چوب گزارش‌های مشکوک به ریا و تملق را می‌خوریم

عبدالکریم خیامی از مدیران ارشد سابق سازمان صداو سیما، استاد دانشگاه و دکتری مدیریت رسانه در حالی که معتقد است دستگاه‌های متعدد فرهنگی خطا‌ها و کژکارکرد‌های بسیاری داشته‌اند، اما اصرار دارد که آن‌ها در این سال‌ها توفیقات بسیاری نیز داشته‌اند و ما نباید از آن‌ها چشم پوشی کنیم. با خیامی هم کلام شده‌ایم تا تعریفی از کار فرهنگی به دست آوریم؛ تعریفی که شاید این روز‌ها بیشتر به دردمان بخورد.

حاکمیت طی این سال‌ها هر وقت بحران و مشکلی در سطح جامعه پیش آمده خواسته تا با امر کار فرهنگی این مشکلات را حل کند و با همین فرض بودجه‌های زیادی نیز دستگاه‌ها و سازمان‌های مختلف برای تحقق این کار تخصیص داده‌اند. اما مرور کارنامه چند دهه اخیر نظام نشان می‌دهد که به اذعان بسیاری از کارشناسان فرهنگی، گویا ما در این کار نیز خیلی موفق نبوده‌ایم. حالا شاید در تعریف کار فرهنگی ما دچار اشکال بوده‌ایم و یا شاید در عمل اولویت‌ها را تشخیص نداده‌ایم. اینکه کجا‌ها ما اشتباه کردیم که ماحصل و نتیجه این کار‌ها همین ادامه نابسامانی هاست، سوال اصلی ما در این پرونده است. در ابتدای گفتگو نظر شما درباره فرض ما چیست؟

ما به اندازه کافی در حوزه تحلیل‌های ذهنی خود فهمی نداریم. در نتیجه این مورد بر تصمیم گیری‌ها، سیاست گذاری‌ها و عملیات‌های ما در حوزه کارهای فرهنگی اثر می‌گذارد

خیامی: من سعی می‌کنم در پاسخ به سوال شما هفت عامل اصلی را ذکر کنم و به هیچ وجه ذکر این عوامل به معنای تمام شماری نیست بلکه از نظر من مهم‌ترین عواملی است که باعث شده احساس کنیم دستگاه‌های فرهنگی مان آن کارکرد مورد نظر را ندارند و اجمالا از آن‌ها راضی نباشیم. به رغم اینکه اولا زحمات خوب، موثر و فراوانی کشیدند که نباید در ارزیابی‌ها مورد کتمان قرار دهیم؛ خصوصا در مقاطعی از تاریخ پس از انقلاب، برخی از این نهاد‌ها و دستگاه‌های فرهنگی خوش درخشیدند و توفیقات فراوانی هم داشته‌اند، ولی به هر حال همان طوری که می‌فرمایید گویا هیچ کس راضی نیست و این احساس عقب ماندگی و نیاز به تحولی اساسی در این حوزه به شدت وجود دارد.

برخی از این عوامل را فهرست وار عرض می‌کنم البته وزن و اهمیت این عوامل هم یکی نیست و من هم بنا ندارم آن‌ها را اولویت بندی کنم؛ عامل اول حوزه اشتراک مفهومی است که این اشتراک معنا در همه فعالان و کارگزاران عرصه فرهنگ در کشور وجود ندارد؛ به عبارتی برداشت‌های ما از برخی مفاهیم پایه در حوزه‌ای مثل فرهنگ، رسانه، کار فرهنگی و امثال هم متشتت است. ما به اندازه کافی در حوزه تحلیل‌های ذهنی خود فهمی نداریم. در نتیجه این مورد بر تصمیم گیری‌ها، سیاست گذاری‌ها و عملیات هایمان در این حوزه اثر می‌گذارد.

