برای بسیاری از ما مهم است بدانیم که مردم چگونه در برابر به قدرت رسیدن افرادی مانند هیتلر، رضاخان، قذافی و دیگر مستبدان تاریخ سکوت کرده یا از آن دفاع کردهاند؟ چرا مردم در شرایطی خاص پذیرای چنین شخصیتهایی بودند و یا حداقل در برابر آنها اقدام جدی نکردند؟ برای پاسخ به این پرسشها جدای از بررسیهای جامعهشناسانه و مرور تاریخ و شناخت بسترهای سیاسی و اقتصادی که در بهقدرت رسیدن دیکتاتورها مؤثر بودهاند خوب است نگاهی به جنبههای روانشناختی جوامع داشته باشیم تا ببینیم آیا تمایلات فردی نیز نقشی در این ماجرا دارد یا خیر؟
ژان کیم (Jean Kim.)، دکتر روانپزشک و استادیار روانپزشکی بالینی در دانشگاه جورج واشنگتن در این یادداشت تلاش میکند تا عواملی که میتوانند بر روی انتخابهای ما تأثیر بگذارند و ما را به تبعیت از دیکتاتورها راضی کنند شناسایی کند. این یادداشت برای اولین بار در پایگاه اینترنتی psychologytoday منتشر شده است.
از گذشته تا امروز و در موقعیتهای متفاوت، از محیطهای بزرگ مانند کشورها تا محیطهای کوچک مانند شرکتها و ادارههای دولتی و خصوصی، همواره شاهد به قدرت رسیدن تیپ شخصیتی خاصی هستیم که بهترین نامی که میشود روی آن گذاشت، ظالم است. این افراد به طرز باورنکردنی و عجیبی شبیه به هم هستند. آنها رفتارها و عاداتی مانند یکدیگر دارند از کاریزماتیک بودن گرفته تا محاسبه گر و البته بیرحم. عموما این افراد ترکیبی از ویژگیهای مربوط به شخصیتهای خودشیفته و ضد اجتماعی را دارا میباشند مانند فقدان همدلی، بزرگنمایی، قدرتطلبی و تمایل به کنترل دیگران، دروغگویی و فریب دیگران، بی تفاوتی به قوانین و عرف و هنجارهایی که در جامعه پذیرفته شده است. روانشناسان عموما چنین شخصیتهایی را افرادی با اختلال خودشیفتگی بدخیم میدانند. مردم نیز عموما در خصوص به قدرت رسیدن چنین شخصیتهایی و اقدامات و جنایات آنها زیاد صحبت میکنند و مطالب زیادی در این خصوص بیان شده است. اما نکته ناگفتهای که عموما به آن توجهی نمیشود این است که چرا چنین شخصیتهایی میتوانند پلههای به قدرت رسیدن را طی کنند و اساسا چگونه قدرت را در اختیار میگیرند؟ همه ما میدانیم که این افراد در خلا به قدرت نمیرسند بلکه آنها عموما بر دوش تودهها سوار شده و به صندلی قدرت مینشینند و سپس همان تودهها را تحقیر کرده و دور میاندازند. سوال اصلی این باید باشد که اساسا چرا مردم ظالمان را به قدرت میرسانند و چرا بعد از به قدرت رسیدن از آنها تبعیت میکنند؟ آیا چیزی در طبیعت انسان وجود دارد که او را در برابر ظالمان آسیبپذیر میکند؟
در این یادداشت سعی میکنم تا با بررسی دلایل و شواهد موجود، به عواملی که در تبعیت داوطلبانه مردم از ظالمان و دیکتاتورها نقش موثری دارند اشاره کنم. درست است که در بسیاری موارد دیکتاتورها علیرغم خواست و میل مردم و با استفاده از اهرمهای زور و فشار یا نیرنگ و فریب به قدرت میرسند، اما در طول تاریخ به هرحال شاهد تبعیت و پیروی مردم به صورت داوطلبانه از این افراد نیز بودهایم و دقیقا وجود همین نمونههای متعدد تاریخی است که بررسی دلایل این تبعیت را لازم و ضروری میکند.
