پیمان بیست و پنج ساله ایران و چین: بهینه‌سازی یک دستور کار

 مقدمه

در نوشتار پیش‌رو بدون آن که بخواهیم به تأیید یا نفی دستاوردهای مادی حاصل از مراوده‌ی میان و چین مبادرت کنیم، بر آن هستیم که با توجه به تأثیر وجوه چنین رابطه‌ای بر اندیشه‌ی جمعی انسان ایرانی به عنوان “ما” آن‌ها را شناسایی و به چاره‌اندیشی در این باره بپردازیم. این “ما «از نویسنده‌ی این سطور می‌تواند آغاز شود و تا هیئت حاکمه ادامه داشته باشد. به نظر به واسطه‌ی توافق بیست و پنج ساله با دولت چین و اصولاً  کلیت تعامل با این کشور، مسائل فکری-فرهنگی چندی می‌تواند برای ما اتفاق افتد، که در این اتفاق افتادن، به نظر باید به بیشینه‌سازی آن‌ها اقدام نمود. در کنار این نگرش متناقضِ بیشینه‌گر، توانایی مدیریت ما در قبال این امور بسیار تعیین کننده است با توجه به آنکه بنابر اعتقاد نویسنده قرار است آن‌ها را  به نحوی در رفتارمان(به عبارت بهتر در ذهن‌مان) نهادینه کنیم. فرض این جستار کوتاه آن است که این قرارداد دربردارنده‌ی منطقی ضد خود است که تبعات چندی را که -در ادامه خواهد آمد- برای ما به همراه دارد که طی آن قرار است به چند مسئله دامن بزنیم. در این تلاش گرچه نهاد سیاسی را متأثر از آن می‌دانیم اما این تأثیر چون در سطح اندیشه و فرهنگ قومی-ملی مطرح می‌شود می‌تواند تأثیرات بلند مدتی به همراه داشته باشد.

آیا شرق یک انتخاب است

دولت جمهوری اسلامی ایران در طول تاریخ چهل و اندی ساله خود سعی بر آن داشته تا در عرصه‌ی سیاست خارجی همواره خود را به‌عنوان یک چهره مستقل نشان دهد. سیاست موازنه منفی و رویکرد انتقادی در مواجهه با غرب آشکارا وجه غالب رفتار نظام بوده‌است. شکل افراطی این امر خود را در دهه شصت نشان داد، جایی که ایران دعوت دیوان لاهه را نپذیرفت و در اجلاس‌های سازمان ملل حضور پیدا نمی‌کرد. به موازات این وجه سلبی، نگاهی ایجابی نیز از  حدود اواخر دهه شصت شکل گرفته است. عقلانی شدن رفتار دستگاه سیاست خارجی و توجه به واقعیات نظام بین‌المللی گاهاً و تدریجاً منجر به رنگ باختن این نگاه انتقادی شده‌است. گرچه راحت است که با توجه به این رنگ باختن‌ها در دوره‌های مختلف بتوان گفت رویکرد ایران در مناسبات بین‌المللی تغییر پیدا کرده‌است، اما باید این تن سپردن‌ها و کوتاه آمدن‌ها را در درون منطق ضرورت و اجبار نگریست. شمار چنین ضرورت‌هایی و اجبارهایی آن‌چنان زیاد می‌باشد که ایران را در تنگنای فرصت رابطه با شرق از روسیه تا چین قرار داده است. در حالی که نه هند و نه روسیه در برابر تحریم‌های آمریکا توان ایستادگی دارند و سعی می‌کنند تا روابط خود را با ایران بر اساس نوع تحریم بهنجار کنند، ولی قضیه برای چین با توجه به قدرت اقتصادی و نظامیِ آن متفاوت است، نه آن‌قدر متفاوت که بهای رابطه با ایران را بر شرکت‌های چینی تحمیل کند. تصمیم‌گیری برای ایجاد یک پیمان مشترک می‌تواند به معنای ارسال پیام مشترکی به کشورهای متأثر از آن نیز باشد. بر این اساس این امکان را نباید از ذهن دور داشت که قرارداد فی مابین دو کشور علاوه بر اقتضای اقتصادی و سیاسی ایران در بازگشت به مسیر توسعه، شدت بخشیدن به عمق مواجهه با آمریکا برای هر دو کشور نیز هست.

