با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
سران فتنه سبز، ابتدا و در حالی که موسوی، یازده میلیون رای با احمدینژاد فاصله داشت، مدعی تقلب در انتخابات شدند. اما به مرور زمان، شعارهایی در کف خیابان شنیده شد و مورد حمایت سران فتنه قرار گرفت که بوی دشمنی با نظام و اسلام داشت: «انتخابات بهانه است/ اصل نظام نشانه است»، نه به جمهوری اسلامی با خط زدن اسلام و توهین به ولایت فقیه، و سرانجام هتاکی روز عاشورا که با سکوت توام با رضایت سران فتنه همراه شد و بدتر اینکه میر حسین موسوی، عناصرهتاک را «مردمان خداجو» نامید!
آنچه در ادامه میخوانید چند سند از هزاران سند موجود، درباره هویت و کارکرد و حجم خیانت دستاندرکاران فتنه سبز است که سرانجام به خروش تاریخی ملت ایران در دی ماه 88 و جمع کردن بساط فتنه آمریکایی، انگلیسی و صهیونیستی بود:
18 هزار پیام تقلب در انتخابات چگونه تهیه و توزیع شد؟
مدیرعامل سرویس میکروبلاگ توئیتر در خرداد 1390، با حکم باراک اوباما به عنوان عضو کمیته مشاوران مخابراتی امنیت ملی آمریکا (NSTAC) منصوب شد. مدیر توئیتر همچنین اردیبهشت 1391 با هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا ملاقات کرد. «دیک کستالو» این خبر را در حساب کاربری خود در توئیتر، به این شکل منتشر کرد: «لذت دیدار امروز با کلینتون و تیم توئیتر وزارت امور خارجه». فصل 24 کتاب خاطرات هیلاری کلینتون با عنوان «انتخابهای سخت» (HARD CHOISES) به دیپلماسی نفوذ در عصر دیجیتال میپردازد. او در خاطرات خود مربوط به آشوب سال 1388 مینویسد «در ژوئن 2009 و همزمان با اعتراضات جنبش سبز در ایران، توئیتر قصد داشت به منظور انجام تعمیرات دورهای برای مدت زمان کوتاهی خدمات جهانی خود را محدود کند که دقیقا نیمه روز در تهران بود. بلافاصله ضمن ارتباط با مدیران توئیتر، هشدار دادیم که محدود ساختن خدمات توئیتر در آن بازه زمانی چه ضربهای به فعالان جنبش در ایران وارد میکند. در نتیجه توئیتر برنامه تعمیرات خود را به تعویق انداخت».
حسنین هیکل روزنامهنگار ارشد مصری تیرماه 1388 در گفتوگو با شبکه الجزیره خبری قابل تامل را بازگو کرد؛ «فقط دو روز مانده به انتخابات ایران، 18 هزار پیام با موضوع تقلب و ضرورت اعتراض به آن در اینترنت و شبکه توئیتر منتشر شد که بعدها مشخص شد این پیامها از سوی کاربرانی در اسرائیل توئیت شدهاند. اسرائیل با سقوط رژیم پهلوی نفوذ خود را از دست داد و به دنبال بازیابی آن نفوذ است. ایران به گونهای که انتظار نمیرفت، مورد هدف و حمله قرار گرفت اما با وجود ناآرامی پدید آمده، یکپارچه و منسجم است. این، یک جنگ بدون مرز علیه ایران است. هزاران سایت اینترنتی قبل و بعد از انتخابات ایران فعال شدند و هدف آنها ایجاد التهاب و تحریک به آشوب بود. کنگره آمریکا 400 میلیون دلار برای براندازی در ایران اختصاص داد».