۱-تمایل به داشتن والدین قوی و ایدهآل
هنگامی که مردم احساس میکنند کنترل زندگی خود را از دست داده اند و دچار شکست در مدیریت زندگی شده اند، به شخصیتهای خیالی یا راههای فرار روی میآورند تا حس قدرت و اعتماد به نفس خود را بازیابند
یکی از دغدغههای اصلی طبیعت انسان که او را به سمت پذیرش داوطلبانه ایده اقتدار یا قدرتهای برتر میکشاند، نیاز به شخصیت پدری ایده آل است. این میل تا حدی به این دلیل به صورت جدی در انسان وجود دارد که در دوران کودکی، والدین مهمترین عامل و برترین ناظر زندگی ما هستند و بستر رشد ما در همه جوانب را فراهم میکنند. به همین دلیل، نبود آنها یا ظلم آنها به ما ضربه بزرگی به روح و روان ما وارد میکند. آنها بستر بقای دوران کودکی ما هستند. وقتی پدرها یا والدین اشتباه میکنند و از مسیر درست منحرف میشوند، در ما میل به حمایت از یک «پدر» ایدهآل افزایش مییابد، همین میل رؤیایی باعث میشود که ما توجهی به این واقعیت نداشته باشیم که ایده آل حقیقی هیچگاه وجود ندارد. بنابر این حسی که به دلیل کمبودهای دوران کودکی در ما ایجاد شده است باعث میشود ما توجه کافی نداشته باشیم و متوهمانه به دنبال چیزی باشیم که در حقیقت امکان تحققش بسیار کم است. دقیقا همین نقطه ضعف درونی ما به قدرتطلبان و افرادی که تمایل به برتری دارند این جسارت را میدهد تا خود را همان الگوی والد حامی و ایدهآل معرفی کرده و تبعیت مطلق ما را به دست آورد.
۲-اعتقاد به خوبی دیگران/ آرمان گرایی ساده لوحانه
گاهی اوقات ایمان و اعتماد ما به دیگران و اعتقاد به اینکه انسانها عموما مانند خود ما رفتار کرده و نیتهای خیر و انساندوستانه دارند ما را به دام استثمار میکشاند. اعتماد متقابل یکی از ارکان یک جامعه سالم در کنار پایبندی و رعایت موازین اخلاقی برای اعتلای جامعه به شمار میرود، اما گاهی اوقات این باور ما را در معرض استثمار کسانی قرار میدهد که این عقیده را ندارند. به نظر ما همه افراد در جامعه، احترام، سخاوت، همدلی و عدالتی را که اکثر ما برای رسیدن به آن تلاش میکنیم ارزش میدانند و برای رسیدن به آن حاضر به همکاری متقابل هستند. اما ما با این باور خوشبینانه، دسیسههای افرادی که از این نیتهای خوب سوء استفاده میکنند را نادیده میگیریم، این افراد علی رغم ظاهر مثبت خودشان هیچ عقیدهای به مباحثی که مطرح میکنند ندارند و همین خوش بینی ما به دیگران پاشنه آشیلی است که باعث میشود از این ناحیه آسیبهای جدی به ما وارد شود.
ناگفته نماند که، این رفتار افراد قدرتطلب، چون به صورت آشکار نیست طبیعتا به راحتی نیز قابل تشخیص نیست. به عنوان مثال، آشوبگران یا قاتلان زنجیرهای را میتوان به وضوح تشخیص داد، اما در مورد کسانی که ظاهراً برخی از قوانین اجتماعی را رعایت میکنند، در حالی که منافع شخصی خود را پنهان میکنند، چه؟ مرز بین سوء ظن پارانوئیدگونه و زودباوری ساده لوحانه چیست؟ این منطقه خاکستری اعتماد جایی است که افراد فرصتطلب در آن رشد میکنند و خودشان را به راحتی به دیگران تحمیل میکنند.