بازنویسی یک سنت تفکری

  1. بازنویسیِ تاریخ قراردادهای کلان: تاریخ دوره قاجار و حتا پهلوی قراردادهای بسیاری به خود دیده که نارضایتی نخبگان سیاسی و مردم را به‌همراه داشته‌است. چنین قراردادهایی با توجه به این سبقه‌ی تاریخی خواه‌ناخواه وجدان جمعی ایرانیان را هشدار می‌دهد که این پیمان ممکن است ماهیتی استعماری داشته باشد. عنوان قرارداد بیست و پنج‌ساله با چین گویای این خاطره‌ای جمعی برای ماست که با قدرت‌ بزرگ دیگری وارد داد و ستدی نا برابر خواهیم شد. اما این همکاری قرار است فصل نوینی برای تاریخ ایران باشد که در طی آن هر قرارداد بزرگ و فراگیری با کشورهای بزرگ استعماری نیست. در این نظر آنچه تغییر می‌کند همین نگاه سلبی ما به قدرت‌های بزرگ و روابط با آن‌ها است. با تغییر ذهنیت ما که همان طور پیشتر گفتم از من تا حاکمان را در برمی‌گیرد لزوماً هر قرارداد بزرگی فی‌النفسه استعماری و حقارت‌بار نیست. این موضوع این حقیقت را به ما یادآوری می‌کند که تاریخ را تنها از دریچه ایدئولوژی مورد قضاوت قرار ندهیم.

  2. تبدل در نگاه سلبی ما به کنوانسیون‌های بین‌المللی: این دگرگونی امری است که ماهیت رابطه‌ی ایران-چین اقتصا می‌کند و پی‌آمد آن چندین مسئله است از جمله، رفع تحریم‌های بین‌المللی، پذیرش قواعد جهانی مثل پیوستن به سازمان FAFTF و توافق درمورد حل مناقشه به وجود آمده در مورد برجام است. باتوجه به الزام حضور و فعالیت بخش خصوصی در اجرایی شدن تعهدات و فعالیت در مناطق آزاد چه بر اساس این پیمان و چه هر نوع رابطه‌ی تجاری دیگری که چنین ملزوماتی دارد، دولت ایران ناگزیر از تغییر نگاه است. تابوی حرمت عدم وادادگی در مقابل دیگران که قابلیت تعمیمب بسیاری دارد صدر تاریخ دولت جمهوری اسلامی است و گستره سایه‌ی آن بر عرصه‌ی اقتصاد سیاسی کشور را دچار چالش‌های بسیاری کرده است. عدم تفکیک استقلال از تعامل منجر به غلبه یافتن ایدئولوژی خودمحوری در رفتار سیاست خارجی ما شده است که چهره دیگر آن طرد هر موضوعی است که به نظر می‌رسد به این استقلال لطمه می‌زند. الزامی که از این ناحیه وجود دارد آن است که ما را به سمت جایگزینیِ تفکر شفاف به جای اقتصاد دلال‌محور و غیر شفاف سوق می‌دهد. یعنی آن‌که توجه ما را از رویه‌های کنونی باز می‌دارد و افزایش خلاقیت ما را در عرصه تجارت بین‌الملل ضروری می‌کند.

