تز فروید کار کند؛مذاکرات وین به نتیجه می رسد

من با الهام از اندیشه فروید برای این مذاکرات یک سلسله مراتب قائل ام:در مرکز این گفت و گوها بخش ایگو ، فانتزی های عیان شده یا محتوای آشکار قرار می گیرد.در این بخش مرکزی، ایران بر این نکات تاکید می کند:چرخ سانتریفیوژهای پیشرفته ایران سریع تر از چرخ تحریم ها می چرخد.(حتی اگر تصور کنیم مذاکرات بطور کلی برهم بخورد و غرب بخواهد تحریم های شدیدتری ذیل قطعنامه های شورای امنیت وضع کند)،اگر اینچنین است پس زمان به سود ایران است،ایران یک توافق خوب و با ضمانت اجرایی قوی می خواهد؛ در غیر اینصورت واهمه ای ندارد که همین روند را ادامه دهد.ایران هیچ ضرب الاجلی را نمی پذیرد و تا وقتی لازم است در وین می ماند تا توافق خوب حاصل شود.همه نگاههای ایران به برجام نیست و اقتصاد را نیز معطل آن نمی گذارد(آنچنان که بودجه سال آینده را نیز با فرض تداوم تحریم ها تدوین و طراحی کرده است)ایران به لغو کلیه تحریم ها اصرار دارد و …

اما در مقابل ایگوی آمریکا و غرب نیز کاملا عیان است:ما برای ایران ضرب الاجل تعیین کرده ایم(اواخر ژانویه تا اوایل فوریه)،برجام به زودی به پوسته توخالی تبدیل خواهد شد،مذاکرات شکست بخورد،پلن بی روی میز است(فرانسه یا بریتانیا اسنپ بک را فعال می کنند)برنامه هسته ای ایران آنچنان پیشرفت کرده است که به توافق بد راضی نمی شویم(احتمالا معنای ضمنی آن سخت گیری در حوزه تعهدات هسته ای ایران است)،تنها تحریم های ناسازگار با برجام لغو یا تعلیق می شوند،ایران با مطالبات حداکثری اش مسوول شکست مذاکرات خواهد بود ،ایران بدنبال خرید زمان برای پیشبرد برنامه هسته ای خود است.تا اینجای کار تکلیف ایگو ،خودآگاه یا محتوای آشکار مذاکرات مشخص شد.اما وجه بالغ طرفین یا سوپر ایگویی نیز در کار است که اگرچه آشکارا به آن اذعان نمی شود،اما یک تحلیلگر سیاسی می تواند آن را با توجه به الگوهای رفتاری گذشته تخمین بزند.اگر مرتبه و جایگاه ایگو در وین درست در مرکز تعریف می شد،این بخش بالای سر آن قرار می گیرد و بر ایگو نظارت می کند و با نظارت بر خواسته های نامحدود بر آنها حد و حدود وارد می کند: ایران احتمالا می داند که گرفتن تضمین برای یک توافق(نه معاهده) آن هم در نظام سیاسی و حقوقی آمریکا تقریبا غیر ممکن است؛پس در اینجا بر این میل خود حد می زند:به عبارت دیگر سعی می کند از طریق ارایه تعهدات متوسط در حوزه هسته ای ،بازگشت پذیری برنامه هسته ای ایران در صورت خروج دوباره ایالات متحده از برجام را تسهیل کند.در حوزه لغو تحریم ها نیز تا جایی که ممکن است در حوزه دستورالعمل های اوفک و وزارت خزانه داری آمریکا متمرکز می شود تا بعد از احیای برجام، دولت بایدن از این امکان برخوردار نشود که چوب لای چرخ اجرای لغو تحریم ها بگذارد.نکته دیگر علم ایران بر عدم دسترسی به دستور کار لغو کلیه تحریم ها است؛پس سعی می کند از آمریکا لغو بیشتر 480 تحریم باقی مانده را بخواهد(با تاکید بر اینکه از این 480 تحریم باقی مانده از شش دور مذاکرات وین حداقل 318 تحریم در حوزه بازیگران اقتصادی ایران تعریف می شود و به همین دلیل نافی بند 29 برجام است)،بند همکاری های آینده را که در پیش نویس دور ششم به آن اشاره بود ،با تاکید بر غیر الزام آور بودن آن مورد پذیرش قرار دهد و..