عامل بعدی موضوع ساختار است؛ ساختار دستگاه‌های فرهنگی ما بسیار متکثر شده است. ضمن اینکه می‌تواند به عنوان فرصتی در این حوزه تلقی شود، اما ضعف‌های خودش را هم نشان داده است. تشکیل این همه سازمان‌ها، ارگان‌ها و دستگاه‌های با نام و بی نام، رسمی‌تر و غیر رسمی‌تر، حاکمیتی و با دولتی و با انشعابات بسیار متکثر، اگر چه در تحلیلی ظاهری می‌تواند ناشی از دلسوزی‌های فراوان باشد، ولی در بزنگاه‌ها ما را دچار تحلیل در سرمایه‌های خود می‌کند و یا گاهی اوقات این فراوانی باعث تداخل و گاهی باعث خنثی کردن یکدیگر می‌شود و حتی گاهی این تکثر سازمان‌ها در معطلی هم، وضعیت کار فرهنگی را به تعطیلی می‌کشانند و ما حتی طی این سال‌ها قادر نبودیم تا این ساختار‌ها را هم افزا کنیم. تجربه‌هایی را هم که جمهوری اسلامی برای هماهنگی بین این دستگاه‌ها ایجاد کرد و به خاطر این هماهنگی‌ها چندین شورا تشکیل شد، اما هیچ کدام از آن‌ها نمره قبولی نمی‌گیرند. اشکالات ما در ساختار یکی تکثر بیش از حد است که غیر هم افزا هم هستند و دوم کهنگی این ساختار که هیچ کدام از اقتضائات روز و شیوه‌های نوین را درنظر نگرفته اند، تغییرات شگرف فناوری‌ها و عرصه فرهنگ در جامعه را لحاظ نکردند.

حتی الگوی توزیع منابع انسانی در بین این‌ها خیلی عجیب و غریب است. ما در حال حاضر بهترین نیرو‌های منابع انسانی ما در بهترین کرسی‌ها و مسئولیت‌های دستگاه‌های فرهنگی مان حضور ندارند و این هم یک عامل مهم این پازل است.

عامل دیگر این داستان بحث سیاست گذاری و برنامه ریزی است؛ ما هنوز الگوی سیاست گذاری‌ها و برنامه ریزی‌های فرهنگی مان تحت سایه و سیطره الگو‌های مدیریت صنعتی به سر می‌برد. البته در حال حاضر سیاست گذاری‌های تخصصی فرهنگ در کشور ما شکل گرفته است و ذخیره‌ای نه چندان فربه وجود دارد، اما شاکله این‌ها کاملا تخصصی نیست. ما الان در دنیا سیاست گذاری فرهنگی را به عنوان یک مفهوم و عبارت تخصصی به کار می‌بریم که اتفاقا بسیار پیچیده‌تر از سیاست گذاری‌های اقتصادی و توسعه است. بویژه که ما یکی از وجوه ممیزی جدی مان با نظام سلطه عرصه فرهنگ است لذا ما خیلی هم نمی‌توانیم از این الگو‌های سیاست گذاری ترجمه‌ای استفاده کنیم. البته در منظر بومی آن یک کار‌هایی چه در شاخص سازی، سیاست گذاری و حتی برنامه ریزی شده است که عموما اکثر دستگاه‌های ما از این الگو‌های تخصصی سیاست گذاری فرهنگی بی بهره اند.

عامل بعدی بحث ارزیابی است؛ بالاخره دوره‌های مختلفی در دستگاه‌های فرهنگی تعریف می‌شود. افرادی در این دوره‌ها حضور دارند و در رفت و آمداند و عده‌ای منصوب می‌شوند و این دوره‌ها به اتمام می‌رسند و ما متاسفانه هیچ گونه ارزیابی تخصصی فرهنگی از این‌ها نداریم. هیچ مشخص نیست که بعد از اتمام دوره با چه ساز و کاری باید آن را تحلیل، داوری و ارزیابی کنیم و به آن نمره بدهیم و این نمره دهی الزاما به معنای کمی آن نیست و، چون این ارزیابی تخصصی و حتی انباشته هم وجود ندارد؛ چون این‌ها (ارزیابی تخصصی و انباشته) دو مفهوم جداگانه است و شاخص‌های خودشان را دارد و، چون این ارزیابی‌ها صورت نمی‌گیرد شما در کشور مدام شاهد تکرار تجربه‌ها و آموخته‌های تکراری هستید که این مدل هیچ وقت منجر به پیشرفت و رفتن به جلو نمی‌شود.