ارتباط با دفتر نخستوزیری؛ 20 سال شبکهسازی
اما هماهنگی سران فتنه سبز با آمریکا به همان ایام محدود نمیشد. مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا به فاصله 4 ماه، 2 بار درباره شجرهنامه «جنبش سبز» مصاحبه و سخنرانی کرد. او هفتم دی 89 در بنیاد FDD (دفاع از دموکراسی) گفت «روزی ما خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که این جنبش از سال 2009 (1388) شروع شد اما من به شما میگویم که ما میدانیم و میتوانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه 1980 میلادی ]سالهای 1365-66 شمسی[ برمیگردد و در طول مراحل مختلف، تکامل پیدا کرده است. من حرفهای بیشتری برای گفتن در این باره دارم اما همین جا سخنانم را قطع میکنم». لدین 6 مهر همان سال در گفتوگو با رادیو فردا و با اشاره ماجرای مذاکرات محرمانه مکفارلین تصریح کرده بود «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفتوگو شدیم؛ افرادی از دفتر نخستوزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش».
15 اردیبهشت 93 «محسن-ک» مشاور امنیتی موسوی در زمان نخستوزیری با روزنامه شرق مصاحبه کرد و گفت «من در کارهای اطلاعاتی و امنیتی، مشاور مهندس موسوی بودم، قضیه سفر و مذاکرات مکفارلین هم امنیتی تلقی میشد و من فرد مورد اعتماد مهندس موسوی بودم… من از طرف آقای موسوی اختیار داشتم که به آقایهاشمی هم گزارش بدهم… هیئت آمریکایی ریسک کرد و به ایران آمد. ما عمداً گفتیم که با پاسپورت ایرلندی بیایند؛ اگر با پاسپورت آمریکایی میآمدند، از همان مقصد لو میرفتند».
اوباما: پس از جنبش سبز تصمیم به تحریم گرفتیم
سال گذشته کتاب خاطرات اوباما منتشر شد. او در این کتاب تصریح میکند «اگر جنبش سبز(آشوب 88) در ایران رخ نداده بود، دولت من تصمیم به اعمال تحریمهای سخت نمیگرفت… تحریمهای دوره بوش سمبلیک بود؛ تحریمهای سخت را من اعمال کردم.» این موضوع نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد. روز 27 شهریور 1388 (سه ماه پس از آغاز فتنه) حاشیه سازی و آشوب افکنی در روز قدس به نفع رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد و فتنه گران شعار «نه غزه، نه لبنان» را دادند. این ماجرا، دادن گرا و تشویق به تحریم بود. 10 روز بعد، رابرت گیتس (رئیسسیا و وزیر دفاع در دولت بوش که به اعتبار تجربیاتش، در اتفاقی نادر و کمسابقه، در دولت اوباما ابقا شد) به شبکه CNN گفت «در حال حاضر به دلیل شکافهای عمیق در ایران، تحریم اثرگذارتر از گذشته است. ما در حال حاضر شکافهایی را در ایران شاهدیم که در 30 سال گذشته بیسابقه است. مخالفان به جای پیگیری رای خود، برخی سیاستهای کلی حاکمیت را هدف گرفتهاند.»
بر خلاف غرور ملی ایرانیان
نطفه تحریمهای فلجکننده از همینجا در ذهن دشمنان ملت ایران و رصدگران اطلاعاتی آنها منعقد شد. روزنامه لسآنجلس تایمز 10 مهر 88 نوشت: «برخلاف غرور ملی ایرانیها، اپوزیسیون و جنبش سبز از فشار غرب راضی است. یکی از مخالفان میگوید افشای وجود یک نیروگاه هستهای جدید، بر فشارها خواهد افزود و همین موجبات رضایت جنبش سبز را فراهم میکند. امااغلب ایرانیها مخالف سازش بر سر برنامه هستهای هستند؛ این یک حس ملی است که حتی قبل از انقلاب هم وجود داشته است… افرایمهالوی رئیساسبق موساد میگوید امیدوارم با افزایش فشار غرب، نارضایتی در داخل ایران پا بگیرد.»
واکسن نزنید؛ فلج کنید!
لسآنجلس تایمز همچنین 28 مهر 1388، از رایزنی یک مقام آمریکایی به نام جانهانا با سران اپوزیسیون و نمایندگان رهبران جنبش سبز خبر میدهد. «هانا» به این روزنامه میگوید: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را میدهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن»!