۳- تمایل به رفتار متجاوزانه و تحسین رفتار پرخاشگرانه
ممکن است ما افراد متجاوز را تحسین کنیم یا به آنها حسادت کنیم، چه انسانی باشیم که منتظر فرصتی برای شکستن قوانین هستیم، اما هنوز فرصتش نرسیده است، چه به اعتماد، قدرت یا پولی که این افراد به دست میآورند فقط حسادت کنیم. از نظر ما، آنها اهدافی هستند که دستیابی به آن برای ما غیرممکن است، بنابراین ما با رفتار متجاوز همذات پنداری میکنیم و تا حدودی آن را دوست داریم. در این مواقع جنبه تاریکی که ما سعی میکنیم در درون خود آن را سرکوب کنیم، تحت تأثیر قرار میگیرد، زیرا ما به دلایل متعدد شخصی و اجتماعی توان به فعلیت رساندن اینگونه تمایلات خود را نداریم در حالی که اعتماد بنفس و شخصیتی که متجاوزان با آن قوانین را زیر پا میگذارند و به قدرت و ثروت میرسند، ممکن است ما را تحت تأثیر قرار دهد.
۴-جذب صفات ظاهری شدن (پول، ظاهر، اعتبار)
انسانها موجوداتی موقعیت گرا هستند که بخشی از آن به دلیل رفتارهای تکاملی است. حیوانی که پرهای درخشانی دارد یا با صدای بلند روی سینهاش میکوبد، یا ویژگیهای فیزیکی قابل قبولی از خود نشان میدهد، یا استثنایی یا ماوراء طبیعی به نظر میرسد، توجه جنس مخالف را بیشتر جلب میکند. نوزادان و کودکان بیشتر جذب چهرههای خاص و جذاب میشوند. در جامعه سرمایه داری مدرن ما، ما نسبت به ویژگیهای ملموس موفقیت، مانند لباس، اتومبیل، برند، عنوان، شهرت و … وسواس داریم. در بیشتر مواقع این صفات ربطی به اخلاق، مهربانی و روح لطیف انسان ندارد. آنها نشانگر نمایشی هستند که چارهای جز تشویق و تمجید آن نداریم. دقیقا به همین دلیل این تمایل طبیعی ما میتواند منجر به تبعیت ما از کسانی شود که یک یا چند نمونه از ویژگیهای جذاب را به نمایش میگذارند.
۵-احساس ضعف یا تردید در زندگی مان
عدم تفکر انتقادی چه هنگامی که باعث بی عاری و بی انگیزگی شده و چه هنگامی که باعث نگاه متعصبانه در انسانها شود میتواند یکی از مهمترین عواملی باشد که بستری برای به قدرت رسیدن ظالمان و مستبدان فراهم میکند
هنگامی که مردم احساس میکنند کنترل زندگی خود را از دست داده اند و دچار شکست در مدیریت زندگی شده اند، به شخصیتهای خیالی یا راههای فرار روی میآورند تا حس قدرت و اعتماد به نفس خود را بازیابند. گاهی اوقات آنها برای جبران شکستهای درونی به شخصیتهای ایدهآل دینی رو میآورند، اما اغلب جلب شخصیتهای محبوبی میشوند که برایشان جذابیت هم داشته باشد، مانند شخصیتهای مشهور، چه قهرمان و چه کسانی که دارای کاریزما و نفوذ هستند. از طرف دیگر ویژگی مهم این شخصیتهای جذاب نیز نشان دادن اعتماد به نفس بالا از خود است و دقیقا همین نمایش باعث میشود افراد شکست خورده گمشده خود را در ایشان بیابند. وقتی روابط، وضعیت اقتصادی یا خوشبختی ما در آستانه فروپاشی به نظر میرسد، ما خود به خود به سمت فردی که همه این چیزها را دارد کشیده میشویم و به همان چیزها امیدواریم، حتی اگر این شخصیتها دارای کاریزمای ساختگی باشند بازهم مارا تحت تاثیر خودشان قرار میدهند.
