تحلیلی بر اسطوره‌شناسی لباس زنان

در جنگ روایت­‌ها کسی که روایتش به سرحد رؤیا می­‌رسد، پیروز میدان است و زمانی که در این جنگ تبدیل به اسطوره می‌­شود، می­‌تواند یک جریانِ اصلیِ فکری درست کند.

اگر ما مقایسه­‌ای میان گُردآفرید(شخصیت­ زنی شاهنامه) و دایانا (زن شگفت­انگیز در فیلم آمریکایی) داشته باشیم، متوجه شباهت­‌های آن می‌­شویم. گُردآفرید اسب سوار است. دایانا نیز دقیقاً اسب سوار است. گردآفرید تیرانداز است دایانا نیز دقیقاً تیرانداز است. برخی معتقدند که داستان آمازون که در حال نقل شدن است، به نوعی تحریف شده­ی داستانِ زنانِ جنگ­جوی ایرانی بوده است…اسطوره یکی از عمیق‌­ترین و پنهان­‌ترین لایه­‌های فرهنگ است که بسیار اثرگذار است. تداوم تاریخی یک فرهنگ به اسطوره­‌هایش است. اسطوره در واقع چیزهایی است که واقعیت ندارد، اما واقعیت را می‌­سازد و به حقیقت تبدیل می‌­شود. آن­قدر که اسطوره بر روی فرهنگ مؤثر است، نقل تاریخِ صرف این اثر را ندارد.آنچه در پی می آید، گفت و گوی تحریریه فکرت با عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) است که تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

* «اسطوره‌شناسی لباس» چگونه برای شما به یک دغدغه تبدیل شده است؟

ما از نگاه زاویه تفکر اسلامی وارد این بحث خواهیم شد. به همین دلیل مفهوم قرآنی لباس بسیار به ما کمک می­کند تا به موضوع جنسیت در تمام حوزه‌­های ارتباطات بپردازیم. در یکی از جلسات شورای فرهنگ کشور بودم و آن­جا در حال بحث پیرامون فضای مجازی و … بودند. من نیم ساعتی آن­جا نشستم و تمام بحث‌­ها فضای مجازی و تأکید بر اتفاقا اخیر بود. جلسه در سطح بالایی بود. حقیقتاً من افسوس خوردم که در آن­ها هیچ مواجهه ایرانی و اسلامی با پدیده رسانه‌­ی امروز نمی‌­شود. کاملاً گویا صفر یا قبل از صفر ایستاده‌­ایم. من در آن جلسه بحث‌­هایی را مطرح کردم که این بحث به نوعی حاصل گفتگوی بنده با دوستان در آن جلسه است. آن­ها تأکید می‌­کردند و معتقد بودند که هر ارتباطی یک فرستنده و یک گیرنده دارد. (این را که همه می‌­دانند) بحث سر این بود که چه محتوایی؟ چه نظامِ دانشی این محتوا را بر اساس رویکرد اسلامی و ایرانی می‌­تواند تولید کند؟

*پس ما قرار است درباره لباس و پوشش زنان از منظر قرآن از محضرتون استفاده کنیم؟

من وقتی داشتم موضوع را آماده می‌­کردم، دیدم در خبرگزاری فارس، یک تصویرِ تبلیغی عجیبی شده است. که من اسکرین شات آن را برای دوستان آوردم که یک لباسی را تحت عنوان لباس شگفت ­انگیز زن (هالووین برای دختران) در حال تبلیغ است. البته این تقصیر فارس نیست، چرا که آن­ها بخش­‌هایی از صفحه خودشان را اجاره می‌­دهند و تند تند تصاویر و تبلیغات عوض می­‌شود. لذا یکی از لباس‌­های تبلیغ شده و در حال فروش در کشور ما، یک لباسی است به اسم زن شگفت‌­انگیز. این لباس متکی بر همان فیلمی است که تحت عنوان واندِر وُمَن (زنِ شگفت­انگیز) ساخته شده، است که از مجموعه داستان‌­های قهرمانان هست. (سوپرمن، آریومن، بتمن، اسپایدرمن و آخرین نسخه­ی آن واندر ومن که زن شگفت انگیز است)

لایه‌­ی اسطوره­ای آخرین نسخه آن، اتفاقاتی است که امروز در حال رخ دادن در کف میدان است. نکته آن این است که از آن داستان، لباسش در حال فروش در ایران است و فیلم آن را نیز احتمالاً می‌­بینند. حال این لباس، لباس کیست؟ داستان سر چیست؟ زن شگفت‌­انگیز، داستان آمازون‌­هاست. ما یک اسطوره یونانی داریم که در مورد زنانِ قهرمان و جنگجو می‌­باشد که این‌­ها مردان را به اجتماع خود راه نمی‌­دادند و جنگ­جوهایی بسیار قدرتمند و مبارز بودند و بارها هم در داستان‌­های مختلف، این داستان نقل شده است. در همین اواخر (۲۰۲۰-۲۰۲۲) آن تبدیل به فیلم شده است.

اتفاقاتی که امروزه رخ می‌­دهد، لایه‌­ی بسیار مهم و خاص آن در حال روایت شدن در این جهان است. داستان اصلی اتفاقات این­جاست. داستان‌­گوی اصلی این اتفاقات تحت عنوان واندروُمن در حال روایت است. مابقی آن­چه وجود دارد، خُرده روایت است. حال این زن قهرمان الگویی‌ست که ممکن است ما آن را نشیده باشیم؛ اما در حال رسوخ کردن در لایه‌­های مختلفِ فرهنگ جهانی است و ما آن رسوب را دریافت می‌­کنیم.

*ممکنه درباره اسطوره‌ها و اسطوره‌سازی‌ها بیشتر توضیح بدهید، و ارتباطش را با فرهنگ هم بفرمایید. ممنون.

پیش از فهم دقیق اسطوره در دوره مدرن با این پرسش‌ها رو به روییم؛ اسطوره کیست؟ اسطوره­‌های مدرن کیست؟ در دوره مدرن چه اتفاقاتی رخ می‌­دهد؟ که این پدیده تحول لباس انسان معاصر بسیار عجیب است و باید به آن پرداخته شود.

اسطوره یکی از عمیق‌­ترین و پنهان‌­ترین لایه‌­های فرهنگ است که بسیار اثرگذار است. تداوم تاریخی یک فرهنگ به اسطوره‌­هایش است. آقای کُکتُ (یکی از اسطوره­‌شناسان) می‌­گوید من اسطوره را بر تاریخ و تاریخ‌­نگاری ترجیح می‌­دهم. علت آن هم این است که تاریخ ظاهراً بیان حقایقی است که بعداً وقتی آن را بررسی می­‌کنیم می­‌بینیم خیلی از آن­ها واقعیت ندارد و به سختی بسیاری از آن­ها را می‌­توان اثبات کرد؛ اما اسطوره در واقع چیزهایی است که واقعیت ندارد، اما واقعیت را می‌­سازد و به حقیقت تبدیل می‌­شود.

آن­قدر که اسطوره بر روی فرهنگ مؤثر است، نقل تاریخِ صرف این اثر را ندارد. حال اسطوره چیست؟ کلمه اسطوره کلمه‌­ای ظاهراً عربی است؛ اما این ظاهر، بسیاری از اهل­ فن و لغت‌­شناسان را به اشتباه انداخته است. خیلی‌­ها فکر می‌­کنند اسطوره از ریشه «س ط ر» است و همین غفلت از معرب بودنِ کلمه اسطوره، باعثِ به تکلف افتادن شده است.

کلمه اسطوره معرب کلمه «هیستوریا» از یونانی است، ولی در دانشِ حوزه فرهنگ و ارتباطات، معادل کلمه «مُتُس» است. البته این دو بهم ربط دارند، اما دو کلمه کاملاً مجزا و دو ریشه‌­ی زبانی متفاوت‌­اند. درست است که کلمه اسطوره از ریشه «هیستوری» است، اما مترجمان آن را معادل کلمه «مُتُس» گذاشتند. (در ادبیات دانشی) حال اسطوره­ای که ما می‌­خواهیم آن را بحث کنیم، هیستوری نیست؛ بلکه مُتُس (میتوس) است. این نکته را نیز عرض نمایم که به جهت معنایی مُتُس همان مُثُل است، اما مترجمان کلمه هیستوریا را به‌­جای آن نشاندند.

