نهضت برای منفعت و غفلت از وجه دیانت/ مروری بر دیدگاه‌های امام درباره نهضت ملی شدن نفت

با رجوع به سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب، شاهد آن خواهیم بود که در بسیاری از این سخنان، نام و یادی از خیزش‌ها و نهضت‌های معاصر این مرز و بوم به میان آمده است. نهضت ملی شدن صنعت نفت و رهبران آن یکی از جریان‌هایی بود که امام در بسیاری موارد از آن یاد کرده و به مقایسه آن با خیزش مردم در جریان انقلاب اسلامی پرداخته است. آشنایی نزدیک امام با رهبر دینی این نهضت، آیت‌الله کاشانی موجبات آن شده بود که ایشان فضای این نهضت را از نزدیک درک کرده، بر وقایع آن اشراف داشته و در نتیجه نقاط ضعف و قوت آن را به درستی بشناسد.

تفاوت‌ انقلاب اسلامی با نهضت ملی شدن نفت

ملی شدن صنعت نفت، همانند بسیاری از جنبش‌های مردمی کشور ما از دو بازوی ملی‌گرایی و مذهبی تشکیل شده بود و رهبر مذهبی آن آیت‌الله کاشانی و رهبر ملی آن، دکتر مصدق بوده است. گرچه این نهضت با کودتایی که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به وقوع پیوست سرانجام مطلوبی نداشت، اما به گفته امام عبرت‌های فراوانی در آن وجود داشته است. امام در سخنانش نقد‌های فراوانی به این نهضت و رهبران آن داشته است، ایشان تفاوت انقلاب سال ۱۳۵۷ با نهضت ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ را در غلبه هر یک از ابعاد جنبش بر بعد دیگر آن بیان می‌کند و در مصاحبه‌اش با حسنین هیکل، خبرنگار مصری، در ۲ دی‌ماه ۱۳۵۷، می‌فرماید: «نظر من این است که جنبش فعلی خیلی عمیق‌تر است، تا جنبش زمان مرحوم دکتر مصدق. جنبش در آن وقت صرفا سیاسی بود و الان در جنبش جنبه دینی غلبه دارد. در مملکت ایران، مردم همه مسلمان هستند. اقشار زیادی از سیاست بی‌خبرند، اما به دین علاقه دارند. تمام دهات – که خوب است بروید و ببینید – همین شعارهای شهر را می‌دهند و درخواست‌های آنان را دارند. تمام مردم از کوچک – طفل دبستانی – تا پیرمرد در حال نزع، یک صدا همین مطلب را می‌گویند. این درخواست‌ها و شعار‌ها به طوری ملی شده است، که کسی نمی‌تواند مناقشه کند. این جنبش دارای یک معنای اسلامی – سیاسی است؛ و جنبش گذشته فقط سیاسی بود. جنبش کنونی عمقش بیشتر، و امید به پیروزی‌اش بیشتر است؛ امید که این نهضت را نتوانند خاموش سازند… اسلام، دین سیاسی است؛ سیاست در بطن این جنبش است. خوب است حالا هم سری به ایران بزنید و ببینید – از نزدیک – که امروز چیست و آن روز (دوره ملی شدن صنعت نفت) چه بود. مشکلات زیاد است؛ ابرقدرت‌ها هستند، و همه نگرانی‌ها را از جنبش ما دارند؛ اما کاری نمی‌توانند بکنند،…عمق جنبش به حدی است، که این مسائل حل شده است؛ دولت نظامی و حکومت نظامی حل شده است؛ مردم اعتنایی ندارند. امروز مردم برای اسلام فریاد می‌زنند، آن روز برای نفت بود؛ فرق است وقتی که مردم برای منفعت، جنبش می‌کنند یا برای خدا. جنبش در آن روز مادی بود، و جنبش امروز معنوی است؛ لذا کاملا شبیه صدر اسلام است، و ما به موفقیت آن امیدوار هستیم.»(۱)