اما سوپر ایگوی آمریکا چه می تواند باشد؟با توجه به محتوای برجام امکان اخذ تعهدات بسیار سخت گیرانه در حوزه برنامه هسته ای ایران غیر ممکن است؛ پس سخت گیری را می توان در حد متوسط و در برخی نقاط حساس در اندازه قوی و نه شدید مطالبه کرد(بطور مثال به جای معدوم سازی سانتریفیوژهای پیشرفته ایران بر مهر و موم این دستگاهها در داخل ایران نیز می توان فکر کرد)می توان در برخی موارد تحریم های قرمز رنگ(غیر قابل مذاکره)انعطاف به خرج داد و آن را به تحریم زرد تبدیل کرد(قابل مذاکره)و در عوض آن از ایران امتیازی در حوزه تعهداتش مطالبه کرد.می توان در حوزه دستورالعمل های اجرای لغو تحریم ها توسط اوفک با زبان روشن تر حقوقی با بانک ها و شرکت هایی که می خواهند با ایران درآینده کار کنند،سخن گفت و لذا در این زمینه انعطاف هایی به خرج داد. برای اینکه مذاکرات به بن بست نخورد، می توان به جای نقطه گریز 12 ماهه به نقطه گریز 9تا10 ماهه هم فکر کرد و…سوپر ایگوهایی که ما در اینجا ترسیم کردیم در حد احتمالات است و در برخی از موارد آن طرفین شاید احساس کنند نباید بر آن حدودی را وارد کنند.(نمونه های آرمانی برای تبیین و فهم بهتر قالب تحلیلی که ارایه می کنم)

اما همه این ها را گفتم تا به بخش ناخودآگاه و لیبیدوی داستان برسم؛همان بخشی که محتوا و معنای پنهان مذاکرات را مشخص می کنند.این بخش عیان نمی شود چون منشا درد،اضطراب و استرس های طرفین را تشکیل می دهد و به همین دلیل مدام در معرض انکار،نفی و سرکوب قرار می گیرد.این ترس هم از اکنونیت و وضعیت حال برمی آید و هم از نگاه به آینده ناشی می شود.در مورد ایران این مساله به اقتصاد و چگونگی حکمرانی بدون توافق باز می گردد و در مورد آمریکا به خاورمیانه بدون توافق.یکی می تواند منشا بی ثباتی باشد و دیگری منبع ناامنی و دور شدن از اولویت های اصلی سیاست خارجی از جمله تمرکز بر چین.در یکی وعده های اقتصادی دولت تازه مستقر غرق می شود و در دیگری التهاب های منطقه ای آن هم حدود 8 ماه مانده به انتخابات میان دوره ای کنگره .(آن هم در شرایطی که وضعیت محبوبیت رییس جمهور آمریکا و حزب دموکرات مساعد نیست و آمریکا با تورم بی سابقه ای در طول 40 سال اخیر مواجه است و زبانه کشیدن شعله های آتش در منطقه موج نارضایتی ها را می تواند در داخل ایالات متحده تشدید کند)در اینجا کاملا مشخص می شود که فرق ظاهر و باطن از کجا تا به کجاست؟و ما چقدر با مساله وارونگی میان خودآگاه و ناخودآگاه مذاکرات مواجه ایم.پس شاید بهتر باشد مذاکرات را بر خلاف شیوه های معمول تحلیل کنیم و خلاف آنچه بر زبان ها می آید، بخوانیم و تفسیر نماییم.من در اینجا در پی اثبات یک رابطه علی و خطی ساده میان خودآگاه و ناخودآگاه مذاکرات نیستم و اساسا قصد آن را ندارم که یک نتیجه گیری ساده را به خورد شما دهم که تعیین کننده نهایی مذاکرات همین بخش ناخودآگاه و محتوای پنهان است بلکه برعکس بین این دو بخش رابطه ای مملو از پیچیدگی و ستیز و دیالکتیک جریان دارد و خروجی مذاکرات نیز حاصل همین ستیزش ها و تضادهاست.یکی از شواهد بر پیچیدگی چنین رابطه ای این است که این ناخودآگاه ما می تواند دائما در روند مذاکرات مورد نفی و سرکوب ایگوهایمان قرار گیرد؛چرا که ایجاد تشویش می کند و اگر این ناخودآگاه بر اثر برخی لغزش های زبانی یا رفتاری آشکار شود (آنچنان که فروید بازگو می کند)می تواند همه محاسبات ایگو و سوپر ایگو طرف مقابل را تغییر دهد ،پس طرفین تا جایی که می توانند از عیان کردن ضمیر ناخودآگاه خود امتناع خواهند کرد و حتی بر اثر مکانیسم دفاعی سرکوب، آن را پس می زنند.با این همه ناخودآگاه مذکرات وین و میزان تاثیرگذاری اش تنها روزنه برای به نتیجه رسیدن آن است.فراموش نکنیم که فروید معتقد بود امر سرکوب شده بازمی گردد و خود را بالاخره عیان می کند.پس نقطه ایده آل این است که سرکوب شده های تهران و واشنگتن در یک نقطه زمانی مشترک خود را عیان کنند و در این صورت است که برجام فرجام می یابد.

دیدگاهتان را بنویسید