اسطوره یا مُتُس ترکیبی از روایت و رویا است. رویاهای انسان وقتی به قالب قصه در می‌­آید، اسطوره شکل می‌­گیرد. اسطوره اغراقی است که بسیار مؤثر است و احساسات انسانی را درگیر می‌­کند. مثلاً داستان رستم و اسفندیار. داستان­‌های اسطوری، رویاپردازی است که به داستان تبدیل شده است، اما به شدت مؤثر است. یا داستان حضرت آدم، یک مُتُس (میتوس) است و آن­قدر در اعماق فرهنگ ما رسوخ کرده است که ممکن است به آن توجه نکرده باشیم؛ اما کاملاً در حال استفاده از آن کلیشه هستیم. همه انسان‌­ها متأثر از داستان (مُتُس) حضرت آدم هستند.

*مولّفه های شاخص در اسطوره‌ها چه چیزهایی هستند؟

در اسطوره باید دو مؤلفه روایت و رویا را باید در نظر بگیریم. در جنگ روایت­‌ها کسی که روایتش به سرحد رویا می‌­رسد، پیروز میدان است و زمانی که در این جنگ تبدیل به اسطوره می‌­شود، می‌­تواند یک جریانِ اصلیِ فکری درست کند. آقای ایلیاده یک تعبیری دارند تحت عنوان «کارخانه رؤیا». غرب یک کارخانه رویایی دارد که با آن اسطوره‌­هایش را می‌­سازد. مُتُس‌­های مدرن را روایت می‌­کند. از بنیان­‌گذاران کارخانه رویاسازی، آقای SKG است. لذا سینمای مدرن برای جامعه مدرن در حال رویاپردازی است. بنابراین غرب در حال رویاپردازی است و تمرکزش روی جنسیت و حتی مهم‌­تر از آن روی مفهوم لباس است. مفهوم لباس به ما کمک می­‌کند تا این پدیده مهم را اسطوره­‌ی فعالِ زندهِ مدرن را نقد کنیم و در عین حال بتوانیم در سنت خودمان، یک مسیری (اسلامی – ایرانی) را برای مواجه با آن بیابیم.

*به نظر می رسه ما برای مساله لباس و پوشش زنان جامعه راه نرفته بسیاری رو داریم و اساسا آیا ما در همین زمینه اسطوره­ سازی کاری هم انجام داده‌ایم یا خیر؟

من به یاد دارم زمانی‌­که در قم در مرکز الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت در حال فعالیت بودیم و بنده نیز در تنظیم الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت کمک می‌­کردم (آن بخش مبانی)، وقتی که متن مبانی نوشته شد و به نقد گذاشته شد، بحث شد که این مبانی فقط اسلامی است، حال ایرانی آن کجاست؟ مگر قرار نبود الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت باشد؟ پس حال مبانی ایرانی آن کجاست؟ سپس برگشت تا با این نقد، آن طرح اصلاح شود. (البته تا حدود زیادی اصلاح شد)

ما دو متن برای نگارش الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت داشتیم. اصلی­ترین متنی که الگوی اسلامی از آن استخراج می­شد «ادبیات قرآنی» بود، امام مهم­ترین متنی که از آن می­توانستیم مبانیِ ایرانی را بیرون بکشیم چه بود؟ چه می­توانست باشد؟ اصلی­ترین متنی که انسان واسطوره ایرانی را روایت می­کند، «شاهنامه فردوسی است». تاریخ فلسفه در یونان را به دو گروه تقسیم می­کنند: دورانِ مُتُس و دوران لوگوس. بعد از سقراط، دوران لوگوس شروع می­شود و قبل از آن تحت عنوان اسطوره­ها بود. دوره اسطوره­ای یونان نام گرفته است که در آن نقش خدایان و نقش موجودات ماورای­طبیعه بودند.

