اگر اقتصاددانان واقعا باهوش هستند چرا ثروتمند نیستند؟!

به نقل از نیویورک تایمز، پس از آن که ماه گذشته درباره تفاوت دیدگاه اقتصاددانان با مردم عادی نوشتم ایمیل‌هایی با این مضمون دریافت کردم که «اگر اقتصاددانان تا این اندازه و واقعا باهوش هستند چرا ثروتمند نیستند»؟ من یک اقتصاددان نیستم بنابراین، این پرسش باعث ناراحتی من نمی‌شود. با این وجود، توضیحات ممکن است جالب گاهی خنده دار و گاهی اوقات به نوعی عمیق باشند. در اینجا پنج نظریه در این باره وجود دارد.

۱-اقتصاددانان برای ثروتمند شدن تلاش نمی‌کنند. بسیاری از اقتصاددانان برای موسسات دولتی و آموزش عالی کار می‌کنند. شما با آرزوی ثروتمند شدن برای چنین کارفرمایی کار نمی‌کنید. طبق گزارش دفتر آمار کار امریکا متوسط دستمزد سالانه اقتصاددانان در ماه مه ۲۰۲۱ میلادی ۱۰۵۶۳۰ دلار بود. این کم‌تر از میانگین دستمزد ستاره شناسان، مهندسان هسته ای، دزیمتریست‌های پزشکی و هنرمندان عرصه تئاتر و نمایش است.

هیچ کس از راهبان نمی‌پرسد که چرا آنان ثروتمند نیستند زیرا این موضوع قابل درک است که ثروتمند شدن آرزوی آن‌ها نیست. اقتصاد نیز پاداش‌هایی فراتر از پول ارائه می‌دهد. در این مورد لطیفه‌ای وجود دارد که می‌گوید تعدادی از بانکداران از یک استاد اقتصاد پرسیدند که چرا اگر او تا این اندازه باهوش است ثروتمند نیست. او از آنان پرسید که اگر تا این اندازه ثروتمند هستند چرا باهوش نیستند.

۲-اقتصاددانان در اقتصاد بیش از حد خوب هستند. یادگیری کمی اقتصاد برای بسیاری از مشاغل پردرآمد از مدیریت گرفته تا بانکداری مفید است. وارن بافت، استیون کوهن، کنت گریفین، هنری کراویس و ایلان ماسک از جمله میلیاردرهایی هستند که دارای مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد در اقتصاد می‌باشند.

اشتباه این است که شما به قدری اقتصاد را دوست داشته باشید که دکترای خود را در آن رشته اخذ کنید و تبدیل به یک فوق دکترای یا استادیار فقیر شوید. در علوم دیگر نیز وضعیت چنین است.

«امانوئل درمن» فیزیکدان نظری در کتاب «زندگی من به عنوان یک کوانت» اشاره می‌کند که او تا زمانی که متوجه شد هرگز یک فیزیکدان مشهور جهانی نخواهد بود شروع به کسب درآمد واقعی نکرد و پس از آن بود که برای کار به وال استریت رفت جایی که در آن تقاضای زیادی برای مهارت‌های ریاضی او وجود داشت.

۳-اقتصاددانان در واقع باهوش نیستند. من این استدلال را نمی‌پذیرم. من فکر می‌کنم که اقتصاددانان باهوش هستند. آنان تخصص‌های فرعی خود را به خوبی می‌شناسند اما در مورد سایر تخصص‌ها مانند تاریخ اقتصاد ضعیف هستند. این دسته از اقتصاددانان تخصص فنی دارند اما فاقد بینش عمیق و وسیع هستند.

۴-اقتصاددانان با «فرضیه بازار کارآمد» مواجه هستند و با باور به آن دچار مشکل شده اند. یک لطیفه در مورد اقتصاددانی جوان وجود دارد که می‌گوید او خم می‌شود تا یک اسکناس ۲۰ دلاری را که در پیاده رو دیده را بردارد.

یکی از همکاران مسن‌تر به او می‌گوید که زحمت نکش زیرا اگر واقعا یک اسکناس ۲۰ دلاری وجود داشت فردی پیش از تو آن را برداشته بود. فرضیه تعهد به بازارهای کارآمد که فرض می‌کند قیمت‌ها منعکس کننده تمام اطلاعات موجود هستند اقتصاددانان را از تلاش برای درک نبض بازار دلسرد می‌کند و به همین دلیل است که آنان هرگز ثروتمند نمی‌شوند.

۵- اقتصاددانان فکر می‌کنند می‌توانند بازار را شکست دهند اما در اشتباه هستند. یک مثال عالی از این موضوع، مدیریت سرمایه بلندمدت است یک صندوق پوشش ریسک بود که «رابرت مرتون» و «مایرون اسکولز» برندگان جایزه نوبل اقتصاد را شامل می‌شد.

این صندوق در سال ۱۹۹۸ میلادی به طرز شگفت‌انگیزی منحل شد. دیر مک کلاسکی اقتصاددانی که در سال ۱۹۹۰ میلادی کتابی با عنوان «اگر خیلی باهوش هستید: روایت تخصص اقتصادی» را نوشت در ایمیلی به من نوشت که وقتی در دهه ۱۹۷۰ میلادی در دانشگاه شیکاگو بود اعضای ارشد هیئت علمی در حال حدس و گمانه زنی در مورد چشم‌انداز بازار بورس بودند.

«میلتون فریدمن» به او گفت که نرخ بهره احتمالا کاهش خواهد یافت. او می‌نویسد: «این زمانی بود که نرخ بهره ۶ درصد بود. پس از آن این نرخ به ۱۰ درصد افزایش یافت» و پیش بینی اقتصاددانان خردمند اشتباه از آب درآمد.

وارن بافت علیرغم آن که در سال ۱۹۵۱ میلادی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد در سال ۲۰۱۶ میلادی به مصاحبه کننده‌ای از شبکه «سی ان بی‌سی» گفته بود: «صادقانه بگویم به حرف‌های اقتصاددانان هیچ توجهی نمی‌کنم. شما تعداد زیادی اقتصاددان با ضریب هوشی ۱۶۰ دارید که عمر خود را صرف مطالعه اقتصاد کردند. آیا می‌توانید برای من یک اقتصاددان فوق العاده ثروتمند را نام ببرید که تا به حال از بورس پول به دست آورده باشد»؟

بافت می‌گوید که «جان مینارد کینز» اقتصاددان بزرگ بریتانیایی زمانی که سعی کرد از چرخه اعتباری برای پیش بینی این که کسب و کارها چه کاری انجام می‌دهند مکررا به عنوان یک سرمایه گذار متحمل شکست شد و زمانی موفق شد که از این کار صرف نظر کرد و به خرید ارزان کسب و کارهای خوب رضایت داد. «بافت» درست می‌گوید که اقتصاد راه ایده آلی برای کسب درآمد به عنوان سرمایه گذار نیست. از سوی دیگر، قرار هم نیست که اقتصاد برای کسب درآمد باشد. اقتصاد علم ابزار و اهداف است. بگذارید اقتصاددانان اقتصاددان باشند!

دیدگاهتان را بنویسید