بخشی از ضعف های موجود در دستگاه های فرهنگی ناشی از خود این دستگاه ها نیست و عموما به کژکارکردها، بدعملی ها و بی عملی های دیگر نظام های کشور بویژه دو نظام سیاسی و اقتصادی مربوط است که در نهایت به دستگاه های فرهنگی سر ریز می شود

نکته ششم که به نظر بنده از اهمیت بالایی برخوردار است این است که دستگاه‌های فرهنگی کشور در خلا کار نمی‌کنند و در بافت بزرگتری از یک جامعه و کشور و یک نظام سیاسی قرار دارند و به شدت در ارتباط و تاثیر و تاثر از دیگر نظام‌های جامعه و جهان به سر می‌برند. بخشی از ضعف‌های موجود در دستگاه‌های فرهنگی ناشی از خود این دستگاه‌ها نیست و عموما به کژکارکردها، بدعملی‌ها و بی عملی‌های دیگر نظام‌های کشور بویژه دو نظام سیاسی و اقتصادی مربوط است که در نهایت به دستگاه‌های فرهنگی سر ریز می‌شود. در بخش اقتصادی ما دچار خبط و خطا‌هایی می‌شویم که این اثر فوری و گاهی اوقات تدریجی فرهنگی بسیار جدی دارد، اما ما دستگاه فرهنگی را زیر سوال می‌بریم و از آن‌ها مطالبه می‌کنیم.

شما اگر پروژه‌های کلان اقتصادی کشور را که با عنوان جراحی‌های اقتصادی و در دهه‌های اخیر انجام شده را بررسی کنید، خیلی از آن‌ها پیوست فرهنگی اجتماعی ندارند در صورتی که آثار جدی در عرصه‌های فرهنگی دینداری و اجتماعی گذاشتند، ولی وقتی اوضاع نابسامان می‌شود ما معمولا دستگاه‌های فرهنگی را مورد خطاب قرار می‌دهیم درصورتی که آن‌ها حداقل تاثیر را در آن مشکل داشته‌اند و یا هر انتخاباتی که برگزار می‌شود، معمولا در مناظرات حجم بزرگی از ناامیدی و استیصال به سمت جامعه پمپاژ می‌شود و بعد شما از دستگاه‌های فرهنگی خودتان انتظار امیدبخشی دارید. حتی بسیاری از شهر‌های جدیدی که احداث می‌شود بدون مطالعات فرهنگی و اجتماعی ساخته شده و حالا به عنوان مکانی جدید و آسیب پذیر از منظر فرهنگی و اجتماعی شناخته می‌شوند. پس به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم بسیاری از آسیب‌ها و عقب ماندگی‌های ما در عرصه فرهنگ به نظام اقتصادی، سیاسی و یا نهاد‌های آموزشی ما برمی‌گردد.

مورد هفتم اینکه به هر حال ما در مواجهه با یک تمدن افسارگسیخته هار، که البته به تکنیک و رسانه هم مجهز است، اقتصاد برتری هم دارد سر و کار داریم درصورتی که نخواستیم در زیر سایه این تمدن از بین برویم. ما دشمنی فوق العاده با تجربه در عرصه فرهنگ و رسانه داریم. ضمن اینکه نباید بزرگنمایی کنیم، ولی با ساده سازی هم نمی‌شود از کنار او گذر کرد و باید این دشمن را به عنوان عاملی فوق العاده جدی در تخریب کار‌های فرهنگی در نظر گرفت.

شاید در پاسخ به این قسمت از سوال که واقعا ما در این سال‌ها کجا‌ها در عرصه کار فرهنگی اشتباه کردیم که نتیجه کار ما این شده، می‌شود به این موارد هفت گانه‌ای که شما فرمودید، اشاره کرد. شما اصرار داشتید که برخی از دستگاه‌های فرهنگی در این حوزه دارای توفیقات خوبی بوده‌اند که نباید از آن‌ها چشم پوشی کرد. اما گویا آنقدر ملموس نیستند که بشود با آن‌ها ارتباط برقرار کرد. با همه این تفاسیری که عرض کردید اگر بخواهیم اصطلاحا کف میدانی و قدری ملموس‌تر کار فرهنگی را تعریف کنید، چه بازتعریفی از این موضوع دارید؟

خیامی: بله من کماکان معتقدم که دستگاه‌های فرهنگی ما توفیقاتی داشته‌اند و اگر این‌ها را نبینیم، اساسا درگیر یک جنگ شناختی شده‌ایم. اولا اگر دستگاه‌های فرهنگی ما هیچ توفیقی نداشتند، امروزه معلوم نبود اثری از انقلاب و نظام باشد؛ این همه نوجوان، جوان و بزرگسال معتقد، این همه تجمعات آئینی و دینی نمودی از همین فعالیت هاست. شما در ارزیابی هایتان نمی‌شود اردو‌های جهادی، اعتکاف، این همه توفیق در عرصه‌های هنری، رسانه‌ای و هنرمندی را نبینید؛ نمی‌شود جریان سازی‌های تولید شده پس از انقلاب را نادیده گرفت، این همه جریان سازی‌های کار خیر و کمک به محرومان که همه توسط مردم انجام می‌شود؛ نمی‌شود همه این‌ها را نادیده گرفت. نمی‌شود نمونه‌هایی مثل سلام فرمانده و اربعین را نبینید.

اتفاقا همه این نمونه مثال‌هایی که دارید ذکر می‌کنید، صرفا کار‌هایی است که توسط جنس مردم انجام شده نه دستگاه حاکمیت و این وسط تلاش دستگاه‌های فرهنگی را کجا می‌شود دید؟

خیامی: اینکه مردم عامل نهایی هستند، که قبول داریم و نکته‌ای در آن نیست؛ ولی من از شما سوال می‌کنم که پیش از بزرگداشت روز مادر در کشورمان که بعد از انقلاب پایه ریزی شده، ما روز جهانی زن داشتیم. مگر مردم، همان مردم قبل از انقلاب نبودند پس چرا هیچ فعالیتی در این روز نداشتند؟! قبول کنیم که دستگاه‌های فرهنگی این زمینه را بوجود آوردند، ارتباطات آئینی ایجاد کردند، از روز میلاد حضرت فاطمه (س) معنای مادر را استنباط کردند، روز دختر تصمیم و اقدامی است که توسط دستگاه‌های فرهنگی انجام شده و برای این کار زمینه‌های آن را مهیا کردند و این روز را در جامعه به صورت هنجار درآوردند.

البته برخی‌ها هم معتقداند که دخالت دولت در بسیاری از مراسمان ملی مذهبی و آئینی باعث شده تا مسیر طبیعی این مراسمات به انحراف کشیده شود و دیگر مردم هیچ رغبتی به شرکت در این مراسم‌ها نداشته باشند. نمونه اش راهپیمایی‌ها و جشن‌های ۲۲ بهمن، روز ۱۳ آبان.

خیامی: مصادیق خطا‌های دستگاه‌های فرهنگی که کم نیست! ولی این توجیه و دلیلی نمی‌شود که ما مصادیق توفیقات را نادیده بگیریم. اگر صدا و سیما برای جشن‌های شکوفه‌ها و عاطفه‌ها و امثال هم ورود نمی‌کرد و پای کار نمی‌آمد؛ هیچ وقت همچنین مراسم‌هایی شکل نمی‌گرفت. اصلا نقطه آغاز مراسم‌های اعتکاف کجا بوده است؟ شما برای این مراسم نیاز به تبلیغات رسانه‌ای دارید، باید مساجد خود را آماده کنید، باید حتی به لحاظ مالی کار‌هایی انجام دهید؛ همه این‌ها توسط دستگاه‌های فرهنگی انجام می‌شود.

واقعا مردم خود به خود در مراسم‌های اربعین شرکت می‌کردند؟! مگر می‌شود چند میلیون نفر از جامعه ایرانی بدون هماهنگی‌های دستگاه‌های فرهنگی کارشان به این سرعت انجام شود. بله قطعا در دل همین حرکت هم خطا‌هایی وجود دارد. اما نمی‌شود این همه شورآفرینی صدا وسیما و دستگاه‌های فرهنگی در این ایام را نادیده گرفت. برجسته کردن پیاده روی اربعین و بعد زمینه‌های فرهنگی و مادی انجام این کار بدون دخالت دستگاه‌های فرهنگی مگر شدنی است؟

به نظر شما این توفیقات بیشتر بوده یا درصد خطا‌ها و کم کاری ها؟ چون وقتی با مردم هم کلام می‌شویم گویا این توفیقات در سطح جامعه خیلی ملموس نیست.