9 ماه پس از این تبادل «گرا»ی اطلاعاتی، یعنی در تاریخ 20 خرداد 1389 (9 ژوئن 2010) قطعنامه بشدت تحریمی 1929 به بهانه برنامه هستهای- و در واقع برای حمایت از فتنه سبز- صادر شد. خرداد یک سال بعد، هیلاری کلینتون وزیر خارجه حامی فتنه سبز، رسماً از «تحریمهای فلجکننده» رونمایی کرد.
وطنفروشی و درخواست اعمال فشار به ملت ایران
بعدها نیکآهنگ کوثر همکار و یار غار «مهدی- ه» در سازمان بهینهسازی مصرف سوخت ضمن انتشار برخی فایلهای صوتی گفت: «من و مهدی با هم در تماس بوده ایم. او زنگ زد، از من خواست راجع به بحث تحریم، کسانی را در آمریکا ببینم. میخواست بداند در واشنگتن چه کسانی را میشود به تحریمهای سنگینتر تشویق کرد. او با آدمهای مختلفی درباره تحریم صحبت کرده بود… 13 اکتبر 2010 از دوبی زنگ زد و خواست با مقامهای وزارت خزانه داری ارتباط برقرار کنم. معتقد بود تحریمها برای ضربه به حاکمیت و دولت [احمدینژاد] بسیار موثر هستند». 12 سال بعد «فائزه-ه» عضو مرکزیت کارگزاران در گفتوگو با انصاف نیوز با وقاحت گفت: «در انتخابات آمریکا دوست داشتم آقای ترامپ انتخاب شود؛ به خاطر فشارهایی که ترامپ به ایران میآورد، بالاخره شاید یک تغییر سیاستی اتفاق بیفتد. شاید اگر فشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا می کرد، بالاخره ما مجبور میشدیم یک تغییر سیاستهایی را داشته باشیم»!
راز حمایت سازمانهای تروریستی از موسوی
جنبش سبز یکی از پیچیدهترین عملیاتهای کودتای رنگی بود که غرب ترتیب داده بود. در این عملیات در کنار نفاق جدید، طیف گروهکهای سلطنت طلب، التقاطی (ملی-مذهبی)، و تروریستی (ریگی، سازمان منافقین و…) نقشآفرینی میکردند. در کف خیابان اعضای گروهک تروریستی دوشادوش فتنه گران مشغول خرابکاری و تحریک به آشوب و ترور و حمله به مساجد بودند و برخی از همانها از جمله در حرمت شکنی روز عاشورا بازداشت شدند. اما موسوی عناصر حرمت شکن را «مردمان خداجو» خواند! جالب اینکه مریم قجر عضدانلو ابریشمچی (بیوه رجوی) 17 آگوست 2014 در گفتوگو با شبکه العربیه تصریح کرد «وقتی میرحسین موسوی خواستار رد نظام آخوندی شد، ما از او حمایت کردیم».l. و عجیبتر اینکه «فائزه- ه» از عناصر فعال در فتنه، پس از آزادی از زندان دوبار اعلام کرد «در بازداشت با دوستان خوب بهایی و سازمان مجاهدین خلقی رفیق شدم؛ البته بابا میگوید به آنها نگو مجاهدین خلق اما من آنها را با همین نام صدا میکنم». منافقین 17 هزار شهروند ایرانی را با قساوت تمام به شهادت رساندهاند.
راهاندازی اتاق فکر در لندن
بعد دیگر ماجرا، تشکیل «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور» در لندن با حضور مهاجرانی، کدیور، عبدالعلی بازرگان، سروش و گنجی بود. ویکی لیکس 30 خرداد 94 اسناد وزارت خارجه عربستان را منتشر کرد که یکی از آنها مربوط به درخواست بورسیه تحصیلی برای فرزند وزیر اسبق وفراری ارشاد دولت اصلاحات (رئیساتاق فکر جنبش سبز در لندن) بود. این نامه که خطاب به سعود الفیصل نوشته شده بود. بورسیه درخواستی برای مقطع دکترا به مدت 4 سال از 2011 تا 2015 است. در سطور پایانی نامه عنوان شده بودکه هزینه اجاره خانه در شهری که دانشگاه وارویک در آن واقع شده، نیز جز بورسیه لحاظ شود. سفارت عربستان در لندن هزینه بیش از 12 هزار پوندی برای هرسال تحصیلی و هزینهای بالغ بر 4256 پوند برای هزینههای زندگی فرزند نامبرده تامین کرده است. وی پیش از آن نیز از سوی رژیم سعودی به عضویت یک مرکز فرمالیته گفتوگوی ادیان در اروپا درآمده بود. او همچنین سفری به عربستان داشت و در مراسم جشن شاه سعودی در بندر الجنادربه در کنار مهرههای فاسدی مانند علیرضا نوریزاده و در کنار مقامات سعودی شرکت کرد.
