با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
در حال حاضر مساله واضح و جالب توجه این است که به رغم تغییر دولت در واشنگتن، ایالات متحده به روند فاصله گرفتن از امور منطقه پایان نداده یا دست کم، مشغول بازتعریف نحوه تعامل با شرکا و مخالفان در آنجاست. از جمله دلایل فاصله گرفتن آمریکا از منطقه می توان به خستگی ناشی از مشارکت در بسیاری از جنگ های ابدی و تلاش برای فاصله گرفتن از مسائل «کم اهمیت تر» برای تمرکز بیشتر بر رویارویی با چالش فزاینده چین به ویژه در اقیانوس هند و اقیانوس آرام اشاره کرد. نیاز آشکار و مبرمی به یک چارچوب امنیتی برای منطقه وجود دارد که به طیفی از مسائلی که ایالات متحده، روسیه و چین به روش های مختلف در آن درگیر هستند، بپردازد. اگرچه این سه قدرت خارجی منافع مشترک زیادی در یک نوع نظام امنیتی منطقه ای ندارند، اما دنبال کردن یک چارچوب امنیتی می تواند فرصتی برای همسو کردن منافع آنها فراهم آورد.
چیدن صحنه
ایالات متحده تمرکز اصلی خود را به سمت روسیه و چین معطوف، و مدیریت چالش های منطقه ای را به شرکای خود در خاورمیانه واگذار کرده است. اما نتیجه این رویکرد چیزی بیش از بی ثباتی بیشتر در میانه موج هایی از اعتراضات مردمی و چالش های دولت داری نبوده است.
از جنگ عراق تا برجام
سه برهه زمانی مهم در درک فضای تنش و درگیری کنونی در خاورمیانه اهمیت وجود دارد: جنگ عراق از سال 2003، بهار عربی در سال 2011، و امضای برجام (توافق هسته ای ایران) در سال 2015. هر سه این اتفاقات پویایی امنیتی در منطقه خاورمیانه را به شدت تغییر، رقابت در منطقه را افزایش داده و به افزایش حضور بازیگران غیردولتی عمدتا تحت حمایت کشورهای خارجی و ابتکارات سیاست خارجی تحت رهبری منطقه ای انجامیده است. پروفسور گرگ گاوِز در سال 2014، در توصیفی دقیق وضعیت منطقه را یک «جنگ سرد» توصیف کرده که در جریان آن، دشمنان ایدئولوژیک در برابر یکدیگر قرار گرفته اند. مساله حائز اهمیت دیگر در ارزیابی او این است که محورهای درگیر در جنگ های سرد هرگز به سادگی یک درگیری دوجانبه نیستند و این مساله درباره جنگ سرد جدید خاورمیانه نیز صدق می کند. ماهیت چند قطبی درگیری های منطقه ای دستیابی به هر راه حلی را چالش برانگیزتر می کند.
یکی دیگر از عوامل تشدید کننده درگیری ها تمرکز فزاینده ایالات متحده بر منطقه و اولویت دادن آن به رقابت ژئوپلیتیک با روسیه و چین بوده است. اقدامات ایالات متحده در جهت برون سپاری مدیریت چالش های منطقه ای به شرکا هم عمدتا به بی ثباتی بیشتر در میانه امواج اعتراضات مردمی و چالش های حاکمیتی انجامیده است. از نظر بسیاری از کارشناسان، رسیدگی به چالش های امنیتی در فضای کنونی تنش های منطقه ای، کاری دشوار و طاقت فرسا خواهد بود و امید چندانی به نتیجه بخشی هیچ اقدام مشخصی نیست. بنابراین، موضوع امنیت خاورمیانه باید در چارچوب ناامنی و رفتارهای متهورانه بازیگران منطقه و عدم اطمینان درباره تعهدات ایالات متحده و مشارکت های بین المللی، مورد بررسی قرار بگیرد.
جنگ عراق که در سال 2003 به رژیم صدام حسین پایان داد، به افزایش حضور نظامی ایالات متحده در منطقه و محاصره همسایگی ایران انجامید. کشورهای عربی که مخالف جنگ بودند و نسبت به عواقب خلاء قدرت در عراق هشدار دادند، صدام حسین را وزنه ای موثر در برابر جاه طلبی های منطقه ای ایران می انگاشتند. وقتی ایران به عنوان بخشی از سیاست دفاعی خود شروع به حمایت فعالانه از احزاب شیعه در عراق کرد و در سال 2006 حمایت ها از حزب الله لبنان را در جنگ آن با اسرائیل افزایش داد، پیش بینی آنها درست از آب در آمد و مشخص شد که هشدارها بی مورد نبوده است. در آن زمان، کشورهای عربی نفوذ فزاینده ایران را که تحت عنوان «هلال شیعی» توصیف میکردند، مبتنی بر فرقه گرایی انگاشتند؛ با این حال، واقعیت این بود که ایران از سرمایه گذاری فرصت طلبانه بر خلاء های قدرت در منطقه و تعامل با بازیگران متعدد برای تثبیت موقعیت و تضمین منافع خود در منطقه استفاده کرد.
صنم وکیلی و نیل کوئیلیام
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.