معمای امنیت در خاورمیانه؛ برای خروج از «لبه پرتگاه» چه باید کرد؟

دولتمردان آمریکایی تحت تاثیر اطلاعات جهت‌دار اندیشکده‌های وابسته به لابی‌های عربی- عبری و تصویرسازی رسانه‌های جریان اصلی، ادراک ناصحیحی نسبت به وقایع جاری در خاورمیانه دارند. برداشت غیر دقیق واشنگتن نسبت به تحولات منطقه سبب شده است تا واشنگتن برای تثبیت منافع خود در غرب آسیا، صرفاً بر روی عادی سازی روابط اسرائیل و بلوک محافظه کار سنی و تعاملات امنیتی- اقتصادی ناشی از آن سرمایه گذاری کند. چنین رویکرد اشتباهی سبب وقوع رخدادی ضدسیستمی همچون حمله هفتم اکتبر شده است. اگر غرب و قدرت‌های جهانی حقیقتاً خواهان ثبات در مرکز انرژی و چهار راه تجارت جهانی هستند؛ چاره‌ای جز حمایت از توسعه متوازن تمام قدرت‌های موثر در منطقه خاورمیانه ندارند.

در تاریخ خاورمیانه معاصر حمله «هفتم اکتبر» حماس به عمق سرزمین‌های اشغالی به عنوان نقطه عطف و نماد مقاومت نظم «قدیمی» در برابر خیزش نظم «جدید» به ثبت خواهد رسید. پیش از طوفان الاقصی نظم اقتصادی- امنیتی منطقه «منا» تحت تاثیر نظم در حال گذار، رقابت میان قدرت‌های نوظهور و حافظان وضع موجود در حال حرکت به سمت نوعی در هم تنیدگی شبکه‌ای و قرار گرفتن در چرخه عرضه جهانی (کریدورهای چینی- آمریکایی- هندی) قرار داشت. در این نظم «در حال شدن» زیر سیستم شورای همکاری خلیج فارس (GCC) با اولویت قرار دادن «توسعه اقتصادی» به عنوان مهم‌ترین الزام امنیتی، سیاست خارجی خود را بر مدار «موازنه مثبت» در روابط با قدرت‌های فرامنطقه‌ای، مهار تنش‌ها با تهران- آنکارا- تل‌آویو و عبور از «بیماری هلندی» قرار داد. هم‌زمان ایالات متحده نیز برای مهار روسیه در منطقه اوراسیا- یورو و چین در جنوب شرق آسیا تصمیم گرفت تا هماهنگ با سیاست خارجی جدید دولت‌های عرب منطقه زمینه ادغام اسرائیل در خاورمیانه عربی از طریق پیمان ابراهیم، نشست‌های امنیتی نقب و در نهایت میانجی‌گری میان ریاض-تل‌آویو فراهم کند. در نگاه مقامات کاخ سفید اتحاد بلوک محافظه‌کار سنی و اسرائیل این امکان را در اختیار واشنگتن قرار می‌داد تا برای مهار چین، روسیه، ایران و ترکیه ابتکار عمل بیشتری برای نظم سازی و تخریب روندهای جدید در محل اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا داشته باشد.

خاورمیانه؛ کانون اصلی رقابت قدرت‌های بزرگ

هنگامی که وزرای اسرائیلی به بهانه شرکت در اجلاس‌ها و نشست‌های بین‌المللی به راحتی وارد ریاض می‌شدند یا محمد بن سلمان در مصاحبه با شبکه فاکس نیوز از قریب الوقوع بودن عادی سازی روابط با اسرائیل سخن می‌گفت، کم‌تر تحلیل گری پیش‌بینی می‌کرد یک بازیگر شبه دولتی مانند حماس در محدوده کوچکی به نام نوار غزه؛ این توان عملیاتی را داشته باشد تا یکی از بزرگ‌ترین شکست‌های اطلاعاتی- امنیتی تاریخ اسرائیل را به صهیونیست‌ها تحمیل کند. به عبارت دیگر عملیات طوفان الاقصی سبب شد تا یکی از مهم‌ترین پروژه‌های مشترک تیم بلینکن- سالیوان برای ایجاد کمربند امنیتی میان «جهان جدید» و «جهان قدیم» تا مدت نامعلومی به تاخیر بی‌افتد. اقدام ضدسیستمی مقاومت اسلامی فلسطین چنان ضربه‌ای به «بازدارندگی» تل‌آویو وارد کرده است که اعضای اصلی کابینه جنگ نمی‌توانند به اجماع نظری برای ادامه، پایان یا تعلیق جنگ دست یابند و حتی به پیشنهادهای معطوف به صلح عبری- عربی از سوی دموکرات‌ها دست رد می‌زنند! با رصد «تصویر بزرگ» و تنش‌های جاری در منطقه غرب آسیا، سوال کلیدی این یادداشت آن است که برای خروج منطقه خاورمیانه از «لبه پرتگاه» په باید کرد؟