علاوه بر این، امام، در مسیر این نهضت، ملیت‌گرایی که همواره قشری از جامعه را به خود اختصاص می‌دهد، مورد نقد قرار داده و آن را نوعی فریب مردم معرفی می‌کند که در برابر دین‌گرایی قرار دارد. ایشان معتقد بودند ملی‌گرایان که در نهضت ملی شدن صنعت نفت رهبری‌شان بر عهده دکتر مصدق بوده است، بویی از اسلام نبرده‌اند. ایشان پس از ابراز مخالفت جبهه ملی با حکم قصاص در سال ۱۳۵۸ بر این مسأله تاکید می‌کنند و می‌گویند: «مسلمان‌ها بنشینند تماشا کنند یک گروهی که از اولش باطل بودند ـ من از آن ریشه‌هایش می‌دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت‌الله کاشانی دید که این‌ها خلاف دارند می‌کنند و صحبت کرد، این‌ها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت‌الله گذاشته بودند و در خیابان‌ها می‌گرداندند…» (۲) امام با وجود سخنانی که در زمینه این نهضت بیان کرده است، به نقد هر دو رهبر آن پرداخته‌اند.

امام و رهبر مذهبی نهضت ملی شدن صنعت نفت

امام با آیت‌الله کاشانی معاشرت فراوان داشته و نتیجه آن هم آشنایی با نقاط قوت و ضعف فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی این روحانی مجاهد بوده است. در نگاه امام، آیت‌الله کاشانی بزرگ مردی بود که مسیر میرزای شیرازی، شیخ فضل‌الله نوری و مدرس را دنبال می‌کرد و به دنبال برپایی قوانین اسلام در کشور بوده است. گرچه این مسأله که او در برابر حکومت رضاشاه اعتراضی نداشته، خود از ابهامات زندگی اوست اما باید توجه داشت که شخصیت کاشانی، شخصیت ضد استعماری بوده است و در ابتدای حضورش در ایران با نحوه حکومت داخلی چندان ارتباط نداشته است؛ البته این مسأله را نباید از یاد برد که این روحانی مبارز در برابر کشف حجاب، در کنار دیگر علمای دینی به اعتراض پرداخت، چنانچه امام نیز در سخنان خود به بیان خاطراتی از این بخش مبارزات او سخن به میان آورده است و بیان می‌کند: «… بعد هم که قضیه کشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوایی را درست کردند، آن هم روی همین بود که این‌هایی که علاقه به اسلام داشتند و علاقه به دیانت و احکام دیانت داشتند، این‌ها را سرکوب کنند و خدا می‌داند که در کشف حجاب چه جنایت‌هایی این‌ها کردند. حتی به علمای بزرگ هم پیشنهاد می‌کردند که شما مجلس بگیرید با خانم‌هایتان، با زن‌هایتان بیایید در مجلس برای اینکه ]اعلیحضرت[ فرمودند! نقل کردند که یکیشان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که “فرمودند: شما باید در آن مجلسی که چیز است شرکت کنید.” ایشان فرموده بودند “فلان خوردند.” او گفته بود “که آن بالایی‌ها گفتند.” گفته بود “من هم‌‌ همان بالائی‌ها را می‌گویم.” بله، این‌ها می‌خواستند با ارعاب و هو و جنجال کار را انجام بدهند.»

و در بخش دیگر سخنانشان درباره مخالفت آیت‌الله کاشانی با این مسأله بیان می‌کند: «حتی به مرحوم آقای کاشانی آمدند تکلیف کردند که شما باید وارد بشوید در این مجلس، “]اعلیحضرت[ فرمودند که شما باید مجلس بگیرید”، که او جوابشان را داد… این اساسی بود که از اول رضاخان که انگلیس‌ها خدا لعنتشان کند، اول انگلیس‌ها او را آوردند به ایران و او را وادار کردند به این مسائل و بعدش هم دنبالش شعراشان و نمی‌دانم نویسندگانشان و رسانه‌های گروهیشان را، همه این‌ها در خدمت این بود که این ملت را تهی کنند از آن چیزی که خودش دارد.»(۳)

امام همواره از آیت‌الله کاشانی به بزرگی یاد می‌کرد و رفتار و منش او را می‌ستود؛ ایشان زندگی آیت‌الله کاشانی را نماد زندگی یک مبارز دینی می‌دانست، چنانچه در وصف مبارزات و زندگی او در سخنرانی خود بیان می‌کند: «ما در زمان خودمان هم آقای کاشانی را دیدیم. آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ایران هم که آمدند تمام زندگی‌شان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را می‌شناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که از منزل می‌خواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع می‌شد، در نظر داشتند، اعلام می‌شد، این طور بود وضع ایشان. بعدش دیدند که اگر چنانچه یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را در کار می‌آورد، این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی. آنطور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند و آنطور که من شنیدم عینک زدند و… و ]دیگر اینکه[ من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد، من پا شدم و یکی از علمای تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان (جا هم ندادند). این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمی‌توانست بیرون بیاید، در یک اطاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمی‌توانست بیرون بیاید. چند دفعه هم گرفتند چه کردند. آنجا هم شکست دادند، مسلمین را شکست دادند.»(۴)

