جنگ و نقطه‌ضعف غرب

در این صورت صحبت از الحاق کریمه، رسمیت یافتن دونباس و دیکتاتوری لوکاشنکو به حاشیه رانده می‌شود و اوکراین دیگر دورنمای روشنی نخواهد داشت. سایر کشورها هم به این موضوع فکر خواهند کرد که آیا بهتر نیست به‌جای آنکه به غرب متمایل شوند، شانه‌به‌شانه مسکو و پکن راه بروند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خطر درگیری نظامی بین ابرقدرت‌ها ازمیان‌رفته بود. دخالت‌های نظامی آمریکا در کویت، بالکان، سومالی و افغانستان، بخشی از یک برنامه‌ بلندمدت نبود، اما تسخیر عراق توسط آمریکا در سال 2003، موجب شد خشونت نظامی دوباره به یک ابزار تحمیل مصالح استراتژیک و اقتصادی در سیاست جهانی تبدیل شود

دلایل رسمی اشغال عراق مانند تهدیداتمی و حمایت از نیروهای جهادی باورپذیر نبودند و خیلی زود دروغ بودنشان معلوم شد. آنچه در پس پرده جریان داشت این بود که آمریکا قصد دارد قدرت خود را بسط دهد، دسترسی‌اش به نفت عراق را تضمین کند و در نزدیکی ایران یک حکومت دست‌نشانده مستقر کند. دم‌ودستگاه بوش جای تردیدی باقی نگذاشتند که پس از بغداد نوبت تهران خواهد بود.

اما عیان است که رویای نئوکنسرواتیو در آمریکا با سر به زمین خورد و به‌جای اینکه آمریکا حوزه‌ نفوذش را از بغداد به تهران گسترش دهد، عراق به دست جمهوری اسلامی افتاد و تهران با گسترش نفوذش سوریه و لبنان میخ آخر را به تابوت این رویا زد. جورج بوش نه‌تنها عراق را بی‌ثبات نمود، بلکه باعث شد رهبران  ایران به‌رغم اعتراضات مردمی و اضطرار اقتصادی، قدرت خود را تثبیت کنند

پس‌ازاین شکست،  آمریکا در هر نقطه‌ای که قدرتی داشت پا پس کشید و  زمین را به نقش‌آفرینان دیگری واگذار کرده است. در شرایط کنونی طالبان مجدداً در افغانستان قدرت را قبضه کرده‌اند و  چین به لطف قدرت اقتصادی و کیاست استراتژیک خود کشورها را یکی پس از دیگری بدون لشکرکشی فتح می‌کند . روسیه هم  که قدرت اقتصادی و جذابیت تکنولوژیک چین را ندارد، به دنبال خشونت نظامی است.

کرملین که  غرور و درنتیجه  شکست آمریکا در عراق، افغانستان و لیبی را به‌دقت زیر ذره‌بین قرار داده بود، با واقع‌بینی و تعیین حدود مشخص برای اهداف، توانست خود  را از افتادن به باتلاق سوریه مصون دارد و موجب گردید مسکو در جای‌جای جهان مانند یک قدرت امپریالیستی شاخ‌وشانه بکشد‌.

البته این موضوع به معنای توجیه بی‌تدبیری کشورها ( خصوصاً آلمان) نیست . هنگامی‌که اوکراین از زرادخانه اتمی‌اش چشم‌پوشی کرد، مسکو پذیرفت تمامیت ارضی این کشور را محترم بشمارد. در این شرایط اکتفا کردن به تهدیدهای لفظی و تصویب نکردن قطع‌نامه‌ای قاطع در قبال روسیه، تنها موجب افزایش سطح تنش خواهد شد.

موجب شگفتی است آلمانی که در سال گذشته چهار میلیارد یورو سلاح به دیکتاتور مصر تحویل داده است، برای اوکراین که واقعاً درخطر است تنها پنج هزار کلاهخود در انبار دارد. برلین حتی مانع می‌شود که لیتوانی دارایی‌های ارتش ملی خلق را به کیِف تحویل دهد

اوکراین احتمالاً جایگزینی مناسبی برای تسلیحات آلمانی نخواهد داشت. اما اگر آلمان به هر دلیل حاضر به حمایت تسلیحاتی از اوکراین نیست، دست‌کم باید این کاستی را با پشتیبانی دیپلماتیک مضاعف پر کند.

به نظر می‌رسد لازم است پیوستن اوکراین به اتحادیه‌ اروپا به‌سرعت توسط آلمان در دستور کار قرار گیرد. این کار به‌وضوح این پیام را به روسیه منتقل می‌کند که  هدف از نزدیک کردن کی‌یف به اروپا نظامی نیست، بلکه هدف اصول و ارزش‌های دموکراتیک هستند.

 پیوستن اوکراین به ناتو در آینده‌ نزدیک ممکن نخواهد بود. اما دورنمای پیوستن اوکراین به اتحادیه‌ اروپا حاوی این پیام روشن است که خطری از جانب اوکراین کسی را تهدید نمی‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید