در حالی که دور جدید مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا وارد مرحلهای حساس شده، نشانهها حاکی از آن است که با وجود فضای ظاهراً مثبت، شکافهای بنیادین همچنان پابرجاست. تجربه تلخ برجام، مواضع متناقض واشنگتن و تردید فزاینده افکار عمومی ایران نسبت به صداقت طرف آمریکایی، این سؤال کلیدی را بهمیان آورده که آیا میتوان از مسیر مذاکره به لغو واقعی تحریمها رسید یا راهکار اصلی در «خنثیسازی تحریمها» و مقاومسازی اقتصاد ملی نهفته است؟
چهارمین دور از مذاکرات هستهای میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در حالی برگزار شد که طرفین در اظهارات عمومی خود، آن را «رو به جلو» توصیف کردهاند. این دور از گفتگوها بهویژه به دلیل تمرکز گستردهتر بر مسائل فنی، از جمله موضوع حساس غنیسازی اورانیوم، نسبت به سه دور پیشین از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است. با این حال، آنچه که همچنان در این مذاکرات غایب یا حداقل کمرنگ به نظر میرسد، ورود جدی به مقوله تحریمها و چگونگی فرآیند لغو آنهاست؛ مسئلهای که برای ایران حیاتی و برای طرف آمریکایی ابزاری کلیدی برای اعمال فشار به شمار میآید.
در ارزیابی کلی میتوان گفت که با گذشت حدود یک ماه از آغاز دور تازه مذاکرات میان ایران و دولت دونالد ترامپ، تردیدها نسبت به اثربخشی این مذاکرات افزایش یافته است. مجموعهای از عوامل، از جمله اظهارات و مواضع متناقض و بعضاً تند دونالد ترامپ، استیو ویتکاف (رئیس هیأت آمریکایی) و حتی مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، نشان میدهد که مواضع کاخ سفید همچنان در مدار فشار حداکثری باقی مانده است؛ اگرچه این مواضع گاه با لحنی تاکتیکی و گاه با شعارهای انتخاباتی پوشانده میشود.
برخی تحلیلگران معتقدند این مواضع بیشتر برای مدیریت فضای داخلی آمریکا یا پاسخ به مخالفان سیاست خارجی ترامپ اتخاذ میشود، اما بررسی همهجانبه رفتار ایالات متحده در برابر ایران نشان میدهد که بدبینی نسبت به دستیابی به توافقی پایدار، نه صرفاً یک نگرانی سیاسی، بلکه واقعیتی مبتنی بر سابقهای روشن از بدعهدیهای آمریکا است.
تجربه برجام؛ نماد بدعهدی ساختاری آمریکا
مهمترین تجربه جمهوری اسلامی ایران در حوزه توافقات بینالمللی با آمریکا، بدون شک برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) است. این توافق که پس از سالها مذاکره فشرده در دولت باراک اوباما به نتیجه رسید، اگرچه در ابتدا امیدهای زیادی را برانگیخت، اما در عمل نشان داد که طرف آمریکایی نه تنها پایبند به تعهدات خود نیست، بلکه ساختار حقوقی و سیاسی ایالات متحده به گونهای طراحی شده که بهسادگی میتواند از زیر بار هرگونه توافقی شانه خالی کند.
در برجام، ایران به طرز کمنظیری پذیرفت که تعهداتش را پیش از اجرای تعهدات طرف مقابل آغاز کند. این اقدام، که از سوی بسیاری از کارشناسان یک خطای استراتژیک محسوب میشود، بهویژه در حوزه تعلیق بخش عمدهای از فعالیتهای هستهای، نه تنها با پاسخ متناسبی از سوی آمریکا همراه نشد، بلکه واشنگتن حتی در اجرای سادهترین تعهداتش، بهویژه در حوزه لغو تحریمهای بانکی، طفره رفت.
شاید یکی از روشنترین مصادیق این بدعهدی را بتوان در رفتار وزیر خارجه وقت آمریکا، جان کری، مشاهده کرد. در جلسهای چند ساعته با مدیران بانکهای بزرگ اروپایی در لندن، او از ارائه تضمین برای عدم مجازات بانکهایی که قصد همکاری با ایران را داشتند، خودداری کرد. این رفتار عملاً به بانکها این پیام را داد که همکاری با ایران همچنان پرریسک است و آمریکا تعهدی در این خصوص ندارد. نتیجه چنین عملکردی، همان جمله مشهور ولیالله سیف، رئیسکل وقت بانک مرکزی، بود که گفت: «تقریباً هیچ» دستاوردی از اجرای برجام حاصل نشد.
از اوباما تا ترامپ؛ دو چهره یک استراتژی
گرچه ترامپ با خروج ناگهانی و یکجانبه از برجام، در نگاه نخست نقش اصلی در فروپاشی این توافق را ایفا کرد، اما مرور اسناد و اعترافات بعدی رسانهها و مقامات آمریکایی، نشان میدهد که دولت اوباما نیز با طراحی و تعبیه مکانیسمهایی چون «ماشه» (Snapback)، به دنبال ایجاد راهی قانونی برای خروج احتمالی از توافق بود. در واقع، انتقاد دموکراتها از ترامپ، نه به دلیل اصل خروج از برجام، بلکه به نحوه خروج او باز میگشت.