اما در دوران لوگوس چنین نبود؛ بلکه عقل انسان تعیین کننده همه­چیز بود. لذا بعد از آن به دوران متس و لوگوس تقسیم می­شود و نقد جدی به آن می­کنند. افلاطون در مقابل دوران متُوس نقد جدی وارد می­کند. او می­گوید شما همه را فرستادید به داستان ارواح و افسانه­ای و اسطوره­ای و خدایان و …، اما لازم است انسان به عقلانیت باز گردد. اما اتفاقی که در شاهنامه رخ می­دهد، چنین نیست و متفاوت است. اگرچه شباهت­هایی دارد و برخی معتقدند فردوسی در حال اسطوره­زدایی است، اما واقعیت این نیست.

*ممنون می شویم کمی بیشتر درباره وجه تمایز اسطوره­های شاهنامه توضیح بدهید.

اسطوره­های بزرگی در داستان­های فردوسی وجود دارند، اما به شدت آن ادبیات خرد در آن­ها حاکم است. (به نام خداوند جان و خرد) یکی از مفاهیم پرتکرار شاهنامه خرد و عقلانیت است. در عین این­که دیوها و اسطوره­ها در آن حضور دارند، عقلانیت برای آن انسانی که فردوسی او را رعایت می­کند، بسیار مهم است. می­توان گفت در اندیشه فردوسی، لوگوس و متس (عقل و اسطوره) در کنار هم جمع می­شود.

این تعبیر را حضرت آقا دارند که می­فرمایند در مورد همه شعرا ما نمی­گوییم حکیم. حال چرا به فردوسی می­گوییم حکیم اما به حافظ نمی­گوییم؟ با وجود شأن و منزلت بالایی که حافظ یا مولوی یا عطار یا خیام دارند، اما چرا به فردوسی حکیم می­گوییم؟ چون ایشان برای انسان ایرانی بسیار مهم است. انسان ایرانی، انسانی عقلانی است و در عین حال به لایه اسطوره­ای نیز توجه دارد. برای او حماسه و حاکمیت بسیار مهم است. حکیم کسی است که می­تواند حاکمیت، پادشاهی و حکومت را توضیح دهد و آینده را بسازد. هدف فردوسی در واقع ساختن آینده ایران بود. تعبیر حضرت آقا این است که حکمت فردوسی، حکمت الهی است.

فردوسی بر اساس اندیشه اسلامی، انسان ایرانی را روایت می­کند. یک خوانش ایرانی از اسلام است. اگر بخواهد بی­تردید یک عراقی مسلمان باشد، فرق­هایی می­کند با این­که یک ایرانی مسلمان باشد. با وجود بنیان­های واحدی که دارند؛ اما انسان ایرانی با انسان عراقی به جهت تفاوت­های جغرافیایی متفاوت خواهند بود. بنابراین یکی از اصلی­ترین منابع ما برای این­که انسان ایرانی را خوانش و درباره او فکر کنیم، اصلی­ترین متن آن شاهنامه است. ما متنی در این طراز نداریم که تمرکزش روی زنده کردن ایرانی باشد. البته ما باید مواظب باشیم که دچار ملی­گرایی نشویم، چرا که این حکمت، یک حکمت الهی (نه انسانی) است.

*به نظر می رسد که نتیجه عدم روایت کردن شاهنامه توسط ما تبعات بدی داشته باشد.

حال ما این متن را روایت نکرده و نمی­کنیم. در این اتفاقات فعلی، شاید مخاطب ما، همه کسانی نبودند که بر فرض قبول نمایند که بگوییم شما باید شبیه فلان زن مسلمان باشید، اما حتماً برای آن­ها زن ایرانی قابل پذیرش بود. (حتی خارج از مرزها و خارج از دین اسلام) لذا می­توانستیم آن هویت ایرانی را از این زاویه بازخوانی و متذکر شویم. من چندین بار عرض کرده بودم (به دکتر جلیلی) و ایشان هم گویا یک حاشیه­ای رفتند و تلاش کردند، اما متأسفانه چون این داستانِ مهم دقیقاً جایش در این اتفاقات بود، مغفول مانده شد.