۶-ترس از مسئولیت – امنیت کاذب
برخی از مردم ترجیح میدهند همیشه در حاشیه بایستند و به واسطه دور بودن از میدان درگیریهای اجتماعی و نزاعهای سیاسی یک حاشیه امنی برای خودشان بسازند. شاید این انتخاب بیشتر به دلیل ترس از مسئولیت یا مجازات باشد. این افراد عموما دوست دارند در مرحله کودکی باقی بمانند و دیگرانی همه مسئولیتها را برعهده بگیرند. درست است که این نوع رفتار عموما یک امنیتی برای این نوع افراد به ارمغان میآورد، اما در عین حال مسیری بسیار خطرناک است، زیرا دیکتاتورها و ظالمان را قادر میسازد تا بدون هیچ مشکلی قدرت را به دست بگیرند و اختیار زندگی دیگران را در دست داشته باشند. این رویکرد همانطور که گفتیم به فرد این امکان را میدهد که در مرحله کودکی باقی بماند، از برخورد با مشکلات خود اجتناب کند و شخص دیگری را مسئول آنها بداند و امور را به دیگران واگذار کند. دقیقا همین واگذاری امور عاملی است که به ظالم قدرت و اختیار بیشتری میدهد، زیرا در این حالت، که امور از روی اختیار به او واگذار شده است هیچ کس قادر به مقابله یا جلوگیری از سوء استفادههای بعدی او نخواهد بود.
۷-نداشتن تفکر انتقادی
برای ظالمان آسان است که از ما سوء استفاده کنند، به خصوص زمانی که به انگیزههای آنها شک نکنیم یا با نگاه انتقادی به سخنان آنها نگاه نکنیم، اما بسیاری از مردم مشکلی با این موضوع ندارند. متاسفانه بسیاری از مردم به دنبال آموزش و کسب مهارت تفکر انتقادی نیستند و به خود اجازه نمیدهند درباره بسیاری مسائل مانند غیر منطقی بودن تمرکز قدرت در یک شخص و پیامدهای آن دچار شک شوند. یا برعکس، ممکن است به حدی دچار تعصب باشند که از طرف دیگر بام افتاده و طعمههای نابی برای مستبدان باشند. در هر صورت عدم تفکر انتقادی چه هنگامی که باعث بی عاری و بی انگیزگی شده و چه هنگامی که باعث نگاه متعصبانه در انسانها شود میتواند یکی از مهمترین عواملی باشد که بستری برای به قدرت رسیدن ظالمان و مستبدان فراهم میکند.
به طور کلی، گرایشهای انسانی قابل درک مانند ضعفها، احساس ناامنی یا جاه طلبی وجود دارد که ما را سمت تبعیت و اطاعت از مستبدان میکشاند، اما همین ویژگیهای قابل درک در عین حال ما را در معرض ظلم، بی رحمی، بی تفاوتی و استثمار آنها قرار میدهد و برای جامعه ما خطرناک است. ما باید نسبت به هرکسی که رفتار فوقالعاده خوبی دارد، شک و تردید داشته باشیم، طبیعی است که ما در زندگی اشتباه کنیم و در کشمکشهای روزمره دچار آشوبهای ذهنی شویم، اما باید حواسمان باشد تا در تله اطاعت کوکورانه از ظالمان و دیکتاتورها قرار نگیریم و خودمان به دست خودمان و به دلیل عدم توجه به ضعفهای درونیمان تن به استبداد ندهیم، زیرا محصول استبداد چیزی جز استثمار و بهرهکشی از ما و جامعه نیست. ما باید مراقب باشیم تا به سادگی تحت تاثیر ویژگیهای کاریزماتیک افراد خاص و قدرت طلب که اغلب شعارهای جذاب و مثبت میدهند قرار نگیریم. همانطور که گفتیم شاید مهمترین راه مقابله با این هجمه روان شناختی افراد فرصت طلب پرورش تفکر انتقادی در اعضای جامعه باشد. همه ما باید یاد بگیریم در برابر هر آنچه به ما و جامعه ما مربوط است مسئولیت پذیر بود و نقادانه ادعاهای بزرگ مدعیان و شعارهای ایشان را بررسی کنیم تا سره از ناسره مشخص شود و نردبانی برای به قدرت رسیدن دیکتاتورها نباشیم.