دوئل دو رویا یا جنگ جدید در جهان

در حالی جهان تغییرات سریع، گسترده، شگرف و حتی به‌نوعی خطرناک را تجربه می کند که سه دهه از انحلال اتحاد جماهیر شوروی و 15 سال از عضویت کشورهای مرکز و شرق اروپا در ساختارهای اروپایی و آتلانتیک می گذرد. هم‌زمان تحول فوق العاده ای را در عرصه اقتصاد جهانی و سیطره تعداد معدودی ابربرند شاهد هستیم و از نظر ژئوپلیتیکی، در شرایط بحران‌های اوکراین و تایوان و پیکربندی مجدد جهانی نفوذ سیاسی و اقتصادی، موازنه قوا از منظر نظامی، پرسش‌های روزافزونی مطرح می‌شود که مهمترینش این است که آیا ممکن است زمانی به قبل از فروپاشی دیوار برلین برگردیم؟ که در آن، همانطور که روسیه می‌خواهد، حوزه‌های نفوذ در این قاره دوباره مورد بحث قرار ‌گیرد و پیامدهای بالقوه نگران‌کننده‌ای به‌ ویژه برای کشورهای منطقه اروپای شرقی خواهد داشت؛ به خصوص که برخی از رهبران بانفوذ اروپایی، به عنوان مثال، امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه با هدف خارج شدن از سیطره آمریکا، اصولاً با ایده بحث با روسیه در مورد یک معماری امنیتی جدید در اروپا موافق هستند.

این در حالی است که در مواجهه با خروج واقعی آمریکایی ها از اروپا، روسیه امیدوار است بتواند بر قاره ای که صلح طلبی در آن به‌ویژه در کشور آلمان گسترده است، تسلط یابد. و این واقعیت که مسکو به تازگی از ناتو خواسته است از رومانی و بلغارستان خارج شود، گام اولیه در این مسیر ارزیابی می شود.

در این شرایط تعاملات مثلث پکن، مسکو و تهران در فرایند آمریکایی زدایی و برجسته کردن شکست‌های نظم بین‌المللی لیبرال و ناکامی های اجتماعی در سه دهه اخیر نقش مهمتری می یابد. چین و روسیه بر این باورند که لحظه کنونی، با غرب رو به زوال، لحظه ای مطلوب برای تحمیل چنین تغییرات اساسی در چشم انداز ژئوپلیتیکی است. البته تا حدودی دشوار است که بگوییم آنها تا چه حد به پذیرش خطرات عمده، از جمله خطرات نظامی، مرتبط با چنین اقدامی مایل هستند.

واقعیت دیگر این است که ایده استفاده از ترویج دموکراسی جهانی به عنوان اهرم آمریکایی در رویارویی ژئوپلیتیکی با چین و روسیه، به شیوه ای مشابه با رویکرد جنگ سرد، اصولاً اگر چه منطقی و به‌نوعی با استقبال افکار عمومی این کشورها همراه بوده است ولی هرگز نتوانسته در دستیابی آمریکا به هدف غایی یعنی فروپاشی از درون دست یابد و در حال حاضر آمریکا، در بحبوحه بحران شدید سیاسی و اجتماعی داخلی و فرسایش قابل توجه نفوذ و اعتبار جهانی خود، نمی تواند اعتبار و قدرت لازم برای حمایت واقعی از چنین تلاش هایی  را داشته باشد. در عین حال که لیبرال دموکراسی و به تعبیری ارزش‌های مترقی جدید در بخش مهمی از قاره سبز به‌ویژه کشورهای مجارستان و لهستان به چالش کشیده شده و موجب آشفتگی و تنش در اروپا نیز شده است. به عنوان مثال، امانوئل مکرون در سخنرانی خود در پارلمان اروپا گنجاندن حق سقط جنین در ردیف حقوق اساسی در منشور اتحادیه اروپا را خواستار شد که اشاره ای نسبتاً صریح به لهستان است و یا  اقدام مجارستان برای ممنوعیت تبلیغات دگرباشان جنسی و تئوری های هویت جنسیتی در مدارس در رده نقض ارزش های اروپایی قرار می گیرد.

به هر حال اروپای امروز با خروج انگلیس از اتحادیه و از دست دادن یکی از رهبران کاریزماتیک خود یعنی خانم مرکل از چالش اختلاف و چند دستگی رنج برده و مفهوم ژئواستراتژی اروپایی در هاله ای از ابهام قرار دارد.

به نظر می رسد از طرفی رویای خطرناک آمریکا یعنی محاصره بیش از پیش روسیه و فروپاشی از درون و رویای متقابل و واکنشی روسیه در نوعی بازگشت به قبل از 1990 میلادی جهان را در شرایط تهدیدآمیز جدی قرار داده است و تحرکات چند ماهه اخیر طرفین هم در بعد ارتقاء لحن تهدیدی متقابل و همچنین در بخش تقویت حضور نظامی و ارسال تجهیزات به منطقه پیرامونی دریای سیاه نشان خوبی برای صلح و ثبات جهانی و امنیت بین الملل نیست؛ به‌ویژه که در این شرایط حتی یک اشتباه انسانی و یا شیطنت بیرونی نظیر حادثه ترور ولیعهد اتریش در بالکان غربی در نیمه اول قرن بیستم می تواند آتش یک جنگ نامحدود را در این منطقه حساس رقم بزند.

از سوی دیگر جهان و مردم خسته از کووید 19 با تحمل انواع محدویت های اجتماعی، انسانی و هزینه های کلان در حوزه بهداشت و درمان در دو سال گذشته به هیج وجه آمادگی و ظرفیت مواجهه با یک بحران نظامی منطقه ای و بین المللی را ندارد؛ لذا ضرورت دارد رهبران سیاسی بیش از پیش با ارائه ابتکارات صلح آمیز و عقلانی در مسیر منافع بشر هزاره سوم و اتباع خود درایت به خرج داده و نخبگان عرصه سیاست بین الملل نیز ایفای نقش بیشتری کنند و کلام آخر این که هر کشور نیز حتی ایران عزیز اقدامات زودهنگام برای مقابله با انواع سناریوها طراحی و اجرا کند.

نویسنده  :علی بمان اقبالی زارچ

 

دیدگاهتان را بنویسید