سفر وزرای اسرائیلی به ریاض پیش از عملیات طوفان الاقصی

مهم‌ترین بحران امروز منطقه خاورمیانه بیش از آنکه حیات ایدئولوژی‌های افراطی، رقابت‌های منطقه‌ای و مسابقه تسلیحاتی باشد؛ ادراک ناصحیح واشنگتن نسبت به بازیگران فعال در منطقه غرب آسیا است. پس از خروج ترامپ از برجام (۲۰۱۷) ظاهرا نوعی اجماع دو حزبی میان نخبگان آمریکایی برای تغییر اولویت‌ها برای بازسازی نظم سیاسی- اقتصادی منطقه خاورمیانه ایجاد شد. در سیاست خاورمیانه‌ای جدید آمریکا، این این قدرت جهانی برای حفظ منافع خود در غرب آسیا دیگر تمایلی به تماس‌های مستقیم-غیرمستقیم دیپلماتیک- امنیتی با تهران نداشت. لابی‌های وابسته به پادشاهی عربی سعودی، امارات و اسرائیل در دوران حکمرانی جمهوری خواهان سبب ایجاد این نگاه جدید در میان دولتمردان آمریکایی شدند که اگر کاخ سفید قصد دارد تا مسائل خاورمیانه را مطابق با منافع خود حل‌وفصل نماید، باید این هدف را در میانه صلح کشورهای عربی و اسرائیل جست‌وجو کند. معامله قرن، صلح ابراهیم، نشست‌های النقب، تلاش برای عادی سازی روابط سعودی- اسرائیل و رونمایی واشنگتن از طرح کریدوری «هند- عرب- مدیترانه» تلاش آشکار غرب برای بازتعریف نظم «منا» بدون در نظر گرفتن منافع و موقعیت ژئوپلیتیکی سایر قدرت‌های منطقه‌ای همچون ایران و ترکیه بود. با تکمیل این چرخه و تثبیت نظم جدید آمریکایی در خاورمیانه، بازیگران مهم نظم سنتی همچون محور مقاومت و بلوک اخوانی- ترکی از روندهای جدید کنار گذاشته می‌شدند.

خاورمیانه جدید، تنها با همکاری تمام بازیگران مهم منطقه‌ای- بین‌المللی شکل خواهد گرفت

در نظر نگارنده این سیاهه تنها راه‌وحل کاهش سطح تنش‌ها در منطقه شرق عربی و بازگشت قطار کشورهای منطقه به سمت توسعه پایدار نه حمله نظامی ائتلاف آمریکا- انگلیس به یمن است نه لزوما تشکیل کشور غیرمسلح فلسطین! واشنگتن برای خروج از باتلاق بحران‌های بی‌پایان خاورمیانه باید به سمت گزینه صلحی جامع حرکت کند که در آن منافع تمام بازیگران مهم و تاثیرگذار به رسمیت شناخته شده و منافع آنها نیز تامین گردد. اگر روند توسعه کشورهای منطقه نامتوازن باشد و صرفا گروهی از امکان توسعه همه‌جانبه برخوردار باشند؛ براساس منطق «معمای امنیت» ممکن کشورهای به حاشیه رانده براساس اصل «بقا» عمل کرده و اقدام به تخریب پایه‌های نظم جدید کنند. به عبارت دیگر تهدید برتری کشورهای رقیب سبب خواهد شد تا کشورهای نادیده انگاشته شده میل به گزینه‌های تهاجمی همچون ناامن سازی مسیرهای تجاری یا اخراج نیروهای خارجی از منطقه میل پیدا کنند. برهمین اساس واشنگتن امکان برساخت هیچ نظم جدیدی در منطقه را نخواهد داشت پیش از آنکه منافع تهران و آنکارا را به رسمیت شناخته و وارد تعامل با این دو بازیگر بزرگ منطقه‌ای شود.

 

محمد بیات

دیدگاهتان را بنویسید