ما رفتیم به سراغ تکنیک­ها، راهبردها و استراتژی­ها ! در مورد لباس در شاهنامه مباحث متعددی شکل گرفته است و ما اسطوره­های زن زیادی در شاهنامه داریم که می­توانستیم آن­ها را روایت کنیم. «شیرین­شَه بانوی ایرانی» زمانی که می­خواهد خودش را روایت کند، می­گوید هنر من این است که «موی من بُد در نهان *** ندیدی کف اندر نهان». او می­گوید من هستیم و در میدان حضور دارم، اما مویم پنهان است. این مطلب را هنر خود می­داند. حال اگر ما از کسانی که در حوزه ارتباطات کار می­کنند، بپرسیم شیرین کیست؟ شاید حتی اسمش را هم نشیده باشند.حال وقتی نشناسیم، چگونه آن را روایت کنیم؟ وقتی کارگروه رسانه­ای ما یکی از اصلی­ترین محتواهای خود را نمی­شناسد، قطعاً مجبور است که به روایت­های خُرد و دم­دستی متوسل شود ! البته فقط همین زن در شاهنامه وجود ندارد؛ بلکه ما زن­های متعددی را داریم. مثال بارز آن «گُردآفرید» است. ایشان زنِ پهلوان ایران است. احتمالاً جسته و گریخته روایاتی از آن را شنیده باشید.

*کدام نهاد یا سازمان این وظیفه را بر عهده داشته و کم کاری کرده؟

هر سازمان فرهنگی (نه فقط صدا و سیما) چرا روی این داستان­ها سرمایه­گذاری نمی­کنند؟ در سراسر شاهنامه نمونه تمام عیار زن اسلامی – ایرانی وجود دارد. درست است که این داستان­ها در برخی موارد مربوط به قبل از اسلام است، اما خوانش فردوسی کاملاً اسلامی – ایرانی است. خوانش او محجوبانه است. این تحقیقات را انسان­شناسان انجام دادند. ما حوزویان که در قم هستیم، این­ها را انجام ندادیم.

گُردآفرید داستانش این است که وقتی سهراب از طرف توران­زمین به ایران حمله می­کند، به دفاع از ایران برمی­خیزد. او زنی جنگ­جو و مبارز بوده است. وقتی که به جنگ می­خواسته برود اولین کاری که کرد: «نهان­کرد گیسو به زیر زِره». موهایش را پنهان کرد. یعنی قرار نبود که آن­جا میدانِ آشکار کردن وجه جنسیتی شود؛ بلکه آن­جا میدان مبارزه است و زن و مرد را نمی­شناسد. این مبارزه آن­قدر جذاب است و به جهت فرهنگی روایت­کردن و تذکر آن بسیار مهم است. می­دانید که وقتی این زن به آوردگاه می­رود، سهراب به ستوه می­آید و از مبارزه با این زن، به چالش کشیده می­شود و باز می­گردد و به دنبال راهکارِ برای مبارزه می­پردازد. حرف سهراب این است: «من به شگفتی آمدم». اتفاقی که می­افتد این است که در وسط جنگ، زره از تن گردآفرید کنار می­رود و سهراب متوجه زن بودن او می­شود. سهراب می­گوید: «من به شگفت آمدم که سپاه ایران چنین جنگجو و زن پهلوانی دارد».

سپس بعدها که سهراب متوجه زن بودن او می­شود، عاشق می­شود. مسئله عشق این­جا مطرح می­شود، ولی چون شاهنامه و فردوسی خرد را برتر می­داند (حتی برتر از احساسات و عشق) بیان می­کند با وجود پیشنهاد سهراب به گردآفرید مبنی بر ازدواج با یکدیگر، گردآفرید می­گوید من به ایران خیانت نمی­کنم. البته گویا گردآفرید دلبسته سهراب می­شود، اما نه­تنها به دفاع از ایران هم­چنان پایبند است، بلکه کسانی که در قلعه ایرانیان هم بود را نجات می­دهد و آن­ها را فراری می­دهد.

