«عملکرد دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه به قدری منفی بوده که اکنون بسیاری از دولت های ثروتمند عرب حاشیه خلیج فارس، قویا از موقعیت فرودستی که آمریکا به آن ها در قالب معادلات منطقه ای و بین المللی تحمیل کرده و می کند، خسته و سرخورده شده اند. آن ها سعی دارند به اولویت های ملی خود بپردازند و با شرکایی ارتباط بگیرند که به آن ها احترام می گذارند.»
ایگاه خبری-تحلیلی “مدرن دیپلماسی” در گزارشی با اشاره به سفر اخیر رئیس جمهور اسلامی ایران به ریاض عربستان و البته موضع گیری تقریبا واحد کشورها و دولت های عربی در محکومیت جنایات رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه و به طور خاص، حمایت های دولت آمریکا از رژیم صهیونیستی، نزدیکی راهبردی ایران و دولت های عربی منطقه و البته ایجاد گسست و شکاف های جدی در روابط دولت آمریکا با کشورهای عرب منطقه را یک واقعیت عینی ارزیابی می کند که در نوع خود تا حد زیادی نتیجه سرخوردگی دولت های عربی از سیاست های ناکارآمد واشنگتن در رابطه با آن ها است.
پایگاه خبری مدرن دیپلماسی در گزارش خود می نویسد: «سفر اخیر “ابراهیم رئیسی” رئیس جمهور اسلامی ایران به عربستان سعودی که نخستین سفر وی به عربستان پس از امضای توافق تنش زدایی دو طرف در ماه مارس گذشته با میانجی گری دولت چین بود، نقطه عطفی در آشتی و توسعه پیوندها و همکاری های تهران-ریاض در نظر گرفته می شود. روابط دو کشور خیلی زود و این مرتبه با محوریت جنگ غزه، از حیث کیفی رشد و ارتقا پیدا کرده است. موضوعی که “بهادرا کومار”، سفیر و دیپلمات سابق هندی و همچنین از کارشناسان برجسته حوزه سیاست بین الملل نیز به صراحت به آن اشاره کرده است.
سفر اخیر رئیس جمهور ایران به عربستان، در نوع خود نشان از وقوع تغییرات قابل توجه در چهارچوب معادلات سیاست منطقه ای دارد. سیاستی که سال ها تحت کنترل و هژمونی ایالات متحده آمریکا بوده اما دیگر یکچنین معادله ای، معتبر و درست نیست. تقریبا در تمامی ابتکارهای منطقه ای که اخیرا جهت پایان دادن به جنگ غزه شاهد آن ها بوده ایم، آمریکایی ها هیچ کاره بوده اند.
عملیات هفتم اکتبر(طوفان الاقصی) فلسطینی ها علیه اسرائیل تا حد زیادی این نکته را آشکار کرد که تلاش های بی حد و مرز آمریکا برای ادغام سازی اسرائیل در کشورهای مسلمانِ غرب آسیا، یک رویای متوهمانه است. در شرایط کنونی نیز به وضوح مشاهده می کنیم که حملات انتقام جویانه رژیم اسرائیل علیه مردم نوار غزه، به شدت بوی نسل کشی و نژادپستی می دهد.
جهانِ غرب تفاسیر نادرستی را در مورد اتحاد راهبردی ایران، چین و روسیه مطرح می سازد. به طور خاص ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در این کشور در سال 1979، سه اصل را در سیاست خارجی منطقه ای خود دنبال کرده است. اولا، خودمختاری و استقلال راهبردی این کشور به مثابه موضوعی مقدس ارزیابی می شود. دوم ایران معتقد است که کشورهای منطقه باید سرنوشتشان را خود، به دست بگیرند و مسائل منطقه ای شان را بدون مداخلات قدرت های فرامنطقه ای حل کنند. و در نهایت سوم اینکه ایران بر انسجام و وحدت جهان اسلام، هرچقدر هم که حصول آن سخت باشد، تاکید داشته و دارد.
توجه داشته باشیم که آمریکا موانع و محدودیت های گسترده ای را در مسیر اتحاد و انسجام جهان اسلام ایجاد کرده و می کند و به طور خاص در این مسیر مدت هاست که از سیاست “تفرقه بینداز و حکومت کن” استفاده میکند. به طور خاص مثلا شاهد بودیم که در جریان جنگ ایران و عراق، آمریکا به نحوی فعال دولت های منطقه را تحریک و تشویق می کرد تا با صدام حسین علیه ایران همکاری کنند. رویه ای که هدف و دستورکار اصلی آن، تحمیل شکست و نابودی به انقلاب اسلامی ایران بود. دستورکاری که البته با شکستی بزرگ همراه شد.
