ایران امروز، دارای شبکه قدرتمندی از نیروهای نیابتی است و تا حدی از حمایت روسیه و چین نیز برخوردار است. حملات آمریکا میتواند حتی این کشور را بیشتر به سمت استفاده از این نیروها سوق دهد و تهران را متقاعد سازد تا برای بازدارندگی در برابر حملات آینده به سمت ساخت سلاح هستهای خیز بردارد.
در ادامه این مطلب آمده است: بازدارندگی یک مفهوم ساده است: تهدید به توسل به زور برای متوقف کردن دشمن از انجام کاری؛ بنابراین روی کاغذ، ایالات متحده نباید مشکلی برای محدود کردن ایران داشته باشد. واشنگتن دارای ارتشی با حضوری گسترده در اقصی نقاط جهان است. اما ایران همچنان به ناوچههای جنگی و جتهای جنگندهای متکی است که سال ها پیش تولید شده اند. نابود کردن گروههای شبه نظامی از طریق حملات هوایی کاری بس دشوار است. اهداف آنها رویارویی فرسایشی و زنده ماندن است، و نه حکمرانی با ثبات. آنها مایل اند تحمیل تلفات به دشمن تداوم یابد. تهاجم تمام عیار تنها راه واقعی برای بازداشتن آنهاست و تاریخ نشان میدهد چنین تهاجماتی مثمر ثمر بوده است.
از اکتبر سال گذشته شبه نظامیان مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران در سوریه و عراق بیش از ۱۶۰ حمله علیه نیروهای آمریکایی انجام داده اند. اکثر آنها بدون تلفات بوده، اما حملهای که روز ۲۸ ژانویه انجام گرفت منجر به کشته شدن ۳ نظامی آمریکایی در پایگاهی در شمال شرق اردن شد. در عین حال حوثیها که دیگر گروه میلیشیای مورد حمایت ایران در یمن هستند، طی ماههای گذشته حملات موشکی و پهپادی پرتعدادی را علیه کشتیهای تجاری در دریای سرخ انجام داده و عملا عبور و مرور از این آبراه بین المللی را که محل عبور ۳۰ درصد از تجارت کانتینری جهان است مختل نموده اند.
آمریکا حملات متقابل را آغاز کرده است. در سوم فوریه واشنگتن بیش از ۸۵ هدف را در غرب عراق و شرق سوریه بمباران کرد، که اولین دور از آنچه حملات تلافی جویانه آمریکا در واکنش به حمله پهپادی اردن خوانده میشود بود. ایالات متحده روز بعد از آن و همچنین در پنجم فوریه حوثیها را هدف حملات خود قرار داد و این حملات تاکنون یک ماه است که ادامه دارد. با این وجود حملات حوثیها به کشتیها همچنان ادامه دارد.
منتقدان دولت باید میگویند دلیل بازدارنده نبودن این حملات این است که آمریکا تمایلی به هدف قرار دادن مستقیم ایران ندارد. از جمله لیندزی گراهام، سناتور جمهوری خواه میگوید: «دولت بایدن میتواند تمام نیروهای نیابتی ایران را نابود کند، اما نمیتواند مانع از تهاجم ایران شود.»
منتقدان چپگرا استدلال دیگری دارند. آنها سخن گفتن از بازدارندگی را کوبیدن بر طبل جنگ میدانند و در عوض یک راه حل ساده را پیشنهاد میدهند: پایان دادن به جنگ در غزه. اگر رژیم اسرائیل کشتار فلسطینیان را متوقف کند، گروههای مورد حمایت ایران ممکن است اقدامات خشونت بار خود را پایان دهند.
اما هر یک از این دو استدلالها یک نکته مهم را مد نظر قرار نمیدهند. درست است که هدف قراردادن کشتیهای جنگی ایران در سال ۱۹۸۸ در جنگ نفتکشها موجب کاهش حملات نیروهای ایرانی به نفتکشها (و توقف هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی شد)، اما ایران سال ۱۹۸۸ در اثر یک جنگ خسارت بار ۸ ساله با عراق تحلیل رفته بود و فاقد متحدانی قدرتمند بود. تهران در آن زمان چارهای جز عقب نشستن نداشت. اما ایران امروز، دارای شبکه قدرتمندی از نیروهای نیابتی است و تا حدی از حمایت روسیه و چین نیز برخوردار است. حملات آمریکا میتواند حتی این کشور را بیشتر به سمت استفاده از این نیروها سوق دهد و تهران را متقاعد سازد تا برای بازدارندگی در برابر حملات آینده به سمت ساخت سلاح هستهای خیز بردارد.