بنابراین نقص ما این است که متون اصلی ایرانی را بازخوانی نمی­کنیم. البته نکته بنده این است که فردوسی حکیمی است که خوانش اسلامی – شیعی می­کند. ایشان از این جهت برای بنده ارزشمند است. حضرت آقا زمانی که به مقبره فردوسی می­روند یک نامه می­نویسند و گله می­کنند که چرا ما در حوزه فرهنگ به فردوسی نپرداخته­ایم. علی­ای­الحال، کار مهم­تری که فردوسی انجام داده، رویاپردازی است. او آن را به یک داستانِ اسطوره­ای اثرگذار تبدیل کرده است که قابل نقل کردن است.

اگر ما مقایسه­ای میان گُردآفرید]یکی از شخصیت­های زن در شاهنامه[ و دایانا (همان زن شگفت­انگیز در داستان آمازون فیلم) داشته باشیم، متوجه شباهت­های زیاد آن می­شویم. گُردآفرید اسب سوار است. دایانا نیز دقیقاً اسب سوار است. گردآفرید تیرانداز است و علت این­که سهراب توان جنگیدن با او را ندارد، مهارت او در تیراندازی است. دایانا نیز دقیقاً تیرانداز است. برخی معتقدند که داستان آمازون که در حال نقل شدن است، به نوعی تحریف شده­ی داستانِ زنانِ جنگ­جوی ایرانی بوده است. اما وجه تفاوت جدی گردآفرید و دایانا در لباس­شان هست. گردآفرید لباس پوشیده­ای دارد و اصلاً وجوه جنسی این زن به دیده نمی­آید؛ بلکه وجوه جنگاوری و دفاع از ایران او به میدان می­آید.

هم گردآفرید و هم دایانا قهرمان­اند. لذا اصلی­ترین تفاوت در لباس­شان هست. موی گردآفرید کاملاً پوشیده است، اما موی دایانا باز است و از خصوصیات بارز او لحاظ می­شود. دایانا دامن کوتاه و بدن­نما پوشیده است. بالاتنه­ی دایانا دیده می­شود. گردآفرین اما کاملاً پوشیده است. حال نمی­خواهم بگوییم الان ما بیاییم گردآفرید یا شیرین یا شه­بانو را صرفاً روایت کنیم؛ بلکه عرض من این است که آن لایه­ی اسطوره­ای اگر به عنوان جریان اصلی محتوای ما در رسانه روایت نشود، کاری از دست محتواهای دم­دستی در نمی­آید.

*اهمیت تأثیر اسطوره و اسطوره سازی چقدر می تواند باشد؟

اسطوره و استعاره تقریباً یکی هستند. استعاره­ی رویاپردازی و روایت­شده «اسطوره» نام دارد. علامه طباطبایی در اعتباریات این بحث را مطرح می­کند. من گاهی به دانشجویان می­گویم چرا علامه در مقاله ششم اعتباریات خودش، از دو شعر شروع می­کند؟ (یکی مال حافظ و یکی مال فردوسی) چرا باید در مقاله فلسفی – علمی از شعر شروع کرد؟ شهید مطهری یک پاورقی می­زد و می­گوید ایشان مبحث اعتباریات را از بلاغت و علوم ادبی گرفته است و آن­جا داستانِ استعاره را مطرح می­کند. استعاره برای انسان یک ضرورت است. تعبیر علامه طباطبایی این است که وقتی یک دانشمند واقع­گرا میان دو نوع غلط و دروغ فرق قائل می­شود. یک دروغ هست که قبیح و منکر است و دروغی نیز وجود دارد که قبیح و منکر نیست و اتفاقاً ضرورت دارد و لازم است. مثلاً ایشان بحثی تحت عنوان ریاست مطرح می­کند. ریاست استعاره­ی رأس است. حال این­جا رأس (سر) در جامعه وجود ندارد. او می­گوید ما استعاره کردیم. یعنی دروغی گفتیم که این دروغ از جنس منکر نیست، بلکه دروغی شاعرانه است و ضرورت زندگی اجتماعی است. ایشان می­گوید ولی حقیقت و دروغ شاعرانه، آثار حقیقی و واقعی دارد؛ زیرا تهییج احساسات درونی و آثار خارجی مترتب به احساسات درونی را به دنبال خود دارد. بسیار اتفاق افتاده است که شنیدن یا به فکر سپردن معنای استعاری یک شعر، شورش­ها و آشوب­هایی را در جهان به راه انداخته است. (این اسطوره شاعرانه سبب جابجایی حکومت می­شود)

