معلم در جامعه ما، دارای ارزش و جایگاه واقعی خود نیست. دلایل گوناگونی می توان برای این موضوع ذکر کرد؛ از کم توجهی به این جایگاه و حرفه در سطح برنامه ریزی های خرد و کلان گرفته تا نگاه غلط جامعه و یا ورود بعضی افراد کم سواد، غیرمتخصص و غیر متعهد به جایگاه تعلیم و تربیت.
از طرفی، زیرساخت اصلی هر جامعه و تمدنی، نیروی انسانی آن است و برای داشتن یک تمدن – با توجه به گرایش و حرکت انقلاب اسلامی به سمت «تمدن اسلامی» – باید نیروی انسانی متناسب برای شکوفایی آن تمدن تربیت کرد و تعلیم داد. در این نظام تعلیم و تربیت، «معلم» یکی از ارکان اصلی است و اجرایی شدن برنامه ها و اسناد حوزه آموزش و پرورش نیز برعهده معلمان است.
جای انکار نیست که مخاطب معلم در آموزش و پرورش، گروهی است که در بهترین سن تأثیرپذیری است. تربیت در سنین دانش آموزی، هم ماندگارتر و هم ریشه ای تر است. کودکان و نوجوانان منتظر هستند که هر روز بیاموزند، فکر کنند، راه و رسم زندگی را پیدا کنند، ضرورت ها را بشناسند، برای زندگی خود و اثرگذاری در جامعه هدفگذاری کنند و … .
بنابراین ما به جایگاه معلم، نباید تنها به عنوان یک شغل نگاه کنیم. قرار نیست که یک معلم مانند بقیه افراد جامعه، حرفه و شغل و حقوق ماهیانه داشته باشد.
با این تفسیر، در جامعه اسلامی بسیار مهم است که چه کسانی وارد حوزه تعلیم و تربیت می شوند. قطعاً در شرایط فعلی آموزش و پرورش، شاهد حضور بسیاری از معلمین متعهد، مسئولیت پذیر و دانشمند هستیم؛ اما از آن طرف، شاهد حضور عده ای هم هستیم که بعضاً نه از روی علاقه ذاتی و یا تخصص و تعهد، بلکه از این جهت که صرفاً آخر ماه، حقوق ثابتی داشته باشند و بیکار نمانند، خواسته یا ناخواسته به سمت آموزش و پرورش رفته اند. شاهد هستیم که برخی از معلمین، مشاغل دیگری اختیار کرده اند و به عبارتی از حضور در آموزش و پرورش نام «فرهنگی» و «کارمند بودن» و مزایای آن را هدف گرفته اند و در ساعاتی که در مدارس حضور دارند نیز بیشتر از روی رفع تکلیف، کار انجام می دهند و به دنبال پرکردن ساعت هستند.
برخی از معلمین هم هستند که متأسفانه تفکرات ضد دینی دارند. بعضی از آنها نه تنها با انقلاب زاویه دارند، بلکه با ارائه تحلیل های غلط و گمراه کننده – به دلیل عدم احاطه بر مسائل گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و … – خود منشأ بدبینی دانش آموزان به انقلاب اسلامی و آرمان های آن هستند.
با همه اینها، آموزش و پرورش وظیفه دارد که ابتدا با شناسایی نخبگان و علاقه مندان واقعی به حوزه تعلیم و تربیت، جلوی ورود افراد بی دغدغه و کم سواد به آموزش و پرورش را بگیرد. معلم باید جزو نخبه ترین و متفکرترین افراد جامعه باشد. معلم قرار است که جامعه و تمدن بسازد و اشرف مخلوقات را پرورش داده و به زندگی او جهت دهد. بدون شک چنین کاری از سوی هر کسی بر نمی آید. نیروی نخبه، متخصص، متعهد و دغدغه مند است که باید این کار را انجام دهد. دستگاه تعلیم و تربیت یک دستگاه ماشینی نیست، بلکه دارای گزاره های بنیادین است که عدم توجه به هر یک موجب از کار افتادن کل این دستگاه خواهد شد.
نکته دیگر اینکه وقتی که با یک برنامه ریزی گسترده، از شرایط فعلی عبور کردیم و نخبه ترین، متفکرترین، متعهد ترین و دغدغه مندترین افراد را برای ساختن یک جامعه و آینده آن، گزینش کردیم، پس از آن باید به فکر مسائل گوناگون زندگی او هم باشیم. یعنی به اندازه کافی، حقوق و مزایا داشته باشد. از یک طرف سعی کنیم تا حتی یک روز هم او را از دست ندهیم و از آن طرف به اندازه ای دغدغه های مادی او را برطرف کنیم که او به غیر از تعلیم و تربیت دانش آموزان، درگیر مسائل پیش پا افتاده نباشد. البته که این موضوع هم اکنون هم صدق می کند و مسئولان امر باید برای ارتقای سطح زندگی معمان تلاش و فکری درخور کنند.