داستان آمریکا از تنوع، نابرابری و محرومیت

نیوزیک در این تحلیل با رویکردی فلسفی، به کاوش در خصوص عدالت اجتماعی پرداخته‌است و تلاش کرده تا رابطه تنوع و نابرابری را در جامعه آمریکایی بیازماید.

نکته دشوار در مورد بحث تنوع این است:

دستیابی به عدالت اجتماعی واقعی، که من معتقدم بیشتر مردم آن را می خواهند، نیازمند تعادل است، و سیاست های ساده را نادیده می گیرد.

این مساله  پس از استعفای کلودین گی، رئیس دانشگاه هاروارد مطرح شده است. او به کنگره گفت که سکندری خوردن او در مبارزه با آنتی سمیتیسم (تنها زمانی که “وارد عمل می شود”)و اتهامات سرقت ادبی، در نهایت او را مجبور به تسلیم کرد. برخی فکر می کنند گی که سیاه پوست است توسط نژادپرستان دستگیر شده است، در حالی که برخی دیگر استدلال می کنند که بی کفایتی او نشان می دهد که چرا تنوع طلبی تمدن را نابود خواهد کرد.

من می خواهم در مورد رویکرد سازش استدلال کنم. آن طور که یکی از سردبیران ارشد مجله ارزش  یک بار با لحنی اسیدی به من گفت، این “میانگین مبهم ” نیست، بلکه میانگین طلایی است.

مخالفت کامل با تلاش های تنوع طلبی – صرفا اعلام این که تلاش های تنوع، برابری، شمول و دسترسی دیا باید کشته شوند،

همانطور که برخی اکنون انجام می دهند – نادیده گرفتن واقعیت آمریکایی های آفریقایی تبار است.

شکاف های عظیم درآمد و ثروت بین آن ها و دیگران بیش از یک قرن و نیم پس از لغو برده داری به طرز غیرقابل قبولی بالا رفته است (سفیدپوستان ده برابر ثروت دارند)؛ گستردگی آن ها برای جامعه خطرناک است؛ میزان جرم و جنایت و حبس – با وجود پیشرفت ها – هنوز بسیار نامتناسب است؛ بروز خانواده از هم گسیخته ناسالم است (حدود ۷۰ درصد از کودکان سیاه پوست متولد شده اند).

اگر کسی باور نداشته باشد که چیزی طبیعی در مورد این فاجعه وجود دارد – که در واقع یک دیدگاه نژادپرستانه خواهد بود – پس باید واضح باشد که اقدامات اصلاحی مورد نیاز است. و هیچ مشکلی به خودی خود، با اعمال اقدامات اصلاحی در یک بازار آزاد وجود ندارد؛ مفهوم تقریبا پذیرفته شده جهانی از مالیات تدریجی، که توسط آن ثروتمندان با نرخ های حاشیه ای بالاتر مالیات می گیرند، دقیقا نوعی از آن است.اما نادیده گرفتن ماهیت فرسایشی عمل مثبت که به شدت مورد حمایت چپ گرایان افراطی در ایالات متحده است نیز اشتباه است. یک فرقه واقعی وجود دارد که هدف آن نه تنها رفع مشکلات آمریکایی های سیاه پوست، بلکه تغییر شکل کامل جامعه است. نگرانی آنها در مورد هویت بخشی به خود، به ویژه در مورد جنسیت، به افراط و تفریط رسیده است.

کسانی که از این اقدام مثبت ناراحت هستند، می توانند به این دیدگاه لیبرال کلاسیک استناد کنند که باید با افراد به عنوان یک فرد رفتار کرد و تنها براساس شایستگی آن ها قضاوت کرد، نه براساس وابستگی های انتخاب نشده و وابستگی های قبیله ای که ممکن است حتی تمایلی به آن نداشته باشند.