* آیا در زمان ما که اسطوره های مذهبی و حتی ایرانی حقیقی تر و به­روزتری داریم نیازی به شاهنامه وجود دارد یا خیر؟

من می­خوام یک نقد به خودم وارد کنم؛ وقتی اسطوره­های بهتری داریم (مثل حضرت فاطمه(س) یا فردی مانند حاج­قاسم سلیمانی) دیگر چه نیازی به رستم یا گردآفرید داریم؟ الگوی انسانِ مسلمان اسلامی – ایرانی کدام باشد؟ (پاسخ آن را نمی­گویم)

الگو وقتی ترجمه می­شود، «مدل» نام دارد. در همه­ی علوم ما مدل داریم. مدل­ها واقعیت ندارند، اما واقعیت را می­سازند. اسطوره نیز چنین است؛ واقعیت ندارد، اما آن را می­سازد. خیلی­ها ممکن است قبول نکنند که دیو یا اژدهایی بوده و رستم آن را شکست داده است. این یک مدل و الگو و اسطوره است که واقعیت را می­سازد و در حال آشکار کردن حقایق پنهان است. نمی­خواهم توضیح مفصلی دهم.

حال فراروی کنیم به لایه­ای بالاتر از اسطوره شاهنامه یا ایرانی حرکت کنیم. لایه اسطوره­ای به جهت دینی و فکری نمی­توانیم بگوییم واقعی بوده است. اما یک لایه­ای وجود دارد که لایه ماورای طبیعی است و واقعیست. حداقل ادیان آسمانی معتقدند که آن لایه، واقعی است. داستان­های قرآنی ناظر به آن لایه­ی ماوراطبیعه خلقت است. داستان­ها متفاوت­اند، اما داستان آفرینش یکی از اصلی­ترین داستان­های قرآن است که در لایه­ی ملکوتی رخ می­دهد. داستان؛ گفتگوی خداوند با فرشتگان است. ما در زندگی روزمره خودمان آن را – لایه ملکوتی –  مشاهده نمی­کنیم. اما فارغ از این­که ماورای­طبیعی می­باشد، اما واقعیست. «و اذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة». پروردگار در مورد خلقت هیچ موجودی با فرشتگان مشورت نمی­کند، اما گویا این­جا در حال گرفتن نظر آن­هاست. در این داستان هم خداوند، هم فرشتگاه و هم اجنبه (شیطان) حضور دارند. این آیه بسیار مهم است و ما در دانشگاه آن را بارها خوانش و مطالعه کردیم و تیکه تیکه­ی آن حرف است. حال چه ضرورتی دارد بگوید «فی الأرض»؟ جای جای این آیه پر از نکات مهم است. درباره داستان آفرینش که اصلی­ترین لایه­ی داستانی انسان می­باشد، ما هیچ فیلمی نساختیم. البته یک نسخه آمریکایی وجود دارد اما جهانِ اسلامی در حد تئاتر و چیزهای کوچک آن را ممکن است تولید کرده باشند و این مقوله مهم تبیین نشده است. این روایت مهم فرادینی است و شامل همه­ی انسان­ها است. چرا آن را نمی­سازیم؟ حال در این داستان، لباس بسیار مهم است. یکی از جاهای مهمی که داستان حضرت آدم در قرآن بیان می­شود، سوره اعراف است. این سوره به این نتیجه­گیری ختم می­شود که خطاب داستان حضرت آدم به انسان­ها (بنی­آدم) است. می­گوید ای انسان دارد فتنه­ای رخ می­دهد و هر روز این فتنه در حال رخ دادن است. (از زمان گذشته تا اکنون و در آینده) شیطان هر روز در حال تلاش است تا انسان از بهشت خارج­تر شود. اصلی­ترین هدف شیطان در مواجه با انسان چیست؟ این است که آن لباس را از تن آدمی خارج کند. سپس ادامه می­دهد که چه اتفاقی قرار است بیوفتد. او می­خواهد به خود انسان زشتی­ها و برهنگی­ها را نشان دهد. شاید بارزترین وجه آن را ما امروزه در دنیای اینستاگرام درک می­کنیم که آدمی چگونه برهنگی خودش را آشکار می­کند. در این داستان قرآنی، شیطان ایستاده و حاضر است و فرماندهی آن با خودش است و تمام قبیله­اش را می­آورد تا این اتفاق را ببینند. (شیطان در این رخداد با این­که حضور دارند، خودش را پنهان می­کند)