یکی از خصلت‌های بارز آیت‌الله کاشانی که همواره مورد توجه امام بوده است و او را به خاطر این عقاید و افکار مورد تکریم قرار می‌داد، اعتقاد آیت‌الله کاشانی به حضور روحانیون و علمای دینی در متن حکومت و سیاست است، چنانچه امام در سخنرانی خود بر این مسأله تأکید کرده و می‌گویند: «یک مطلبی که همه می‌دانید و می‌دانیم این است که شیاطین بزرگ و کوچک و آنهایی که می‌خواستند و می‌خواهند تمام قدرت‌ها را در هر جا قبضه کنند و تمام منافع ملت‌ها را چپاول کنند، از سال‌های طولانی نقشه‌های عجیب و غریبی داشته‌اند و مع‌الاسف قشرهای زیادی غافل بودند، از جمله این مطلب که روحانیون در امور سیاسی نباید دخالت کنند، آن‌ها باید مردم را در این نماز و روزه و امثال این‌ها هدایت کنند و جای آن‌ها و شغل آن‌ها مسجد است و منزل، مسجد بیایند نماز بخوانند، منزل بروند استراحت کنند و به طوری این تبلیغ شده بود که همه باورشان آمده بود تقریباً و دخالت در سیاست یک فحشی بود برای اهل علم…. خود مردم و بلکه خود روحانیون هم بسیاریشان این مسأله را باورشان آمده بود. اگر راجع به یک امر اجتماعی، یک امری که راجع به ملت است گفته می‌شد، بعضی‌ها می‌گفتند که ما در امور سیاسی دخالت نمی‌کنیم… این مسأله‌ای بود که اینقدر رویش تبلیغات کرده بودند در داخل و خارج، که به این زودی نمی‌شد از ذهن مردم بیرون کرد. آن‌ها می‌خواستند که یک قشر بزرگی از جامعه که جامعه هم تبع آن‌ها هست منزوی کنند و خودشان به جای آن‌ها بنشینند، حکومت مال ما، نماز جماعت خشکی که در آن اصلاً صحبت اجتماعی و سیاسی نباشد هم مال شما… من یک قصه‌ای از مرحوم حاج آقا روح‌الله خرم آبادی شنیدم و یک قصه هم خودم دارم. مرحوم آقای کاشانی رحمه‌الله را که تبعید کرده بودند به خرم آباد و محبوس کرده بودند در قلعۀ فلک‌الافلاک یا کجا، آقای حاج آقا روح‌الله می‌فرمودند که من از آن کسی که رئیس ارتش آنجا و آقای کاشانی هم تحت نظر او بود و محبوس بود… مرحوم حاج آقا روح‌الله گفتند که من از این رئیس ارتش که در آنجا بود خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقای کاشانی، قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان. آن رئیس، آنجا بود و من هم بودم و آقای کاشانی. آن شخص شروع کرد صحبت کردن و رو کرد به آقای کاشانی که آقا شما چرا خودتان را (قریب به این معانی) به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت می‌کنید؟ سیاست شأن شما نیست، چرا شما دخالت می‌کنید؟ از این حرف‌ها شروع کرد گفتن. آقای کاشانی فرمودند: “خیلی خری”، شما نمی‌دانید که این کلمه در آن وقت مساوی با قتل بود، ایشان گفتند: تو خیلی خری، اگر من دخالت در سیاست نکنم کی دخالت بکند.»(۵)

