عربستان به ایران و امارات در یمن باخت

عمان همچنان بر یک میز مشترک که تمام طرف‌ها — از جمله حوثی‌ها — را در یک ساختار گرد هم آورد، پافشاری می‌کند. اما هر پرچم جنوبی که برافراشته می‌شود، این هدف را تضعیف می‌کند.

سایت «کانورسیشن» در مقاله‌ای به بررسی رقابت عربستان و امارات در یمن پرداخته که در ادامه آمده است.
لازم به ذکر است انتشار مقالات خارجی به معنای تایید محتوای آن از سوی تابناک نیست.
در اوایل دسامبر، جنگجویان وابسته به شورای انتقالی جنوب (STC)، یک گروه جدایی‌طلب در جنوب یمن، در استان‌های حضرموت و المهره پرچم‌های خود را برافراشتند. این تصرف‌ها به این معناست که شورای انتقالی جنوب اکنون همه هشت استانی را که جنوب کشور را تشکیل می‌دهند، تحت کنترل دارد.

تا میانه دهه ۲۰۰۰، افسران بازنشسته و کارمندان برکنار‌شده در جنوب برای حقوق بازنشستگی و حقوق اولیه راهپیمایی می‌کردند. آن اعتراض‌ها به «الحراک الجنوبی» تبدیل شد؛ جنبشی جنوبی و نامنسجم که از اصلاح‌طلبان تا جدایی‌طلبان تندرو را در بر می‌گرفت؛ و زمانی که مداخلهٔ تحت رهبری عربستان در سال ۲۰۱۵ علیه حوثی‌ها آغاز شد — حوثی‌هایی که سال قبل، پایتخت یمن، صنعاء را تصرف کرده بودند — جنگجویان جنوبی در چارچوب کارزاری گنجانده شدند برای بازگرداندن یک دولت «ملی» که هرگز به نارضایتی‌های آنان رسیدگی نکرده بود.
شورای انتقالی جنوب در سال ۲۰۱۷ تشکیل شد تا برای این میدان شلوغ سیاسی در جنوب، یک رهبری قابل‌تشخیص ایجاد کند. این شورا رئیس رسمی دارد، عیدروس الزبیدی، و شورا‌هایی رسمی. اما در عمل، مرکز شبکه‌ای است از واحد‌های مسلح، گروه‌های قبیله‌ای و بازرگانان.
از طریق حمایت مالی و مادیِ پایدار از گروه‌های مسلح جنوبی، امارات متحده عربی به نوعی نقش «قابله» را در تولد این سازمان ایفا کرد. در پس‌زمینه فروپاشی گسترده حکمرانی در یمن، پروژهٔ STC به نظر می‌رسد در زمینهٔ امنیت و خدمات عمومی نسبتاً عملکرد خوبی دارد.
در آوریل ۲۰۲۲، چند سال پس از تشکیل STC، شورای رهبری ریاست‌جمهوری (PLC) برای متحد کردن نیرو‌های در حال جنگ با حوثی‌ها ایجاد شد. عبدربه منصور هادی رئیس‌جمهور یمن که در عربستان مستقر بود، استعفا داد و اختیاراتش را به یک نهاد هشت‌نفرهٔ مورد حمایت ریاض واگذار کرد.
PLC برای پل‌زدن بر شکاف‌های قبیله‌ای، ایدئولوژیک و سیاسی در کشور طراحی شده بود. همچنین هدفش ایجاد بستری برای هماهنگی حکمرانی و دولت‌داری با چشم‌انداز ورود به گفت‌و‌گو با حوثی‌ها از طریق دیپلماسی بود.
اما با وجود ترکیب رهبران شمالی و جنوبی، از جمله اعضای STC، PLC هرگز به‌عنوان مرکز قابل اتکایی برای ادغام دستورکار‌های رقیب ظاهر نشد. ناتوانی PLC در عمل به وعده‌اش برای یکپارچه‌سازی حکمرانی در سراسر یمن، به‌تدریج مشروعیت آن را فرسوده است.