  3. گره خوردن سیاست و امنیت ایران و چین: در این حرکت نوین با توجه به ابعاد سیاسی‌،امنیتی و نظامی توافق که در آن بر همکاری و حمایت از مواضع همدیگر در نهادهای بین‌المللی، اجرای رزمایش‌های مشترک، گسترش همکاری در حوزه‌ی صنعت دفاعی، حمایت و توسعه‌ی ترانزیتی چین از ایران در قالب کریدورهای شمال-جنوب( بندر چابهار و بندر کاسپین) و طرح یک پهنه-یک راه و در مقابل الزام ایران به عرضه‌ی عرصه پایدار نفت به چین تأکیده شده است، شاید بتواند معمای امنیت ما را دستخوش تغییر کند. اتکای ایران به خود و ممنوعیت در پیوستن به پیمان های نظامی و ائتلاف‌های سیاسی منجر به آن شده که گزینه‌های تحرک سیاست خارجی ما کاهش یابد. بر این اساس لزوماً توافق‌های امنیتی و سیاسی و همکاری‌های فرهنگی و سیاسی لزوماً به معنای نقض استقلال کشور نیست و چه بسا مقوم آن باشد.

  4. تغییر جهان زیست انسان ایران و به تبع آن زیست قدرت دولت: تبادل دانشجو بین ایران و چین، احداث شهرهای جدید و ساخت و ساز در مناطق آزاد تجاری، حضور گسترده چینی‌ها در کشور به واسطه‌ی مدل اقتصادی اشتغال محور چین و صنعت توریسم، ایران را در معرض سویه‌های فرهنگ چینی قرار می‌دهد. یکی از سویه‌های مثبت فرهنگ کنفوسیوسی زیست و همکاری با دیگران است، که می‌تواند برای ما ایرانیان آموختن شیوه تعامل و مدارا باشد با توجه به آن‌که رفتار حذفی و خلاف مدارای انسان ایرانی او را در جهان تنها ساخته و برای کشو موجد بحران بوده است. تعامل با فرهنگ‌ها شاید بتواند روزی برای ما پرورش دهنده‌ی شکل دیگری از زیست جمعی در جهان باشد.

چگونه هدایت و کنترل کنیم

با توجه به آنچه ذکر شد  ضروری است که  در این راه اقدام به هدایت و کنترل آن‌ها کنیم تا به نتایج بهتری رسیده و روند پیاده سازی عقلانیت مورد نظر را شتاب ببخشیم. بر این اساس در اولین قدم جامعه‌ی ما به ویژه جامعه‌ی علمی لازم است تا از این قرارداد حمایت کند. سپس سناریوهای احتمالی با توجه به موفقیت/شکست آن و کلیت طرح انعقاد قرادادهای این چنینی مورد توجه قرار گرفته و از دولت خواسته شود در این راستا اقدام کند. منظور از توجه به شکست نه تلاش برای به ناکامی کشاندن این پیمان که مشخص است تا چه اندازه اشتباه می‌باشد، بلکه پاسخگو کردن حکومت بر اساس نتایج این پیمان برای کشور است. همچنین باید بر وجود راه‌های جایگزین اقتصادی نیز تأکید شود و امید کشور تنها به رابطه با چین و این قراداد متوقف نباشد. در قدم بعدی لازم است که بحث درباره‌ لوایح پالرمو و CFT و مذاکره با غرب برای بازگشت به برجامْ در درون دستگاه قدرت سیاسی حل و فصل شود و این امر از ابتدا به مطالبه‌ای دانشگاهی و مردمی تبدیل نشود، بلکه پس از رد/تأیید و حصول توافق/عدم توافق است که فرصت برای افراد بیرون از چارچوب قدرت فراهم می‌شود تا از دستگاه حاکم بنا به هر تصمیمی که گرفته شده است پاسخ بخواهد. در قدم سوم بایست که اصل شفافیت اقتصادی، توسعه و همکاری اقتصادی با دنیا بدل به مطالبه‌ای عمومی شود و در این راه توجه دولت را  به دیگر اقتصادهای جهان جلب کرد. در این راه سیاستمداران پیشین، جامعه علمی، گروه‌های فکری-سیاسی و دیگر گروه‌های خود بنیاد در فضای مجازی کشور نظر افکار عمومی را با خود همراه کنند. گام بعدی توجه به وجوه مثبت و منفی رابطه‌ای است که بر اساس این پیمان ممکن است ایجاد شود. از یک طرف باید بر تبادل فرهنگی با دیگر ملل تأکید کرد و ظرفیت‌های روانی-فکری آن‌ها را مورد تأکید قراداد؛ از طرف دیگر باید هشدار داد که رابطه با چین و حضور گسترده چینی‌ها در کشور به مصونیت‌های سیاسی-قضایی برای شهروندان این کشور منجر نشود، یا اینکه چه‌ بسا با توجه به آن‌که محتمل است رفتار اتباع چینی نافی اخلاق جامعه باش، این امر ضمانت دو دولت را می‌طلبد. در نهایت باید از این خطر غافل نشویم که تهی کردن فضای اقتصادی هر کشور و پر کردن آن تنها با یک گزینه ممکن است چه پیامدهای ناگواری در ابعاد مختلف به همراه داشته باشد، در حالی که چین سلطه خود را از طریقه اقتصاد بر دیگر ملت‌ها تحمیل می‌کند. توجه به این مسئله از این رو اهمیت زیادی دارد که سیاست خارجی چین مسئولیت  پذیری اخلاقی نسبت به جهان و شهروندان هر کشور ندارد. با توجه به جمیع این نکات است که باید به هوش بود تا این قرارداد را با توجه به جنبه‌های مغفول مانده یا خارج از کنترل ِآن هدایت کنیم و از پیش استراتژی و تدبیرات لازم را برای کنترل تأثیرات آن‌ها در نظر بگیریم.