گرچه امام خمینی و بسیاری از مراجع تقلید در دوره نخست وزیری مصدق و جریان ملی شدن صنعت نفت موضع رسمی نگرفتند، اما امام خمینی هیچ‌گاه از کمک فکری به آیت‌الله کاشانی که پرچمدار مذهب‌گرایان این نهضت بود کوتاهی نکرد و آن هنگام که احتمال شکست آن را احساس کرد در مقام یاری نامه‌ای به او نوشت که امام در مصاحبه‌اش با حسنین هیکل مصری به آن اشاره می‌کند و می‌گوید: «جنبه‌های سیاسی جنبش قوی بود. در زمان کاشانی، هم به وی نوشتم و هم گفتم، که باید جنبه‌های دینی را توجه کنید. نتوانستند و یا نخواستند. ایشان به جای تقویت جنبه‌های دینی و به جای آنکه جهات دینی را به جهات سیاسی غلبه بدهند، خودشان سیاسی شدند؛ رئیس مجلس شدند، که اشتباه بود. من گفتم که باید برای دین کار کنند نه آنکه سیاسی بشوند.»(۶)

با این اوصاف امام در زمان حیات این مجتهد عالیقدر با وجود مخالفت‌های حکومت و ممانعت حضورش در مساجد و مراسم روضه، همچنان در منبرهای خود از او به نیکی یاد می‌کرد و پس از رحلت آن بزرگوار نیز بر خلاف رفتار همیشگی، امام مراسم ختم مفصلی برای آیت‌الله کاشانی برگزار کرد.

امام و رهبر ملی‌گرایان نهضت ملی شدن صنعت نفت

دکتر مصدق، نخست وزیر وقت و رهبر دومین بازوی نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز در بسیاری موارد مورد توجه امام واقع شده است. نگاه امام به دکتر مصدق هم به عنوان رهبر سیاسی نهضت و هم رهبر ملی‌گرایان آن دوره بوده است. امام از سویی به عنوان یک سیاستمدار و نخست وزیر به انتقاد از او می‌پردازد و از سوی دیگر درباره جایگاه ملی‌گرایی او سخن به میان آورده است؛ ایشان عملکرد دکتر مصدق در جایگاه نخست وزیری را بسیار ضعیف می‌داند و در مصاحبه‌اش با خبرگزاری “وفا” نحوه مبارزه مسالمت آمیز او را رد می‌کند؛ همچنین امام در جمع مسلمانان خارج از کشور در رابطه با نحوه عملکرد دکتر مصدق در سمت نخست وزیری چنین می‌گوید: «… اگر آن وقت یک نفر، مثلا از رجال، یک نفر از علما، یک جمعی از مردم، صدا کرده بودند که ما نمی‌خواهیم این سلسله را، این‌ها چه کردند با ما؛ پدرش چه کرد که این چه بکند. این یکی از غفلت‌هایی بود در تاریخ ایران که مسیر تاریخ ایران را اگر این غفلت نشده بود برگردانده بود و ما حالا ابتلای به این صحبت‌ها اینجا نداشتیم؛ و نه من اینجا بودم و نه آقایان؛ همه سر کار خودشان در مملکت خودشان بودند. این غفلت بزرگ از رجال سیاسی و علما و -عرض می‌کنم که- سایر اقشار مملکت ما واقع شد، و این آدم را تحمیل کردند بر ما و دنباله‌اش را هم گرفتند که قدرتمندش کنند. از آن وقت تا حالا هم غفلت‌ها شده است…. قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت می‌خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد، این را خفه‌اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کاری برای او نداشت آن وقت، هیچ کاری برای او نداشت، برای اینکه ارتش دست او بود، همه قدرت‌ها دست او بود، و این هم این ارزش نداشت آن وقت. آن وقت اینطور نبود که این یک آدم قدرتمندی باشد… مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلتی شد. غفلتی دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتی استعفا دادند، یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخست وزیر با شاه است؛ شاه تعیین کرد نخست وزیر را! این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد. و دنبال آن این مرد را دوباره برگرداندند به ایران.»(۷)

امام به بعد ملی‌گرایی شخصیت دکتر مصدق نیز توجه داشته و بر اساس حضور و درک شرایط این نهضت به توصیف و نقد آن نیز پرداخته و در سخنرانی خود بیان می‌کند: «یک گروهی که از اولش باطل بودند من از آن ریشه‌هایش می‌دانم یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت‌الله کاشانی دید که این‌ها خلاف دارند می‌کنند و صحبت کرد، این‌ها یک سگی را نزدیکی مجلس عینک زدند و عکس آیت‌الله کاشانی را بر گردنش آویزان کردند و… من آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم، من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این در آن زمان بود که این‌ها فخر می‌کنند به وجود او ]مصدق[. او هم مسلم نبود. این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می‌زد…»(۸) و به نقل از شهید محلاتی هم زمان با این حادثه، صبر امام لبریز شده و بیان می‌کند: «دیگر خداوند صبر نخواهد کرد.»(۹)