علاوه بر این، احمقانه است که ادعا کنیم سهمیه بندی و محرک های تنوع ممکن است به قیمت شایستگی تمام نشود و وظایف موجود را تضعیف کند. معرفی هر فیلتری فراتر از توانایی انجام وظایف داده شده، بر سایر متغیرها، از جمله شایستگی، تأثیر می گذارد. یک فرد به ندرت هم بلندقدترین و هم باهوش ترین فرد در یک زمان خواهد بود؛ معرفی معیارهای متعدد شاید یک نتیجه مطلوب به همراه داشته باشد. بله، اما هرگز حداکثر هیچ کدام را به همراه نخواهد داشت و این ممکن است خوب باشد. شایستگی ناب ایده آلی است که شاید در بهشت ​​یافت شود – البته نه در زمین، که در آن نیمی از جهان – زنان – تقریبا همه فرصت ها را یک قرن پیش از دست دادند.

استدلال دیگر برای برخی از انواع عمل مثبت این است که اثبات شایستگی بالقوه می تواند برای افرادی که هرگز فرصت توسعه یا نمایش آن پتانسیل را نداشته اند، دشوارتر باشد – و راه هایی برای شناسایی آن و جبران زمان از دست رفته در پرواز وجود دارد. این پتانسیل مهم تر از دستاورد گذشته است باید در زمینه های عملی روشن باشد.

اما نکته سوم این است که در حالی که یک واحد تجاری خاص ممکن است آسیب ببیند، منفعت کلی برای جامعه با استخدام متنوع افزایش می یابد و بنابراین باید به هر حال تشویق و ترغیب شود. ما این ایده اخیر را نه تنها در آثار متفکران مدرنی که به مسائل عدالت اجتماعی می‌پردازند، مانند جان رالز و رونالد دورکین (که استدلال می‌کردند برای غلبه بر میراث تبعیض‌های گذشته، اقدام مثبت ضروری است) می‌یابیم، بلکه حتی در کلاسیک‌ها مثلا ارسطو در مفهوم  عدالت توزیعی که بر عدالت در توزیع کالاها و منابع تمرکز دارد دیده می‌شد.

«فلسفه سودگرایانه» جان استوارت میل استدلال می کند که همه جامعه از تضمین بیشترین خوشبختی برای بیشترین تعداد افراد سود می برند.

من حاضرم همه این ها را بپذیرم، اما فقط تا حدی. و ما فراتر از چیزی رفته ایم که بیشتر افراد بالای ۲۰ سال آن را منطقی می دانند. به همین دلیل به نظر می رسد اکثریت اندکی مخالف اقدام مثبت هستند. این زیرمتن خشم ناشی از دستیابی گی به موقعیت والای خود و سپس استعفای او تحت فشار است – این احساس بسیاری را ایجاد می کند که تنوع از بین رفته است.

آیا این حس ناعادلانه است؟

خب، من به معنای واقعی کلمه دیده ام که یک مقام سردبیری بسیار ارشد به شخصی تعلق می گیرد که مرتبا کلمات “ایده” و “ایده آل” را اشتباه می گیرد – صرفا براساس تنوع. من انتصابات ارشدی را دیده ام که با این درک غیر رسمی اما محکم انجام شده اند که فرد انتصابی باید با یک کروموزوم خاص متصل شده باشد، و مهم نیست که چه باشد.

در تحلیل نهایی، روشی که جامعه آمریکا برای اصلاح بی عدالتی های گذشته در پیش گرفته است، هم به طرز عجیبی ناکافی است (زیرا شکاف ها همچنان بزرگ هستند)و هم بسیار ناخوشایند.

هر بار که یک مرد سفیدپوست مجبور می شود این ویژگی ها را در برنامه های کاری مدرن و عجیب و غریب بپذیرد، و به توطئه ای برای نشان دادن کاربرد آن ها مشکوک می شود و آن را نامطلوب می داند، چیزی در درون هر لیبرال قدیمی می میرد. بسیاری از مردان سفید پوست مستقیم احساس می کنند که از آن دوری می کنند – و باز بودن آن عجیب است. اینکه آن‌ها همچنان در مجموعه‌های مدیران ارشد شرکت‌ها همچنان اکثریت را حفظ کرده‌اند، نمی‌تواند پویایی را که در آن به عنوان یک اشراف سر بریده انتخاب می‌شوند، پنهان کند.

