پل‌های نامنظم بر پرونده هسته‌ای ایران

آخرین مواضع مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و دستگاه دیپلماسی ایران نشانه‌ای از ورود پرونده هسته‌ای به مرحله‌ای تازه است. گروسی در آستانه نشست شورای حکام، بر چند محور اساسی تاکید کرده است: عادی‌سازی روابط تهران و آژانس، نظارت بر تاسیسات آسیب‌دیده در جنگ اخیر و پایبندی ایران به الزامات عضویت در ان پی تی. این گزاره‌ها در ظاهر بازتابی از خواست‌های فنی آژانس است، اما در متن معادله سیاسی به معنای تعریف چارچوبی تازه برای پیوند دادن تعهدات ایران با مسیر آینده مذاکرات تلقی می‌شود.

دستگاه دیپلماسی ایران در روز‌های اخیر با لحنی محتاط، اما امیدوارکننده از نزدیک شدن دیدگاه‌های تهران و آژانس سخن گفته است. این همگرایی هرچند ابتدایی، پیام دارد؛ ایران حاضر است در میدان فنی همکاری کند به شرط آنکه این مسیر با فشار‌های سیاسی اروپا و آمریکا گره نخورد. با این حال نشانه‌های تقسیم کار میان گروسی و تروئیکای اروپایی حکایت از آن دارد که غرب همزمان دو مسیر را پیگیری می‌کند. مسیر نخست فنی و مبتنی بر بازرسی‌ها، مسیر دوم سیاسی و معطوف به مکانیسم ماشه و تحریم‌های تازه. این جداسازی ظاهری، در عمل به یک فشار ترکیبی بدل می‌شود که ایران را در نقطه انتخاب‌های سخت قرار می‌دهد.

خبر‌های تایید نشده درباره شروط اولیه اروپا سه موضوع محوری را برجسته کرده است: تداوم گفت‌و‌گو با آمریکا، شفاف‌سازی درباره اورانیوم غنی‌شده پس از حمله به تاسیسات و گسترش دامنه بازرسی‌ها، همچنین مباحث مرتبط با فعالیت‌های منطقه‌ای ایران. این سه مطالبه نشان می‌دهد غرب جنگ اخیر را فرصتی برای تغییر زمین بازی دیده و می‌کوشد مسیر دیپلماسی هسته‌ای را به خطوطی تازه هدایت کند.

در این میان تهران سیاستی متمایز با گذشته اتخاذ کرده است. تجربه پنج دور مذاکره با واشنگتن به دولت چهاردهم آموخته است که صرف اتکا به گفت‌و‌گو نمی‌تواند موازنه زمان را به نفع ایران تغییر دهد. بر همین اساس، دیپلماسی امروز ایران بیش از آنکه معطوف به رسیدن به توافق قطعی باشد بر تنظیم سیاست با رخداد‌های بیرونی بنا شده است. یعنی هم مذاکره در دستور کار است و هم آمادگی برای مواجهه با تحریم یا حتی سناریو‌های نظامی احتمالی.

ساخت افکار عمومی برای پذیرش فشار‌های جدید نیز بخش دیگری از این معادله است. تهران به جای تغییر موضع بنیادین در قبال تحریم‌ها، بر تقابل مبتنی بر مقدورات داخلی تاکید می‌کند. این نگاه هرچند در کوتاه‌مدت هزینه‌بر است، اما برای ایران به معنای آن است که غرب نمی‌تواند با تحمیل یک بسته فوری سیاسی مسیر توافق را یکسویه رقم بزند.

پرسش اصلی در این مقطع آن است که آیا تفاهم اولیه با آژانس و اروپا می‌تواند به نقطه ثقل یک توافق پایدار بدل شود یا نه. پاسخ این پرسش تا حد زیادی وابسته به رفتار واشنگتن و شخص ترامپ است. سیاست خارجی او ترکیبی از نوسان، تاثیرپذیری از لابی اسرائیل و میل به نمایش پیروزی در عرصه قدرت است. برای تهران، همین ویژگی‌ها همزمان فرصتی برای رصد نتیجه‌های احتمالی گفت‌و‌گو و ضرورتی برای مواجهه اجتناب‌ناپذیر ایجاد می‌کند.

در نهایت، آنچه اکنون به چشم می‌آید این است که پل‌های مختلفی بر پرونده هسته‌ای ایران زده شده‌اند؛ برخی از مسیر آژانس، برخی از اروپا، و برخی از مجاری مستقیم یا غیرمستقیم آمریکا. اما همه این پل‌ها حتی نامنظم و بدون نظم زمانی، در نهایت به یک میز ختم می‌شوند؛ میز مذاکره با آمریکا. این همان نقطه‌ای است که هم غرب و هم ایران دیر یا زود باید درباره آن تصمیم بگیرند، با این تفاوت که هر طرف تلاش می‌کنند با حداکثر امتیاز و حداقل عقب‌نشینی به آن برسند.

دیدگاهتان را بنویسید