در پی این سخن که به دلیل مخالفت ملی‌گراها با قانون قصاص بیان شده بود، بسیاری به توضیح و تشریح سخنان امام پرداختند و می‌خواستند حکم ایشان را نسبت به شخصیت دکتر مصدق از آن استخراج کنند؛ برخی از دکتر مصدق و به تمثیل سخن گفتن امام دفاع می‌کردند و برخی در جستجوی اثبات غیرمسلم بودن مصدق به متون دیگر رجوع می‌کردند. از جمله مطالبی که بر اثبات غیرمسلم بودن مصدق بیان شده بخشی از خاطرات حجت‌الاسلام فلسفی است که در آن نیز مصدق را فاقد عقاید دینی می‌داند، او در کتاب خود می‌نویسد: «بعد از اینکه مصدق نخست وزیر شد، در‌‌ همان سال اول نخست وزیری، دو بار با وقت قبلی به ملاقات او رفتم. بار اول روزی بود که من [به همراه چند تن از علما]… به منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ – فلسطین کنونی- رفتیم. او روی تخت خواب دراز کشیده و زیر پتو بود و ما هم روی صندلی نشسته بودیم. مصدق با تعجب گفت: “شما هر روز برای نماز به مسجد می‌روید؟” گویی آن طور که باید و شاید، چندان از کم و کیف برگزاری نماز جماعت در مساجد کشور وقوف و آگاهی نداشت، زیرا این جمله پرسشی را دکتر مصدق به صورت جدّی در حضور خود من گفت. عجیب‌تر از این استعجاب، قضیه‌ای است که در دومین ملاقاتم با دکتر مصدق، بین من و او اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که بهایی‌ها در شهرستان‌ها مسئله‌ساز شده بودند و قدرت نمایی می‌کردند. به امر حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای بروجردی وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند‌‌ همان دفعه قبل، او روی تخت خواب و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم: “شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الآن بهایی‌ها در شهرستان‌ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده‌اند؛ لذا مرتباً نامه‌هایی از آنان [یعنی از مردم مسلمان] به عنوان شکایت به آیت‌‌الله بروجردی می‌رسد. ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید.” دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخرآمیزی، قاه قاه و با صدای بلند خندید. گفت: “آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانی هستند!” این پاسخ برای من بسیار شگفت‌آور بود زیرا اگر سؤال می‌کرد فرق بین بهایی و مسلمان چیست، برای او توضیح می‌دادم. اما با آن خنده تمسخرآمیز و موهن دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند. لذا سکوت کردم و موقعی که به محضر آیت‌الله بروجردی رسیدم و این جمله را گفتم ایشان نیز به حالت بهت و تحیّر پیام وی را استماع کرد.»(۱۰)

امام با توجه به نهضت‌های مردمی که در قرن اخیر در کشور ما به وقوع پیوسته است و با تکیه بر نیروی مذهبی مردم، انقلابی را برپا کرد که به گفته خودشان در مصاحبه با روزنامه یونانی توویما مورخ ۱۵ آبان ۱۳۵۷: «بدون شک سرمشق خوبی برای سایر ملل ستمدیده جهان، خصوصا ملت‌های خاورمیانه خواهد بود…»(۱۱)

منابع:

(۱) صحیفه امام خمینی، ج ۵، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، صفحات ۲۶۷و۲۶۸

(۲) همان، ج ۱۴، صفحه ۴۵۶

(۳) صحیفه امام خمینی، ج۱۳، صفحات ۳۱۱ و ۳۲۰

(۴) همان، ج ۱۴، صفحات ۴۵۶ و ۴۵۷ و۴۶۴ و۴۶۵ و ج ۱۶۸، صفحات ۲۴۸ و ۲۴۹

(۵) همان، ج ۱۳، صفحات ۴۳۰ و ۴۳۱

(۶) همان، ج ۵، صفحه۲۶۸

(۷) همان، ج ۴، صفحه۳۷۱

(۸) همان، ج ۱۴، صفحه۴۵۷

(۹) خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مرکز اسناد انقلاب، صفحه۳۶

(۱۰) خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب، صفحات ۱۳۷-۱۳۹

(۱۱) صحیفه امام، ج ۴، صفحه۳۳۳

دیدگاهتان را بنویسید