نتیجه‌گیری

مخاطب ما در این متن بیش و پیش از آن‌که دولت باشد مردم کشور به ویژه جامعه‌ی علمی هستند که با توجه به ظرفیت فضای رسانه‌ای می‌توانند خود را با مردم همراه کنند. در منطق کنونی این بحث بررسی ما ناظر است به نتایج وارونه‌ای که از چنین پیمان‌هایی حاصل می‌شود. بطور کلی ایران در درون ضرورتی قرار دارد که  حرکت به سمت شرق را برای او ناگزیر ساخته است. در مسیر این ضرورت قرارداد مذکور نقطه‌ای تاریخی است که با توجه به منطق متناقض و پیامدهای احتمالی آن، فضای جدیدی برای فهم و نقد قدرت و همچنین عملیاتی کردن سناریوهای جایگزین پیمان فراهم می‌آید. به‌علاوه شکستن تابوی بسیاری از مسائل را می‌توان به عنوان ماحصل توافق با چین نگریست، حال چه ایران از این توافق حاصلی یابد یا نیابد چون سیلی از مؤلفه‌ها وارد دستگاه تصمیم‌گیری ما می‌شود عقلانیت سیاسی دولت دستخوش تغییر خواهد شد. با این نوعقلانیت دولت در عرصه‌ی روابط با دیگر کشورها هم تغییر رویه می‌دهد و همان طور که گفته شد ناچار به پاسخگویی به جامعه درباره آن خواهد بود. اما اجرایی شدن این عقلانیت جدید و پاسخگو شدن در برابر مردم به تلاش اصحاب فکر و قلم و جامعه‌ی سیاسی نیاز دارد. به عبارتی ما باید دولت را در حرکت به سمت چنین اتحادهایی که دارای منطق ضد خود هستند تشویق کنیم. تقویت شرایط اضطرارْ فرصت تصمیم‌گیری را کم و همین امر غیر پاسخ‌گو کردن دولت را دچار هزینه می‌کند. در این شرایط لازم است تا گروه‌های مختلف این رویه‌های باژگون را با توجه به استقلال و حاکمیت ملی و فرهنگ و اخلاق جامعه ایرانی مورد تاکید قرار دهند و نظام را به پاسخ‌گو کردن دراین‌باره ناچار سازند.

نویسنده : هادی خزائی- دانشجوی دکتری علوم سیاسی- دانشگاه شهید بهشتی

دیدگاهتان را بنویسید