از این منظر، دولت ترامپ و اوباما در اصل نگرش به ایران و پرونده هستهای تفاوتی اساسی ندارند. هر دو دولت، هدف اصلی خود را مهار توانمندیهای هستهای ایران از طریق کمهزینهترین مسیر ممکن ـ یعنی مذاکره ـ میدانند. هدف نهایی نیز نه ایجاد یک توافق برد ـ برد، بلکه برچیدن زیرساختهای هستهای ایران بدون دادن امتیازات متقابل واقعی به تهران است.
هراس آمریکا از ایرانِ الگوساز
هراس آمریکا از ایرانِ هستهای، صرفاً ناشی از احتمال دستیابی ایران به سلاح هستهای نیست؛ بلکه نگرانی اصلی، از تبدیل شدن ایران به الگویی برای سایر کشورهای «نامطلوب» در نظام سلطه جهانی است.
اینکه کشوری با دههها فشار و تحریم و تهدید، نه تنها به زانو درنیاید بلکه به سطح بالایی از توانمندی فناوری هستهای برسد، چالشی جدی برای «هژمونی آمریکایی» و اعتبار نهادهای بینالمللی تحت سلطه غرب است.
همین نگرانی است که باعث میشود آمریکا حتی در صورت دستیابی به توافقی جدید، حاضر به لغو مؤثر تحریمها نباشد. چون میداند رفع تحریمها، به معنای اعتباربخشی به مسیر مقاومتی است که ایران طی کرده و این پیام را به سایر کشورها منتقل میکند که میتوان در برابر فشار غرب ایستاد و به پیشرفت دست یافت.
دو راهکار در برابر تحریمها؛ لغو یا خنثیسازی؟
در فضای سیاسی و رسانهای ایران، دو نگرش متفاوت نسبت به مسئله تحریمها و چگونگی عبور از آثار آن شکل گرفته است:
1. دیدگاه اول، «لغو تحریمها» را تنها راهحل میداند و معتقد است این امر فقط از مسیر مذاکره با آمریکا قابل تحقق است. این نگاه، حتی با علم به بدعهدیهای گذشته آمریکا، همچنان به گفتوگو امید بسته است.
2. دیدگاه دوم، بر «خنثیسازی تحریمها» تأکید دارد؛ یعنی کاهش اثرگذاری تحریمها از طریق مقاومسازی اقتصاد، تنوعبخشی به مبادلات مالی، افزایش صادرات غیرنفتی، تقویت تولید داخلی و همکاری با شرکای غیردلاری.
برخلاف تصور رایج، این دیدگاه دوم مذاکره را نفی نمیکند، بلکه معتقد است شرط اصلی موفقیت مذاکره، افزایش قدرت چانهزنی از طریق کاستن از نیاز ایران به رفع فوری تحریمهاست.
تناقض جامعه ایرانی با تجربه برجام
با وجود تجربه تلخ برجام، هنوز بخشی از جامعه ایران، به دلایل مختلفی همچون تبلیغات سیاسی یا نبود تبیین جایگزینهای واقعبینانه، به راهحل مذاکره برای حل مسئله تحریمها امید دارد. نظرسنجیها نشان میدهند که حتی در میان موافقان مذاکره، بخش زیادی به تعهدپذیری آمریکا بیاعتمادند؛ اما همچنان آن را تنها گزینه ممکن میدانند. این پارادوکس فکری، ریشه در فقدان نهادسازی، ضعف اقناع عمومی نسبت به راهبردهای جایگزین، و گفتمانسازی ضعیف جریانهای منتقد دارد.
جمعبندی و افق پیش رو
واقعیت این است که مذاکرات هستهای با آمریکا نه امروز آغاز شده و نه با یک توافق، پایان خواهد یافت. آنچه در همه ادوار مذاکره مشاهده شده، استمرار یک سیاست کلان از سوی ایالات متحده است: «مهار ایران» با کمترین هزینه و بیشترین فشار. از همین رو، تصور یک توافق برد ـ برد، اگر نگوییم توهمآمیز، دستکم غیرواقعگرایانه است، مگر اینکه ایران بتواند از مسیر مقاومسازی داخلی، سیاست خارجی هوشمندانه و تنوع در شرکای راهبردی، دست بالاتر را در میز مذاکره کسب کند.
تا زمانی که تحریمها اثرگذار باشند، آمریکا نه تنها حاضر به لغو آنها نیست، بلکه همان توافق احتمالی را نیز ابزار جدیدی برای تحمیل محدودیتهای بیشتر خواهد کرد. گذر از این چرخه تکراری، تنها با تغییر ساختار ذهنی تصمیمگیران، باور عمومی و اتکا به توان داخلی میسر خواهد بود.