پروژه پیچیده «انتقام از آیتالله خمینی»!
سایت «جرس» به عنوان ارگان حلقه لندن و با مدیریت کدیور، در تاریخ 5 خرداد 1392، مقالهای تحت عنوان «آیتالله خمینی در برابر آیتالله خمینی» منتشر کرد که ماهیت منافقانه سران جنبش سبز را بیشتر نشان میدهد. این مقاله خواستار انتقام از امام و رهبری به واسطه تحریف مکتب امام(ره)توسط امثال خاتمی و موسوی و برخی منسوبان به امام شده بود:
«ما محتاج نظریهای مناسب با فضای سیاسی برای گذار هستیم. این گذار باید بر گسل شکاف میان اطرافیان آیتالله خمینی رخ دهد. یک دسته از شاگردان آیتالله خمینی همراه آقای خامنهای هستند. دسته دیگر در عوض، چند سال است (خصوصا پس از جنبش سبز) به دموکراسیخواهی]!![ نزدیک میشوند. در این دسته موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و بیت خمینی هستند. استراتژی ما باید مانور روی این شکاف باشد. باید کمک کرد تمایز این دو دسته هر روز واضحتر شود. در این دید نباید با آیتالله خمینی همان معاملهای را کرد که با آقای خامنهای میکنیم. آقای خمینی را باید به عنوان بخشی از تاریخ نقد کرد، منتها توجه کرد که او به همراه بیتش همچون متنی است که دو قرائت هرمنوتیکی کاملا متضاد از آن میشود کرد… البته که دموکراسی تعریف مشخصی دارد و یحتمل، دموکراسی دینی بیمعناست. با این حال آقای خمینی و مجموعه سخنان او در وضعیت کنونی سیاست ایران، حکم متن مقدس قرآن یا انجیل را دارد. در قرآن و انجیل هم آیاتی داریم که به خونریزی و قتل تشویق میکند و هم آیاتی که به رحمت و بخشش و نوعی انسانگرایی توصیه میکند. یک راه برخورد این است که نگاهی ذاتگرا داشته باشیم و بگوییم این متون کلا تولیدکننده خشونتاند. یک راه دیگر هم همین است که همچون نواندیشان دینی بر آیات انسانگرایانه این متون مقدس بیشتر تاکید کنیم و به عنوان مثال آیات جهاد و خونریزی را تاویل کنیم (مثلا آنها را فقط مربوط به زمان خاص نزولشان بدانیم) در یک جامعه مذهبی روش دوم بیشتر جواب میدهد»!
جرس در توضیح بیشتر مینویسد: «محتملا در وضعیت خاص ایران تا اطلاع ثانوی آیتالله خمینی حکم متن مقدسی را دارد که باید آن را به نفع خود تأویل کرد. هیچاندیشیدهایم چرا عده زیادی در میاناندیشمندان دنیا از لاک گرفته تا مارتین لوتر و سروش و مجتهد شبستری کوشیدهاند بگویند دین با دموکراسی یا حقوق بشر سازگار است، به جای اینکه بر تضاد این دو به نحوی ذاتگرایانه انگشت نهند؟ یکی از توجیههای مهم این رویکرد آن است که توجه شود دین از منظر هویتی برای بسیاری از انسانها مهم است، و بر این اساس بهتر است دموکراسیخواهان یا حقوق بشر دوستان بهجای آنکه خود را در برابر دین قرار دهند، از نیروی آن استفاده کنند. هکذا است داستان آقای خمینی در وضعیت بغرنج کنونی ما در ایران… قرار نیست دموکراسی را با معیار خاتمی وهاشمی بسنجیم. البته که دموکراسی معیارهایی مستقل دارد. بلکه قرار است کوشش کنیم شکاف طرفدار دموکراسی- استبداد را عمیقتر کنیم. در این نگاه اصلاحطلبانی چونهاشمی یا خاتمی در حال شدن و تغییر به واسطه فشار از سوی بدنه حامیشان نگریسته میشوند نه هویتهایی لزوما ثابت. برای این شدن و تغییر البته آنان را باید مورد خطاب قرار داد و نقد کرد. تغییرات موسوی و کروبی پس از جنبش سبز، مثالهای امکان چنان تغییری است.»
