برنامه آمریکا در حوادث غزه را میتوان با توجه به برنامه راهبردی که در یک ماه گذشته اجرا کرده بخوبی درک کرد و فهمید. البته باید توجه داشت که صهیونیستها نه توان نظامی و نه قدرت اقتصادی کافی برای وارد شدن به تنشهای نظامی با محور مقاومت و سرکوب حماس را دارند:
۱- اینکه سعی کرده برای حفاظت از اسراییل جنگ محدود به غزه باشد. اصرا و پیامهای پی درپی به جمهوری اسلامی و کشورهای اصلی محور مقاومت و حامیان آشکار و پنهان ایشان گویای این امر است که توان استراتژیکی آمریکا برای استمرار حیات صهیونیستها و همچنین توان پشتیبانی – لجستیکی آمریکا محدود بوده و درصورت بازشدن جبهههای جدید نه آمریکا و به طریق اولی صهیونیستها توان مقاومت را نخواهند داشت.
۲- اصولا ارتشهایی که فاصله جغرافیایی زیادی با اهداف حیاتی خود دارند ضمن دادن نقشهای ژندارمی و نیابتی به حکومت کشورهای سرسپرده و حامی خود تابعی از استراتژی ضربه غافلگیر کننده، تصرف و نابودی دشمنانشان متمرکز شده است. در نتیجه تلاش امروز آمریکا و اروپا برای عدم دخالت دیگر کشورهای محور مقاومت در حوادث فلسطین، نابودن کردن حماس و نسل کشی فلسطینیان در راستای اجرای استراتژی یاد شده میباشد و اگر جنگ فرسایشی شود قطعا بازنده اصلی آمریکا و صهیونیستها خواهند بود.
۳- آمریکا و چند کشور اروپایی به تصرف زمین غزه برای برد بعد از شکستهای مکرر در منطقه نیاز دارند. تخلیه فرار گونه آمریکا از عراق و افغانستان و همچنین حرکتهای مردمی در آفریقا بر علیه حضور استعمار اروپا در این قاره و همچنین سربر آوردن قدرتهای سیاسی – نظامی مانند ایران و روسیه (ناتوانی اوکراین در جنگ نیابتی با روسیه) و چین (در منطقه تایوان و کشورهای نفت خیز خلیج فارس و…) در منطقه و جهان، نیاز مبرمی است که غرب برای نشان دادن قدرت خود به کشورهای تحت حمایتش به آن احتیاج دارد.
۴- آمریکا با ورود به عملیات مشترک با اسراییل علاوه بر آزمایش امکانات جنگی و اطلاعاتی خود عملا در حال نوعی نبرد پیش زمینه با کشورهای مقاومت از جمله ایران است تا برای آینده آماده گردد. باید بدانیم که در کشور آمریکا سه اصل باید در آغاز عملیات نظامی توسط ارتش آمریکا موجود و آماده باشد تا این کشور وارد میدان عملیات نظامی به تنهایی یا در قالب پیمان ناتو و یل در حمایت از دولتهای مورد حمایتش گردد این سه شرط عبارتند ار:
-افکار عمومی مردم آمریکا آماده پذیرش این عملیات و ورود کشورشان به حرکتی نظامی باشد.
– در برابر عملیات نظامی بتواند در صورت پیروزی هزینههای ورودش به جنگ را تامین و از منابع کشور مغلوب برداشت نماید.
– عملیات نظامی به صورتی غافلگیرانه و سریع صورت گرفته و نتیجه بدست آید به این معنا که کشور هدف توانایی مقابله و یا مقاومت و فرسایشی کردن جنگ را نداشته باشد.
این سه موضوع را در کشورهای عراق، سوریه و افغانستان دیدیم که هم افکار عمومی و هم منافع مالی و هم اصل غافلگیری و فرسایشی نبودن جنگ وجود داشت لذا آمریکا دخالت کرد و پیروز هم شد، اما آیا این شرایط در سرزمینهای اشغالی وجود و ارزش حمایت از رژیم صهیونیستی را دارد؟
بنظر این راقم این شرایط به هیچ وجه در حوادث غزه وجود ندارد، هم افکار عمومی شدیدا مخالف حرکت نظامی آمریکا است و هم اصلا هزینه ای برای تامین آن در فلسطین وجود ندارد و هم اینکه امروز هم مقاومت و هم مشخصا حماس توانسته اند ارتش تا دندان مسلح صهیونیستها را زمینگیر کنند. در نتیجه بنظر میرسد تنها اقدام آمریکا در این شرایط کمکهای پشتیبانی از صهیونیستها باشد امری که ما نیر همین رابطه را با حماس و حزب الله لبنان داریم البته با این امتیاز که هم افکار عمومی و هم ثروتهای مختلف کشورهای اسلامی- منطقهای و هم ناتوانی ارتش صهیونیستی امکان دخالت کشورهای اسلامی را میدهد؛ لذا امروز هر حادثه کوچکی میتواند معادله را به نفع فلسطینیها تغییر دهد.
رضا احمدزاده