خیامی: من که اصلا این موارد را اندازه گیری نکردم، اما سویه نفی ذهنیت جامعه ایرانی به دلایل متعدد تاریخی خیلی بالاست و این ذهنیت معمولا در صحبت‌های کارشناسی بیشتر تبلور پیدا می‌کند. تحلیل‌های یک سویه و غیر جامع، تصمیم‌های یک طرفه نیز به همراه دارد. شما می‌گویید که ما هیچ توفیقی نداشته ایم.

قطعا استفاده از واژه هیچ شاید بی انصافی باشد.

ما نباید فکر کنیم که مردمی بودن یعنی اینکه کلا دستگاه های فرهنگی کنار بکشند. ایجاد راهبری، همراهی، ایجاد زمینه های مشارکت مردمی خودش یک کار بسیار بزرگی است. بله ما هم معتقدیم که یکی از اشکالات این حوزه، دولتی شدن فرهنگ است و باور داریم که دستگاه های فرهنگی ما زیادی بوراکراتیک شده اند

خیامی: پس وقتی قبول دارید که بی انصافی است، من هم صرفا مصادیقی از این توفیقات خدمتتان عرض کردم. مگر اداره فرهنگی جنگ و اداره روحیه جمعی در پشت جبهه کار آسانی بوده است؟ حالا شاید بعضا به دلیل مطالعه کم و ندانستن کامل تاریخ عنوان کنیم که دستگاه‌های فرهنگی هیچ کاری انجام نداده‌اند. اما اصلا اینچنین نیست! حتی در وضعیت کنونی عملکرد برخی از دستگاه‌های فرهنگی ما قابل دفاع است و باید آن‌ها را دید. چرا من اصرار دارم که این‌ها را باید دید؟ چون ما یک جامعه نفی گرایی ایجاد کردیم که اتفاقا بخشی از این ماجرا تقصیر همین دستگاه‌های فرهنگی و چهره‌های فرهنگی بوده است. وقتی امثال من در این سال‌ها فقط طرد کردیم و نفی کردیم و رد کردیم و بلد نبودیم ایجابی هم حرف بزنیم، بلد نبودیم خوبی‌ها و فضیلت‌ها را هم ببینیم، قطعا همین رویکرد بر جامعه نخبگانی ما نیز تصری پیدا کرده است.

از این هفت عاملی که برای شما ذکر کردم، یکی از آن‌ها صرفا نقش دشمن بود و مابقی اشکالات و خطا‌های دستگاه‌های فرهنگی بوده و قطعا می‌شود به این موارد، عوامل دیگری را نیز اضافه کرد و می‌شود شبانه روز درباره مصادیق این خطاها، گفت و شنید. ولی باز هم عرض می‌کنم که دلیل نمی‌شود توفیقات را نادیده گرفت.

اتفاقا وقتی برای این توفیقات جهاد سازندگی را مثال می‌زنیم؛ که توانسته مردم را پای کار بیاورد، می‌شود بدرستی ارزیابی کرد که با چه دست فرمانی مردم به این نهاد اعتماد کرده‌اند و آن را می‌شود الگویی برای سایر دستگاه‌ها دانست. ما نباید فکر کنیم که مردمی بودن یعنی اینکه کلا دستگاه‌های فرهنگی کنار بکشند. ایجاد راهبری، همراهی، ایجاد زمینه‌های مشارکت مردمی خودش یک کار بسیار بزرگی است. بله ما هم معتقدیم که یکی از اشکالات این حوزه، دولتی شدن فرهنگ است و باور داریم که دستگاه‌های فرهنگی ما زیادی بوراکراتیک شده‌اند.