در ارتباط با جنگ غزه، بسیاری از نیروهای نیابتی ایران از این جنگ برای توجیه اقدامات خود استفاده میکنند. اما تاریخ از روز ۷ اکتبر شروع نمیشود. گروههای میلیشیا در سوریه و عراق طی یک دهه گذشته دهها حمله علیه نیروهای آمریکایی انجام داده اند. حوثیها نیز سابقه قبلی حمله به کشتیها را در کارنامه دارند. در سال ۲۰۱۸ آنها به یک کشتی باری ترک که در حال حمل گندم به یمن بود حمله کردند. آنها در سال ۲۰۱۹ نیز دو کشتی کرهای را موقتا توقیف کردند. جنگ غزه تنها یک بهانه برای تشدید بیشتر اقداماتی است که آنها در حال انجام آن بوده اند.
تلاش ناکام ایالات متحده برای ایجاد بازدارندگی در برابر ایران از تناقضات عمیق موجود در سیاست خاورمیانهای این کشور نشئت میگیرد، از جمله تمایل واشنگتن به کاهش تمرکز بر منطقه و در عین حال حفظ نیروهای نظامی خود در خاورمیانه. دیگر تناقض آشکار شاید این باشد که حضور نظامی آمریکا به اندازهای گسترده است که منویی متنوع از اهداف را برای حملات گروههای تحت حمایت ایران فراهم میسازد، اما در عین حال تعداد این نیروها برای محدود کردن اقدامات ایران بیش از اندازه کم است.
نیروهای نیابتی ایران مشغول نبردی بلندمدت هستند که هدف آن فرسوده کردن توان نظامی آمریکا و خارج نمودن نیروهای آمریکایی از خاورمیانه و در کنار آن گرفتار کردن متحدان آمریکا در اسرائیل و منطقه خلیج فارس است. بازدارندگی تنها زمانی میتواند معنا پیدا کند که این ادراک تغییر کند. بدین منظور نه حملات هواییای که انجام آنها از یک هفته قبل اطلاع داده شده کارساز است و نه گشت زنی گاه و بیگاه ناوهای هواپیمابر و بمب افکنهای دوربرد در منطقه، چرا که ایالات متحده در سالهای گذشته بارها اقدامات اینچنینی را آزموده است.
شاید اگر ایران معتقد بود که آمریکا آماده ساقط کردن جمهوری اسلامی است، از استفاده از نیروهای نیابتی خود امتناع میکرد. اما اکنون و پس از دو دهه اقدامات ماجراجویانه ناکام آمریکا در خاورمیانه نه آمریکاییها و نه ایرانیها چنین بلوفی را باور نمیکنند. حتی دونالد ترامپ که تجسم سیاست “مرد دیوانه” ریچارد نیکسون در سیاست خارجی است، حاضر به حمله مستقیم به ایران نشد.
متحدان آمریکا در منطقه نیز این حرفها را باور نمیکنند. یک دهه قبل اسرائیل و برخی از دولتهای حاشیه خلیج فارس ممکن بود حملات واشنگتن به نیروهای نیابتی ایران را تحسین کنند. آن موقع، مثل الان منطقه در آتش بی ثباتی میسوخت: ایران در حال کمک به بشار اسد در مواجهه با جنگ داخلی در سوریه بود و حوثیها در حال پیشروی از استحکامات خود در مناطق شمالی یمن برای کنترل بر اکثر مراکز جمعیتی این کشور بودند. حملات هوایی ادامه دار آمریکا میتوانست مسیر جنگهای داخلی در هر دو کشور را تغییر دهد.
اما امروز، این جنگها به نفع متحدان ایران پایان یافته اند. حکومت ایران جای پای محکمی در ۴ کشور عربی پیدا کرده و چند سورتی پرواز پراکنده این جایگاه را متزلزل نخواهد کرد. به همین علت است که عربستان و امارات تلاش کرده اند روابط خود با ایران را تقویت کنند: اگر آمریکا نتواند از شرکای خود حفاظت کند، آنها به سراغ تنش زدایی از طریق تعامل دیپلماتیک میروند و مشوقهای اقتصادی جایگزینی امنتر خواهد بود.
مقامهای آمریکایی پس از حملات به اهدافی در سوریه و عراقی در گفتگو با خبرنگاران اشارهای به بازدارندگی نداشتند. در عوض آنها از تلاش برای “تضعیف” توانمندیهای گروههای تحت حمایت ایران سخن گفتند. این احتمالا هدفی واقع بینانهتر است: اگر آمریکا به اندازه کافی موشکهای ضد کشتی حوثیها را منهدم کند، آنها ناگزیر به توقف حملات خواهند شد. (حداقل تا زمانی که ایران مهمات بیشتری تحویل آنها بدهد.).
اما این امر مستلزم ادامه حملات برای مدتی طولانی خواهد بود که بایدن مخالف آن است. آمریکا در خاورمیانه گرفتار دوراهی بین رفتن و ماندن است و نمیتواند تصمیم بگیرد با نیروهایی که همچنان در منطقه دارد چه کند. وضعیت فعلی مشکلی را حل نمیکند و از قضا این ایران است که آمریکا را از تغییر این شرایط باز میدارد.