اسلام منافقین، آیین شکستن احکام دین!
اما آنچه فتنه سبز را به هزیمت کشاند و بانیان و دستاندرکاران آن را مورد لعنت ابدی مردم قرارداد، ماهیت دینستیز و ضدایرانی آن بود. مجید محمدی از اعضای موثر حلقه کیان است؛ یکی از چند حلقه اصلی سازمان دهنده آشوبهای نیابتی 78 و 88 که طیفی از سران حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، گروهک ملی-مذهبی و… در آن گرد هم آمده بودند. وی پس از خروج از کشور در خدمت برخی مراکز آمریکایی درآمد. این حامی فتنه سبز، اواخر مهر ماه 1388 در وبسایت رادیو فردا نوشت «اعضای جنبش سبز اهل ریاضت نیستند. میخواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. میخواهند سینه بزنند و اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند… آنها در ملأ عام روزه خواری میکنند و نصرمن الله و فتح قریب سر میدهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتی مختلط پشت سرهاشمی نماز میخوانند و جای صلوات، سوت و کف میزنند»!
همین عضو حلقه کیان 19 دی 1388 به دنبال اعلام عدم صلاحیت آقای صانعی برای مرجعیت از سوی جامعه مدرسین، در وبسایت رادیو فردا مدعی شد «با این موضع جامعه مدرسین، تنها نامی از مرجعیت مانده و نهاد مرجعیت شیعه در جمهوری اسلامی تخریب شده است». مقارن همین ایام، برخی آشوبگران در خیابان شعار میدادند « مجتهد واقعی/ منتظری، صانعی». اسلام شراب و دامن کوتاه و روزه خواری علنی دیگر نیازی به مجتهد و روحانی و شیخ نداشت؛ مگر برای زدن ریشه اصل اسلام!
با دین خدا هر که در افتاد، بر افتاد
همین مهره سازمان سیا وعضو شبکه کیان، 4 آبان 88 پس از مشاهده افول فتنه سبز، در رادیو فردا اعتراف کرد: «اسلامگرایی جدیترین مانع و مخاطره برانگیزترین مشکل در برابر جنبش سبز است. ریشههای فرهنگی و اجتماعی که به تأسیس و تداوم جمهوری اسلامی منجر شدند هنوز در جامعه ایران زندهاند. آنچه خطر جدی در برابر جنبش سبز است، نام جمهوری اسلامی نیست بلکه اسلامگرایی است که در ایران قوی است. در ضرورت جدی گرفتن اسلامگرایی و اهمیت آن همین بس که بیش از سه دهه، حکومت را سر پا نگه داشته است. این ایدئولوژی از نفس نیفتاده و بر زمین زدن و ضربه فنی کردن آن کاری است بس دشوار. نقطه حساس و بنیادین جمهوری اسلامی نه مقام ولی فقیه یا شخص ]آیتالله[ خامنهای، بلکه اسلامگرایی است».
شغل: وطن فروشی و جاسوسی!
این عضو حلقه کیان 12 دي ماه 1389 درپي اعدام یک جاسوس رژيم صهيونيستي، از اصل «شغل جاسوسی» دفاع کرد و در رادیو فردا نوشت «جاسوسي در دنياي امروز يك شغل است، نه يك عمل غيراخلاقي(!) در بازار اطلاعات، همه درپي عرضه و كسب اطلاعاتند»!! این باور برخی گردانندگان فتنه سبز بود.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.