فکر کنم بحثمان به مقطعی رسیده باشد که تعریفی از کار فرهنگی داشته باشیم. به نظرتان می‌شود کار فرهنگی را با کار رسانه ای، هنری و یا دینی برابر دانست یا تعریفی مجزا دارد؟

خیامی: اینکه من تعریفی ارائه کنم و یا نکاتی عرض کنم، که مورد وفاق همه نیست و شاید نیاز باشد آقایان متولی عرصه فرهنگ و حتی حاکمیت تعریفی از کار فرهنگی ارائه دهند و ادبیات آن را طی گفتگو‌ها استخراج کرده و آن را گفتمان سازی کنند. اما برخی تعریف‌ها محصول محوراند؛ مثلا تولید کتاب، فیلم، بازی‌های رایانه‌ای و… این‌ها را مایل‌اند که تحت عنوان کار فرهنگی ارائه دهند که من این‌ها را بیرون از دایره کار فرهنگی نمی‌دانم. اما این تعاریف محصول گرا که نوعی تعاریف صنعتی اند و از آن‌ها به صنایع فرهنگی و خلاق نام می‌برند، یک آسیب‌هایی دارد؛ چون اگر قرار باشد این تعریف را به عنوان تعریف حاکم بپذیریم، در حوزه اثر، فکر و رفتار آورده زیادی برای ما نخواهد داشت.

یعنی به تدریج کمیت گرا می‌شویم؟

خیامی: دستگاه فرهنگی با این تعریف به سمت تولید محصول می‌رود و هدفش را هم افزایش آمار این محصولات می‌داند و این یکی از آسیب‌های ماست و پیش‌تر عرض کردم که ما عدم اشتراک مفاهیم ذهنی در امر فرهنگی داریم، این مورد یکی از مصادیق آن است. البته ضمن اینکه یک کار ضروری است، فوق العاده هم خطرناک است و یک تعریف افیون زده و مخدر است. این شکل تعاریف نوعی آسودگی کاذب برای شما به همراه خواهد داشت چرا که شما مثلا این تعداد کتاب و یا فیلم تولید کرده‌اید. این کار‌ها البته جزء مصادیق کار فرهنگی به شمار می‌آیند، اما بسنده کردن به این تعریف خودش بزرگترین کار ضد فرهنگی است.

اما برخی تعاریف دیگر هدف محوراند؛ این مدل تعاریف بسیار اندک توسط مسئولین دستگاه‌های فرهنگی گزارش می‌شوند و معمولا در کار مطالبه گری نیز آن‌ها خیلی هم حوصله این تعریف‌ها را ندارند؛ البته ما دانش این کار را نیز کمتر داریم. مثلا اگر شما به یک دستگاهی بگویید که در زمینه اعتیاد چه کاری کردید؟ احتمالا پاسخ خواهد داد که فلان تعداد کمپ تاسیس کردیم، فلان مقدار مواد مخدر کشف و ضبط کردیم و یا مثلا فلان تعداد معتاد در سطح شهر را جمع آوری کردیم و…، همه این‌ها تعاریفی از جنس محصول محور کار فرهنگی است؛ اما در تعریف دوم به شما می‌گوید که اساسا شرایط انسانی و یا گروه‌های اجتماعی در هر وضعی که بوده اند، اگر آن‌ها را از نقطه الف به نقطه ب تغییر دادید، آن وقت در حوزه گفتار و رفتار کار فرهنگی کرده‌اید. یعنی اگر فرد، خانواده، سازمان‌ها از وضعیت نقطه الف به نقطه ب که به وضع مطلوب ما در حوزه رفتار، کنشگری و… نزدیک‌تر است؛ حرکت کرده شما یک کار فرهنگی کرده اید. اگر فردی در طول ماه ۵ بار نماز صبحش قضا می‌شده و حالا شده ۲ بار، شما کار فرهنگی کرده‌اید. اگر کسی تا حالا اصلا مطالعه نداشته و بعد از این در روز ۱۰ دقیقه مطالعه می‌کند، پس شما کار فرهنگی انجام داده‌اید.