من چندین بار به نخبگانی که تربیون داشتند عرض کردم که حوزه قرار نیست فیلم بسازد، اما پای منبر کدام آیه بیان شود، بسیار مهم است. مگر ما قائل نیستیم که اعجاز قرآنی فرازمانی و فرامکانی است؟ پس بیاییم بگوییم اکنون برای زمان ما قرآن چه پیامی دارد؟ حداقل یکی از پیام­هایی که این روزها باید از قرآن خوانده شود، همین آیه است.

البته ناگفته نماند که این داستان فقط منحصر در قرآن نیست. بلکه در تمام ادیان آسمانی به آن اشاره می­شود. در عهد عتیق و عهد جدید نیز وجود دارد؛ اما در داستانِ انجیل مقداری فرق دارد. انجیل مقداری وجه زن­ستیزانه است، اما در قرآن هیچ­گاه مرد را بر زن یا زن را بر مرد مقدم نمی­داند.

*ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، جمع بندی حضرت عالی را درباره مطالب ارائه شده می شنویم.

مفهوم لباس یکی از مفاهیم کلیدی ماست و منابع اسطوره­ای ما، اصلی­ترین جریان تولید محتوای رسانه­ای ما باید باشند. در برنامه شگفت­انگیزان که چند نقال می­آورند، واقعاً چنین است که بسیاری از زنان ایرانی، شاهنامه را حفظ هستند. حال چرا برای توضیح دادن هویت ایرانی از این ظرفیت استفاده نمی­کنید؟ این وجه هویت ایرانی توسط خود این زنان باید تبیین شود. خیلی از آن­ها ممکن است مسلمان نباشند، بلکه ارمنی، مسیحی و … باشد. چرا این داستانِ حضرت آدم برای انسان امروزی خوانش نمی­شود؟ امروزه اولین و مهم­ترین کاری که در جنگ روایت­ها (پروپاگاندا) باید انجام دهیم، این است که می­توانیم روایت خودمان را نگوییم؛ اما وقتی روایت خودمان را نگوییم، گویی سلاح خودمان را بر روی زمین گذاشته­ایم. وقتی روایت خودمان را بیان نکنیم، از پیش معلوم خواهد بود که چه کسی در این جنگِ رسانه­ای شکست می­خورد؟

مشتاق هستم در قالب تحقیقات بعدی، این بحث ادامه پیدا نماید و کتبی در مورد اسطوره شناسی لباس نگاشته شود و کارهای تحقیقی متعددی در دانشگاه­ها، پژوهشگاه­ها و همین مکان که نزدیک­ترین فضا به صدا و سیما است، انجام گیرد. حتی اگر این روایت قرآنی بخواهد از این زوایه تبیین شود، بی­تردید بهترین مکان برای آن فضای صدا و سیمای قم خواهد بود.

 

دکتر محمدعلی غمامی

دیدگاهتان را بنویسید