یک جنگ نیابتی بین اعراب خلیج فارس
یمن به میدان امتیازگیری پنهانی برای دو پروژهٔ رقیب در خلیج فارس تبدیل شده است. عربستان سعودی وارد شد تا حوثی‌ها را شکست دهد، دولت یکپارچهٔ یمن را نجات دهد و مرز‌های خود را امن کند. امارات متحده عربی، اما وارد شد تا شریکان قابل‌اعتماد، دسترسی به بنادر و مسیر‌های دریایی، و کنترل منابع را مطابق سیاست منطقه‌ای خود به دست آورد.
نگاهی به نقشهٔ امروز یمن نشان می‌دهد که این چشم‌انداز امارات است که به واقعیت نزدیک شده. امارات از طریق STC و شبکه‌ای از واحد‌های همسو، به شکل‌گیری پایگاهی کمک کرده که تقریباً سراسر جنوبِ سابق یمن را در بر می‌گیرد
نگاهی به نقشهٔ امروز یمن نشان می‌دهد که این چشم‌انداز امارات است که به واقعیت نزدیک شده. امارات از طریق STC و شبکه‌ای از واحد‌های همسو، به شکل‌گیری پایگاهی کمک کرده که تقریباً سراسر جنوبِ سابق یمن را در بر می‌گیرد. نیرو‌های همسو با STC شهر عدن را در اختیار دارند، بخش بزرگی از تولید محدود نفت یمن را کنترل می‌کنند و بر نوار‌های طولانی از سواحل دریای عرب و دریای سرخ مسلط‌اند.
زیرساخت‌های کلیدی ملی در جنوب یمن اکنون در دست نیرو‌هایی است که حقوق، رسانه و ارتباطات خارجی‌شان از ابوظبی تأمین می‌شود. در مقابل، امارات یک نیروی وفادار در خلیج عدن و مسیر‌های منتهی به باب‌المندب در اختیار دارد. عربستان در مقایسه، ناچار شده است از یک PLC شکننده حمایت کند.
حوثی‌ها هنوز دشمنِ اسمی همه هستند. اما در واقعیت، واحد‌های نزدیک به امارات انرژی خود را بیشتر صرف کنار زدن رقبای مورد حمایت عربستان در جنوب کرده‌اند تا مقابله با شورشیانی که در شمال به دولت تبدیل شده‌اند. اکنون امارات بر جواهرات ارزشمند جنوب یمن دست بالا را دارد، در حالی که عربستان بار روایت «یمن متحد» را با کمترین متحدان قابل‌اعتماد بر دوش می‌کشد.
دو و نیم یمن
برای دهه‌ها، همسایگان یمن، از جمله عربستان و عمان، و همچنین بسیاری از پایتخت‌های خارجی، بر یک یمن واحد تأکید کرده‌اند. پروژهٔ STC مورد حمایت امارات مستقیماً خلاف این روند است و نظم تثبیت‌شدهٔ جنوبی، احتمال تقسیم رسمی کشور را بسیار بیشتر کرده است.
اگر یمن دو پاره شود، ساختار حوثی در شمال ناپدید نمی‌شود؛ بلکه مرز، زمان و در نهایت ادعای قوی‌تری برای رسمیت پیدا می‌کند. این امر یک قدرت ایدئولوژیکِ مسلح را در ورودی دریای سرخ تثبیت می‌کند؛ قدرتی پیوندخورده با تهران و حزب‌الله که بر جمعیتی فرسوده از جنگ و فروپاشی اقتصادی حکومت می‌کند.
عمان همچنان بر یک میز مشترک که تمام طرف‌ها — از جمله حوثی‌ها — را در یک ساختار گرد هم آورد، پافشاری می‌کند. اما هر پرچم جنوبی که برافراشته می‌شود، این هدف را تضعیف می‌کند. برای قدرت‌های خارجی، وجود یک متحد جنوبی که بنادر را باز نگه دارد و با شبه‌نظامیان اسلام‌گرا مقابله کند، وسوسه‌انگیز است
با این حال، در برابر شبکهٔ چندلایه‌ای که ایران و امارات در یمن ایجاد کرده‌اند، عربستان کارت‌های چندانی برای بازی ندارد. ممکن است در نهایت مجبور شود به یک دولتِ مورد حمایت امارات در جنوب تن دهد، در حالی که شمال در چارچوب حکومت حوثی‌ها تثبیت می‌شود و مناطق تحت کنترل PLC بیش‌ازپیش تحت فشار قرار می‌گیرند.
عمان همچنان بر یک میز مشترک که تمام طرف‌ها — از جمله حوثی‌ها — را در یک ساختار گرد هم آورد، پافشاری می‌کند. اما هر پرچم جنوبی که برافراشته می‌شود، این هدف را تضعیف می‌کند. برای قدرت‌های خارجی، وجود یک متحد جنوبی که بنادر را باز نگه دارد و با شبه‌نظامیان اسلام‌گرا مقابله کند، وسوسه‌انگیز است.
بهای این وضعیت، منجمد شدنِ شمال یمن در قالب یک «منطقه خاکستری» است: منطقه‌ای به‌شدت مسلح، به لحاظ ایدئولوژیک سخت‌گیر و پیوندخورده به تنش‌های منطقه‌ای. 
این نتیجه برخلاف پروژهٔ وحدتی است که عربستان و عمان سال‌ها از آن حمایت کرده‌اند. آنچه امروز باقی مانده، «دو و نیم یمن» است — و آن نیمه، یعنی مناطقِ تحت مدیریت PLC، کم‌دوام‌ترین بخش در مسیر پیش رو به نظر می‌رسد.

دیدگاهتان را بنویسید