اما اینجا یک اشکالی هم به این تعریف دوم پیش می‌آید. شما ممکن است بگویید که آن جامعه هدف من که در شرایط عادی قرار نداشته و تحت تاثیر انواع هجمه‌های فرهنگی بوده است. براساس این هجمه‌ها اگر قرار بوده این جامعه مثلا ده قدم به عقب برود، حالا با این کار‌های فرهنگی نهایتا دو قدم به عقب رفته؛ درنتیجه من کار فرهنگی موثر کرده‌ام و توانسته‌ام در حوزه رفتار و نگرش‌های او تغییر ایجاد کنم و موثر باشم.

پس درنتیجه تعریف براساس محصولات فرهنگی، تعریف ناقصی است، اما غلط نیست؛ ولی بسنده کردن به این تعاریف مضرر و خطرناک است. اما تعریف دوم که مبتنی بر اثر است؛ چه در حالت تغییر وضعیت محسوس و یا حتی تثبیت موقعیت در حالت هجمه‌های فرهنگی، بیشتر مورد تایید و تاکید است اگرچه دانش و سیاست گذاری‌های ما در این حوزه بسیار اندک است.

خب در این وضعیت و بر اساس تعریف دوم کار فرهنگی، کار بسیار سختی پیش رو داریم و ما برای هر کار فرهنگی باید مدام بازخورد بگیریم تا بتوانیم وضعیت سنجی کنیم. مثلا فیلم «سر به مهر» مقدم دوست را که درباره اهمیت دادن به نماز است را اکران کرده‌ایم. حالا باید از جامعه هدف خود بپرسیم که آیا با دیدن این فیلم نگاه شما به نماز چگونه شده و چه تاثیری در قضا نشدن نماز شما داشته؟ اگر پاسخ هم مثبت باشد اصلا شاید موضوعات دیگری نیز در این تصمیم جدید آن فرد برای نماز تاثیر پنهان داشته است.

این جامعه‌ای که الان نماز می‌خواند به چه دلیل نماز می‌خواند؟ و آن جامعه‌ای که نماز نمی‌خواند به چه دلیل؟ و شما بر اساس همین پژوهش‌ها متوجه می‌شدید که جامعه‌ای که نماز نمی‌خواند و یا کاهل نماز است، مثلا اشکال‌اش در امر شناختی است و آنجا متوجه می‌شدید که در عرصه آگاهی و اطلاع رسانی ضعیف کار کرده اید؛ و یا متوجه می‌شوید که ایراد او در حوزه شناخت نیست؛ اتفاقا می‌داند که نماز امری واجب است بلکه در حوزه انگیزشی دچار کمبود است. پس در نتیجه دستگاه‌های فرهنگی که در این خصوص فعالیت داشته اند و اکثرا در حوزه هنری این کار‌ها را انجام داده اند احتمالا کم کاری کرده اند

خیامی: مثال شما درباره اثر یک موضوع خاص است. شما یک عرصه‌ای به نام نماز خواندن و ترویج اقامه آن دارید. دستگاه‌های مختلفی از ستاد نماز، صدا و سیما، سازمان تبلیغات، سازمان سینمایی و… هر کدام یک کار‌هایی در این خصوص انجام داده‌اند که مجموعا آیا این موارد منجر به ارتقا نماز خواندن مخاطبان شما شده است یا نه؟ معاونتی پژوهشی در سازمان تبلیغات مرتبا این موارد را اندازه گیری می‌کرده است و ما الان از یک مسیر رفته صحبت می‌کنیم. متاسفانه خیلی از کار‌های اینچنینی ما الان تعطیل شده است. همه این موارد قبلا اندازه گیری می‌شده است. دستگاه‌های مختلف شما درباره نماز یک کار‌هایی انجام داده است و براساس این کار‌ها الان جامعه دین دار شما نمازخوان‌تر شده یا کمتر؟ این جامعه‌ای که الان نماز می‌خواند به چه دلیل نماز می‌خواند؟ و آن جامعه‌ای که نماز نمی‌خواند به چه دلیل؟ و شما بر اساس همین پژوهش‌ها متوجه می‌شدید که جامعه‌ای که نماز نمی‌خواند و یا کاهل نماز است، مثلا اشکال‌اش در امر شناختی است و آنجا متوجه می‌شدید که در عرصه آگاهی و اطلاع رسانی ضعیف کار کرده‌اید؛ و یا متوجه می‌شوید که ایراد او در حوزه شناخت نیست؛ اتفاقا می‌داند که نماز امری واجب است بلکه در حوزه انگیزشی دچار کمبود است. پس در نتیجه دستگاه‌های فرهنگی که در این خصوص فعالیت داشته‌اند و اکثرا در حوزه هنری این کار‌ها را انجام داده‌اند احتمالا کم کاری کرده‌اند؛ این‌ها کار‌هایی است که در همه دنیا انجام می‌شود و شما باید مرتبا جامعه هدف خود را بشناسید و وضعیت سنجی کنید.

