جنگ غزه و مطلوبیت‌های آمریکا

مقدمه

عملیات طوفان الاقصی در سرزمین‌های اشغالی و حملات رژیم صهیونیستی به غزه به عنوان تحولی مهم، بازیگران اثرگذار منطقه‌ای و جهانی را به واکنش واداشته است و هریک از آن‌ها با توجه به منافع و ملاحظات خود به کنش‌گری در این بحران پرداخته‌اند. آمریکا در این مدت به عنوان حامی اصلی رژیم صهیونیستی، تحرکات قابل توجه سیاسی و نظامی را انجام داده است. این کشور در روزهای نخست جنگ، ناو هواپیمابر جرالد فورد و ناو هواپیمابر آیزنهاور را در شرق دریای مدیترانه مستقر کرد و بنا به برخی گزارش‌ها نیروهای ویژه و مستشاران نظامی خود را برای کمک به تل‌آویو به سرزمین‌های اشغالی فرستاد. در حوزه سیاسی، جو بایدن رئیس‌جمهور آمریکا برای نمایش حمایت خود از رژیم صهیونیستی به تل‌آویو سفر کرد. علاوه بر وی، مقامات آمریکایی در سطوح مختلف از جمله آنتونی بلینکن وزیر خارجه، ویلیام برنز رئیس ‌سی‌آی‌ای و برت مک‌گرک هماهنگ‌کننده کاخ سفید در امور خاورمیانه با سفر به منطقه، دیدارهایی را با مقامات اسرائیلی و کشورهای عربی داشته‌اند. با توجه به این تحرکات و نفوذ آمریکا بر تصمیمات رژیم صهیونیستی، درک نحوه رفتار آمریکا در جنگ غزه از اهمیت بالایی برخوردار است.

بحث

دولت‌های مختلف آمریکا از دهه 90 میلادی تاکنون، راهکار دو دولتی را در منازعه اسرائیل و فلسطین در دستور کار داشته‌اند. البته رویکرد دولت ترامپ را می‌توان استثنایی در این روند دانست که مدیریت منازعه را از مجرای طرح‌هایی مانند توافق ابراهیم و حتی نفی نسبی راهکار دو دولتی پیگیری کرد. نگاهی به اقدامات دولت بایدن در قبال مناقشه فلسطینی-اسرائیلی نشان می‌دهد که این بحران و حل آن جزو اولویت‌های نخست سیاست خارجی دولت بایدن نیست و این دولت تمایلی به اتخاذ تصمیماتی که توجه دستگاه سیاست خارجی آمریکا را به مسئله فلسطین معطوف کند، ندارد؛ به‌طوریکه دولت بایدن اقدامی جهت تغییر برخی تصمیمات مناقشه‌برانگیز دولت ترامپ مانند به رسمیت‌شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی انجام نداد و سیاست حفظ وضع موجود را پی گرفت. البته باید توجه کرد که اولویت نداشتن مسئله فلسطین برای دولت بایدن به معنای بی‌عملی در این موضوع نیست.

دولت بایدن گسترش توافقات ابراهیم و الحاق عربستان به روند عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل را زمینه‌ای برای پیگیری راهکار دو دولتی می‌داند. عملکرد دولت بایدن در بحران اخیر نیز نشان داد که همچنان راهکار دو دولتی، خواسته مقامات آمریکایی در این مناقشه است. دولت بایدن در روزهای نخست بحران، با محکومیت حماس، بر حق رژیم صهیونیستی برای دفاع از خود تأکید داشت و ناوهای هواپیمابر خود را برای جلوگیری از کمک دیگر طرف‌ها به حماس و پشتیبانی از عملیات رژیم صهیونیستی در غزه به منطقه آورد. با افزایش تلفات انسانی و خسارات مالی در غزه و همچنین فشار افکار عمومی در آمریکا و سایر کشورهای غربی، واشنگتن به تدریج در کنار حمایت از اسرائیل از لزوم ایجاد وقفه‌های بشردوستانه سخن گفت و انتقال اجباری شهروندان غزه را رد کرد. همزمان مقامات آمریکایی با سفر به منطقه ضمن حفظ خود در کانون گفت‌وگوهای مرتبط با جنگ، سعی بر زنده نگه‌داشتن روند عادی‌سازی روابط و القای این انگاره داشته‌اند که راهکار دو دولتی، یگانه راه‌حل مناقشه کنونی است.