در جریان جنگ سوریه نیز آمریکا به نحوی فعال برخی دولت های منطقه را تحت فشار قرار می داد تا موجب سرنگونی نظام سیاسی قانونی سوریه شود. اقدامی که هدف اصلی آن در نهایت، هدف قرار دادن ایران بود. در این رابطه آمریکا استفاده های گسترده ای را حتی ازگروه های تروریستی و افراط گرا نیز انجام داد. معادله ای که در کلیت خود برونداد و نتیجه ای جز وارد کردن آسیب های جدی به سوریه به عنوان کشوری که یکی از گاهوارههای مهم تمدنی است، نداشته است. تنها گناه سوریه در این رابطه نیز این بوده که همچون ایران، خواهان استفلال راهبردی خود بوده است.
در این میان، آمریکا حمایت های مالی و تسلیحاتی فراوانی را از اسرائیل جهت بحران آفرینی در سطح منطقه، انجام داده و می دهد. اسرائیل نیز همواره سعی داشته با استفاده از اقدامات تبلیغاتی گسترده و فراگیر خود و آمریکا، از ایران تصویری اهریمی ایجاد کند و آرمان قدس را به حاشیه براند. مساله ای که چندین دهه است در قلب معادلات منطقه خاورمیانه قرار دارد.
با این همه، عملکرد مخصوصا دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه به قدری منفی بوده که اکنون بسیاری از دولتهای ثروتمند عرب حاشیه خلیج فارس، قویا از موقعیت فرودستی که آمریکا به آن ها در قالب معادلات منطقه ای و بینالمللی تحمیل کرده و می کند، خسته و سرخورده شده اند. آن ها سعی دارند به اولویت های ملی خود بپردازند و با شرکایی ارتباط بگیرند که به آن ها احترام می گذارند.
درست در همین فضا است که مثلا شاهدیم عربستان سعودی اقدام به همکاری با روسیه در قالب کاهش میزان تولید نفت خود می کند و یا کشورهای عربی منطقه اقدام به توسعه همکاریها با چین می کنند و مهمتر از همه اینکه سعودی ها دیگر حاضر نیستند در پازلی که آمریکایی ها در مورد ارتباط این کشور با ایران طراحی کردهاند، بازی کنند. ایران و عربستان سعودی در شرایط فعلی بیش از هر زمان دیگری به دنبال تحقق رشد و توسعه خود هستند و تقویت پیوندهای سیاسی میان آن ها تا جد زیادی معطوف به ایجاد شرایط باثباتِ سیاسی و امنیتی جهت تحقق هدف مذکور است.
این روندها قویا با رویاپردازی های آمریکا جهت ایجاد مثلا تشکیلاتی نظیر “کوآد 2 “در منطقه غرب آسیا با حضور هندوستان، آمریکا و اسرائیل در تقابل قرار دارند. ایده ای که اکنون طرح آن واقعا خنده دار است.
جالب است که دولت های عرب منطقه قویا با هرگونه پیشنهادی که اخیرا “آنتونی بلینکن” وزیر خارجه آمریکا در چارچوب معادله جنگ غزه مطرح کرده، مخالفت کرده اند. پیشنهاداتی که همه و همه در قالب های به ظاهر شیک و زیبا سعی در تامین منافع اسرائیل دارند. در این میان، نکته قابل تامل این بوده که مخالفت مقام های کشورهای عربی با پیشنهادات دولت بایدن، یکدست و گسترده بوده است.
وقتی کشورهای مسلمان با یکدیگر متحد شوند، می توانند نقشی مهم و قابل توجه را در قالب معادلات نظام بینالمللی چند قطبی بازی کنند. اکنون درخواست ملت های مسلمان مبنی بر اینکه آرمان قدس شریف و رسیدگی به این مساله نباید به تاخیر بیفتد، به یک موضوع جهانی تبدیل شده که حتی صدای آن در خیابانهای پایتختهای غربی هم طنین انداز شده است. مساله ای که رهبران دولت های عربی نیز نمی توانند نسبت به آن بیتفاوت باشند.»