 بنا بر فرمایش شما ما در همان حوزه ارزیابی خیلی ضعیف عمل کرده ایم.

خیامی: بله دقیقا و گام اول حوزه ارزیابی کار فرهنگی شناخت جامعه هدف است که ما در حوزه جامعه هدف، در حوزه نظرسنجی و پیمایش وضعیت بدی نداریم، اما این‌ها نیاز به مطالعات کیفی دارد که ما در این رابطه خیلی کار نکرده‌ایم. ما از جهان ذهنی نوجوان جامعه خود اطلاعات چندانی نداریم و من اتفاقا حدود دو سال پیش بار‌ها به آقایان گفتم که ما در حوزه شناخت ذهنی نوجوانان غافل بوده‌ایم. معمولا یک سری نمودار‌های میله‌ای و یک سری آمار‌های غیر کاربردی برای مسئولین می‌آید و آن‌ها نیز فکر می‌کنند که دیگر نسبت به این جامعه آگاهی پیدا کرده‌اند. البته آمار‌های کمی فوق العاده ضروری است، اما باید با مطالعات کیفی ترکیب شوند. خیال می‌کنید که دنیا چگونه جامعه ما را آنقدر دقیق آنالیز می‌کند که آن‌ها را به کف خیابان بکشاند تا به مقدسات ما توهین کنند.

نمودار میله‌ای درست کردن، پیمایش تلفنی انجام دادن کار به مراتب ساده تری از مطالعات کیفی و استفاده کردن از هوش مصنوعی در خدمت این امور است؛ اما وقتی به آقایان می‌گوییم فوکوس گروپ تشکیل بدهید، گفتگو کنید و وارد فضای ذهنی نوجوانان و جوانان شوید، آن وقت نیاز به سواد و پژوهشگر این کار‌ها دارید؛ اما آقایان معمولا در زمان مسئولیت‌شان به دنبال آمار‌های لحظه‌ای برای نشان دادن به بالا دستی‌های خودشان هستند. ما یک جا‌هایی در این دستگاه‌های فرهنگی داریم چوب گزارش‌های مشکوک به ریا و تملق را می‌خوریم.

خب چرا ما باید همین مسیر اشتباه را در دستگاه‌های فرهنگی هنوز ادامه بدهیم و آقایان تا کی می‌خواهند این گزارش‌های غیر واقعی و بعضا دروغ را به اسم تحلیل میدان به دست بالایی‌ها بدهند و بدتر اینکه آقایان بالانشین چرا آنقدر از واقعیت‌های کف میدان فاصله گرفته‌اند که با دیدن این گزارش‌ها خیالشان راحت می‌شود؟

خیامی: ما واقعا به یک تحول جدی در این حوزه نیاز داریم و این تحول از ساختار آغاز نمی‌شود بلکه این تحول از ذهنیت من و شما و دیگری آغاز می‌شود وگرنه تا دلتان بخواهد اتفاقا از این جلسات و کارگروه‌های تحولی هم برگزار شده و می‌شود، اما کمتر نتیجه‌ای حاصل شده است. تا جهان ذهنی این مسئولین وآقایان عوض نشود، هیچ اتفاقی نمی‌افتد و قطعا جنس مطالبات ما از مسئولین نیز باید تغییر کند وگرنه همه این آقایان شبانه روز در حال زحمت کشیدن هستند و حاضراند در همه حوزه‌ها به شما گزارش بدهند. اساسا هنوز پوزیتیویسم گفتمان حاکم بر بخشی از مسئولین فرهنگی ماست.

دیدگاهتان را بنویسید