رویکرد آمریکا در قبال بحران اخیر غزه را می‌توان متأثر از ملاحظات داخلی، شرایط منطقه‌ای و تحولات جهانی دانست. آمریکا طی این جنگ، ترکیبی‌ از سیاست‌های «حمایت سیاسی و نظامی از رژیم صهیونیستی»، «پیشبرد دیپلماسی عمومی و حفظ قدرت نرم» و «زنده نگه داشتن روند عادی‌سازی و راهکار دو دولتی» را به کار برده است. هرکدام از این سیاست‌ها در مقاطعی از جنگ، برجسته‌تر از سایر سیاست‌ها بوده‌اند. در روزهای نخست، حمایت سیاسی و نظامی از رژیم صهیونیستی در اولویت بوده است. با گذشت زمان اهمیت روندهای دیپلماتیک افزایش یافته است به گونه‌ای که می‌توان گفت آمریکا اکنون این سیاست‌ها را به طور همزمان و با اولویت یکسان به پیش می‌برد. البته در کنار این موارد متغیر فشار آمریکا بر رژیم صهیونیستی را نمی‌توان نادیده گرفت. هر چند رویکرد آمریکا و اسرائیل تا حدود بسیاری همسو با یکدیگر هستند اما به نظر می‌رسد آمریکا فشار خود بر اسرائیل را برای همسویی کامل با اهداف آمریکا نه به صورت عمومی بلکه در پشت درهای بسته پیگیری می‌کند. چرا که به نظر می‌رسد از یک سو خواسته‌های آمریکا از این جنگ به طور اخص و مناقشه فلسطین و اسرائیل به طور اعم تفاوت‌هایی با اهداف اسرائیل به خصوص جناح‌های تندروی آن داشته باشد. از سوی دیگر، فشار علنی بر رژیم صهیونیستی، به دلیل نفوذ لابی‌های اسرائیل در صحنه سیاسی آمریکا و گرایش قوی کنگره به طرف این رژیم، برای دولت بایدن هزینه‌زا خواهد بود.

درک مطلوبیت‌های آمریکا در این جنگ برای ارزیابی چشم‌انداز پایان جنگ و پس از آن مهم است. راهبرد دولت آمریکا در قبال منطقه خاورمیانه در دوره ریاست‌جمهوری جو بایدن، عدم درگیر ساختن عمیق خود در بحران‌ها و مسائل منطقه‌‌ای، گسترش نقش بازیگران منطقه‌ای و کنترل تنش‌ها با ایران و متحدان آن است. در راستای این راهبرد، آمریکا تاکنون از دخالت مستقیم نظامی در جنگ خودداری کرده است، سعی کرده از برخی کشورهای عربی در روند سیاسی به خصوص برای آزادی اسرا استفاده کند و از ابتدای جنگ اعلام کرده است که شواهدی دال بر نقش ایران در عملیات طوفان الاقصی نیافته است. بنابراین می‌توان گفت دولت بایدن همچنان به راهبرد خود در منطقه پایبند بوده است و از دیدگاه آمریکا اهمیت جنگ غزه در سطحی نبوده است که در راهبرد خود تجدید نظر کند. با این وصف می‌توان گفت آمریکا اهداف زیر را در جنگ و پس از آن دنبال می‌کند:

  1. از کار انداختن قدرت نظامی و عملیاتی حماس برای پیشگیری از تکرار عملیات‌هایی مانند طوفان الاقصی
  2. محدود ساختن جنگ در نوار غزه و جلوگیری از گسترش آن به دیگر نقاط منطقه
  3. کمک به اسرائیل در ترمیم حیثیت خدشه‌دار شده این رژیم در حوزه امنیتی و اطلاعاتی
  4. مدیریت افکار عمومی و ارائه چهره‌ای انسان‌دوستانه از آمریکا
  5. زنده نگه داشتن روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی و استفاده از فرصت برای پیگیری راهکار دو دولتی

نتیجه‌گیری

به‌صورت کلی برخی ملاحظات در نحوه عملکرد آمریکا در بحران غزه نقش دارند که می‌توان به جلوگیری از تضعیف رژیم صهیونیستی به عنوان متحد اصلی آمریکا در منطقه، کنترل تنش‌‌ها با ایران، فشار افکار عمومی و خواسته‌های طرفداران دو طرف درگیری اشاره کرد. علاوه بر این، متغیر انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده آمریکا بسیار مهم است و نباید از تأثیر این متغیر بر تصمیم‌گیری مقامات آمریکایی غفلت کرد. دولت بایدن تمایلی ندارد در سال انتخابات در جنگی درگیر شود که توان برآورده ساختن انتظارات را نداشته باشد. از یک طرف احتمال دارد طرفداران رژیم صهیونیستی دولت بایدن را به عدم حمایت کافی متهم کنند و از طرف دیگر، جنایات جنگی رژیم صهیونیستی هزینه حمایت از آن را بالا برده است. بنابراین به نظر می‌رسد دولت بایدن با وجود حمایت‌ها از اسرائیل، تمایلی به طولانی‌شدن و به تعبیر دیگر فرسایشی‌شدن جنگ ندارد. دور از انتظار نخواهد بود دولت بایدن در ادامه جنگ، تلاش‌های جدی برای پایان آن را آغاز کند.

علی نوری‌پور

دیدگاهتان را بنویسید