بنابراین، اگرچه من طرفدار یک شکل سنجیده از تشویق تنوع هستم، امیدوارم که موقتی باشد. شکل بسیار بهتری از تراز کردن زمینه بازی وجود دارد:

در واقع تراز کردن آن با سرمایه گذاری گسترده در مدارس مناطق محروم، و همچنین در هر نوع برنامه، دولتی یا خصوصی یا مختلط، که هدف آن از بین بردن میراث ناعادلانه و مخرب بی عدالتی گذشته است. برخی می گویند ما این کار را می کنیم؛ آن ها خودشان را گول می زنند. ما این کار را در سطح طرح مارشال یا با انگیزه ای که برای قرار دادن یک انسان روی ماه به نمایش گذاشتیم، انجام نمی دهیم. ما این کار را به صورت غیر جدی و ناکارآمد انجام می دهیم.

اینکه من از برخی اقدامات اصلاحی حمایت می کنم اما فکر می کنم که ما گمراه شده ایم، که در مورد آن می نویسم، همه من را در معرض وحشتناک ترین تهمت ها و ناسزاها از سمت چپ قرار می دهد و حتی ممکن است در برخی محافل من را بی کار کند (یا اگر سن این ترفند را انجام نداده بود). که ما را به لغو تحریم ها می رساند.یکی از لیبرال های اصیل که به عنوان یکی از مدیران ارشد در سیلیکون ولی شناخته می شود، می گوید: “مردم از گفتن هر چیزی علیه بیداری با صدای بلند وحشت دارند”. دوستم همان طور که این حرف را می زد و زمزمه می کرد، با ناراحتی عمیقی از بالای شانه اش به هزاران مایل دورتر از همکاران نگاه کرد. می توان یکی از آن ها را ثبت کرد.

آیا پارانوئید است؟ شاید کمی، اما نه خیلی زیاد. این درک را در نظر بگیرید، این ایده را به آن اضافه کنید که کودکان باید به هر طریقی تشویق شوند تا جراحی تغییر جنسیت را کشف کنند، در مورد چگونگی نژادپرستانه بودن همه چیز تحقیق کنند،  تا زمانی که سارقان از گروه های به حاشیه رانده شده اند، بخشش کنند، و در غیر این صورت افراد عاقلی به رئیس جمهور سابق دونالد ترامپ رای می دهند.این ممکن است موذیانه ترین جنبه کل فاجعه باشد : با کمک به جمهوری خواهان و سوق دادن آن حزب نه تنها به سمت ترامپ، بلکه به وضعیتی شاید دائمی از نارضایتی و غیرمنطقی، علت واقعی عدالت اجتماعی را تضعیف می کند. تقریبا هر فرد شایسته دیگری که من از او سوال کرده ام و رای دادن به حق را دلیل جنگ های فرهنگی می داند . آیا فریب اختراعات جمهوری خواهان را می خورند ? من این طور فکر نمی کنم.

اساسا به همین دلیل است که ما به یک دیوان عالی رسیدیم که در اواسط سال گذشته اقدام مثبت غیرقانونی در پذیرش دانشجو اعلام کرد . * این کار برای شما چطور پیش می رود؟

من در خارج از کشور زندگی می کنم و این را از دور تماشا می کنم و می بینم که بیگانگان چگونه اتفاقات آمریکا را می بینند .

آن ها فکر می کنند که آمریکا بین نفرت پراکنی های خشمگین سفید که از یک سو از ترامپ حمایت می کنند و تصویر آینه ای دیوانگی های آن ها از سوی دیگر , عقل خود را از دست داده است . به این ترتیب امپراتوری ها فرو می ریزند.

 

https://www.newsweek.com/our-story-diversity-inequity-exclusion-opinion-1858305

 

 

منبع: نیوزویک

ترجمه : دنیای تحلیل

 

دیدگاهتان را بنویسید