد».

و سخن پایانی آن که: گفتمان شهرگریزی و روستاگرایی، سکوت در برابر امر سیاسی، در کنار بهره‌بردن از وجوه رمانتیک (با حضور مهندس و تجربه جدیدی از عشق) از جمله مؤلفه‌هایی است که در سینمای ایران نمادی برای رجوع به خود و سلوک درونی است. حال سؤال اساسی آن است که در بستری که امکان طرد کامل شهرنشینی و متعلقات مدرنیته نیست، راه سلوک و حال خوب در بستر جهان نیمه مدرن ایرانی چیست؟ آیا یاسمن‌هایی که سال‌ها در بستر قواعد جهان مدرن رشد کرده‌اند، پس از چندی زندگی در بستر سنت ایرانی خسته از قواعد آن نمی‌شوند یا به بیان بهتر، یاسمن می‌تواند در جایی غیر از جهانی که به‌تازگی کشف کرده، جهانی ایرانی بسازد؟ کدام جهان ایرانی می‌تواند برهم‌زننده ساختار‌های پیچیده نئولیبرالیسمی باشد که اتفاقاً در پی احیای امر نوستالژیک و ناسیونالیستی با چاشنی رمانس است و اصل اساسی‌اش حال خوب فردی است؟

دیدگاهتان را بنویسید