سیدعلی سیدان/فردوسیپور را پند و اندرز اخلاقی ندهیم. او واقعا عاشق فوتبال است. مشکل آنجاست که دقیقا خودِ خودِ فوتبال ایجاب میکند این مواضع را. فوتبال دالّی است که مدلول آن نظم نیهیلیستی جهانی است. فوتبال دریچهای برای ورود به جهان سرمایهداری است. هر کشوری که میخواهد بهواقع فوتبال داشته باشد، باید خود را با این نظم جهانی سازگار کند و نرمال شود و این را بیش از هر کسی فردوسیپور درک کرده است. او عاشق فوتبال است اما همه حیثیت و جهت فوتبال همین نظم نیهیلیستی سرمایهداری است.
فوتبال صرفاً به ایجاد یک تفنن و سرگرمی قانع نیست. شما برای اینکه در نظم جهانی بتوانید فوتبال داشته باشید مجبورید تمام سازوکارهای خودتان را به این نظم سازگار کنید. دقیقاً به همین معنا، فوتبال سیاسی است. سیاسی بودن یک امر عارضی و بیرون از خود فوتبال نیست. فوتبال جهتمند است و لاجرم سیاسی است و روی به سوی قبلهای دارد. قبله آمال فوتبال همان نظمی است که مسی را مسی و رونالدو را رونالدو میکند. هر کشوری که چنین قبلهای نداشته باشد، محکوم است به استنطاق و بازجویی فردوسیپورها.
چه کنیم؟ فوتبال را رها کنیم؟ خیر. اگر به میانتهی بودن فوتبال واقف شویم آنوقت شاید بتوانیم برگردیم و کل فوتبال را به نحوی دیگر تأویل کنیم. فوتبال در نزد ما چیست؟ عرصهای که میتوانیم پیام اخلالگر و ظلمستیز خودمان را به گوش مردم جهان برسانیم و نظم تحمیلی کدخدا در دهکده جهانی را ریشخند و هجو کنیم. با این موضع میتوانیم کل فوتبال و سازوکارش را برای خودمان ویرایش کنیم. مثلاً مقوله حجاب در میادین ورزشی برای ما نحوی اعلام موضع اخلالگر در نظمی است که برهنگی مشخصه ذاتی آن است. اعلام حمایت از فلسطین همینطور. مسابقه ندادن با رژیم صهیونسیتی همینطور و قس علی هذا. کاری که مراکش در جام جهانی کرد فقط شمهای از آن اعلام سیاسی معنادار است که دقیقا منطبق با ذات فوتبال است.
این موضع، برای کسانی که هنوز دوست دارند فوتبال را غیرسیاسی بدانند و سیاسیشدنش را ناشی از سوءمدیریت مدیران میپندارند غیرقابل تحمل و حتی خندهدار به نظر میرسد؛ اما مگر نمیبینند که همین فوتبال موجود چگونه در داخل و خارج به نفع نظم جهانی شُل و سِفت میشود؟ مگر حذف تیم روسیه از جام جهانی را نمیبینند؟ مگر نمیبینند آن نیروی داخلی شیفته دهکده جهانی را که برای باخت تیم ملی خوشحالی میکند؟!
آری؛ «این فوتبال» آنقدر بیمعناست که میتوان کیروش را با دستمزد چند ده میلیاردی وارد آن کرد و نتیجه هم نگرفت و عدهای هم با وجود تمام تلاشها برای هویتزدایی و سیاستزدایی از آن، همچنان برای باخت تیم ملیاش خوشحالی کنند!
«این فوتبال» بیمعناترین و نیستانگارانهترین کار جهان است و جز با چنگ زدن به چیزی بیرون از خودش نمیتواند معنادار شود. فوتبال برای فردوسیپور همانا دریچهای برای ورود به دهکده نرمال جهانی است. او هر چیزی را در برابر این پرسش قرار میدهد که «کجای دنیا اینجوری است؟!» اما برای بیشتر بازیکنان، فوتبال ابزاری است برای کسب پول و شهرت. مصاحبه فردوسیپور و جهانبخش جدال میان این دو ایده بود. به همین دلیل بود که جهانبخش مورد بازخواست فردوسیپور قرار گرفت که چرا شما درخواست حمایت مالی از حکومت کردید و چرا عکس گرفتید و خوشحالی کردید؟!
فوتبال در کشور ما بیمعناست و نه با پیوستن به دهکده جهانی یا به تعبیر فردوسیپور «مثل خارج» شدن و نه با پول و شهرت نمیتواند معنادار شود. همین فوتبالِ بیمعناست که تبدیل شده به فراخوانی برای شهرتطلبی و ثروتطلبی جوانان. همین فوتبال بیمعناست که کثافات مالی و پولشویی و فرار مالیاتی و اختلاس و رشوه و باندبازی و تبعیض، به نحو غیرقابل تفکیکی در بافت آن تنیده شده و هر روز گندی از آن بالا میآید.
جالب آنکه همین فساد فوتبال مایهای برای کار رسانهای جنجالی فردوسیپور و دستمزدهای کلان اوست. او با یک نقاب اخلاقی میتواند تا ابد به عنوان یک چهره فسادستیز و آزاده شناخته شود و قبله سیاسی فوتبال را در پس این نقاب پنهان کند. اگر فساد در فوتبال باشد، فردوسیپور همچنان حیات دارد و اگر تریبون را از او بگیرند، سوژه سیاسی خود را آشکار میکند؛ همانطور که در مصاحبه اخیر با جهانبخش، چنین کرد.
نترسیم و صریح و روشن بگوییم: فوتبال فقط هنگامی معنادار میشود که اعلام هویت و سیاست ما و اخلال در نظم ظالمانه دشمن باشد. تلقی غیرسیاسی از فوتبال یا خجالت و کمرویی در اعلام این حقیقت که فوتبال سیاسی است، فقط به شکستهای پی در پی ما میانجامد و این شکست با هیچ مُسکنی درمان نمیشود.