بعضی از تریبونها، با این وجود که در ظاهر باهمدیگر هیچ سنخیتی ندارند؛ اما همیشه یک سخن را بیان و یک تفکر را ترویج میکنند. وقتی که تمام سخنان و موضع گیریهای این افراد را در کنار یکدیگر بگذاریم، متوجه خواهیم شد که یک دست پشت پردهای وجود دارد که به جهت دهی این افراد مختلف و متفاوت میپردازد. افرادی که نداشتن مبانی فکری درست، آنها را به نوشخوار کردن هر سخنی وادار میکند.
اسلام رحمانی
سخنان جدید آقامیری درباره شهادت حضرت رقیه از آن قبیل سخنانی است که میطلبد بچههای هیئتی نسبت به چنین افرادی موضع قاطعتری اتخاذ کنند و تریبون را از دست چنین افرادی بگیرند. آن چنان که جریان انقلاب علیه این سخن آقامیری موضع گیری کردهاند؛ متأسفانه آن صدایی که بایستی از کسانی که خود را مدعی فقاهت و دیانت میدانند، شنیده نشد. سالهاست که برخی از هیئتهای سکولار بابت یک تشکیک علمی در یک تحقیق ناتمام به شهید مطهری چه ناسزاها و لعنهایی که نمیگویند؛ اما بابت چنین موضع سخیفی که اصل و اساس عزاداری برای شهیدان کربلا را زیر سؤال میبرد، خفقان گرفتهاند.
اسلامی که بابت خون مظلوم سکوت میکند؛ اما برای خون ظالم دل میسوزاند، به تعبیر صریح و دقیق امام خمینی (ره) اسلام آمریکایی است. اسلامی است که از آمریکا خط میگیرد تا هر چه استکبار انجام داد را با عبارات اسلامی توجیه کند و هر اقدامی که علیه ظلم جهانی صورت گرفت را یک جنایت نشان بدهند. شاید یک روز این جریان آن چنان وقاحت را از حد بگذارند که قیام امام حسین(ع) را بزرگترین جنایت بشری و کودتایی نامشروع علیه حاکمیت یزید معرفی کند!
لیدری اغتشاشات 1401
اسلام رحمانی آقامیری که ظلم به حق را چنین سخیف معرفی میکند که اگر ما ولی دم نیستیم، چرا برای شهادت فرزندان امام حسین(ع) گریه میکنیم و به دنبال احقاق حق هستیم، همان اسلامی است که وقتی مهسا امینی به طور مشکوکی فوت میکند، موضع گیریهای سختی را علیه حاکمیت کشور اعلام میکند و به یکی از لیدرهای فعال اغتشاشات تبدیل میگردد.
لیدری که هم اندازه علوی بروجردی، مهدی نصیری، سروش محلاتی، مولوی عبدالحمید و … که لباس اسلام را پوشیدهاند و اندک بویی از فقه و فقاهت اسلامی از ایشان استشمام نمیشود، چنان مهسا امینی را پیراهن عثمان میکنند و به دنبال خونبهای او میروند که آدمی فکر میکند شاید مهسا امینی از وابستگان درجه یک اینهاست و اینها ولی دم اویند!
کسانی که دم از اسلام رحمانی میزدند در ایام اغتشاشات سال گذشته با تفکرات انحرافی خودشان باعث چنان خشونتی در کف خیابان شدند که حتی بعضی از جنایتها مانند به شهادت رساندن آرمان علی وردی و شهید روح الله عجمیان هیچگاه از یادها نخواهد رفت. وقتی که رهبر معظم انقلاب نسبت به چنین نگاههای ساده لوحانهای، نگاه عطوفت داشتند و بهجای آنکه این سخنان عامدانه را مورد تعقیب قرار دهند، آن را خطا و اشتباهی خواندند که بایستی با عذرخواهی جبران نمود؛ اما هیچ یک از همین افراد نه تنها عذرخواهی نکرد که حتی وقتی یکی از سران ایشان به عذرخواهی پرداخت، نتوانست تاب بیاورد و مجدداً هر آنچه گفته بود را در پایان همان جملات خراب کرده بود.
حمایت از فرق منحرف و ضاله
نکته جالبتر اینجاست که فقه اسلامی چه شیعه و چه سنی احکام قاطعی علیه جریان منحرفی مانند بهاییت دارد؛ اما علوی بروجردی و مولوی عبدالحمید در سخنرانیهایی که تقریباً در یک بازه زمانی ایراد شده بودند، تحت عنوان اینکه بایستی به حقوق شهروندی بهاییان احترام گذاشت به سخنرانی پرداختند. سخنانی که اگر جلوتر میرفت، چه بسا میگفتند که بایستی از حقوق همجنس بازان و منحرفان جنسی نیز حمایت کرد! بهاییان همان جریانی هستند که از آغاز تا کنون جنایتهای فراوانی را مرتکب شدهاند که فهرست کردن این جنایتها و خیانتها فرصتی جداگانه میطلبد.
غش کردن به سمت دشمن
هیچ کسی نمیتواند ادعا کند که مهسا امینی مورد شکنجه یا فشار عصبی و روانی قرار گرفته و همین فشار موجب مرگ او شده است تا چه برسد به اینکه بگویند او را مورد شکنجه قرار داده باشند. اما تصاویر واضح و مشهودی وجود دارد که با ناخن گیر گوشت تن و بدن شهید آرمان علی وردی را میکندند و وقتی از او میخواستند به مقدسات توهین کند، او هیچ نمیگفت! وقتی که مدعیان آزادی بیان دیدند نمیتوانند از آرمان سخنی علیه مقدسات بشنوند، او را به شهادت رساندند و با ضرباتی که به پیکر وی وارد ساختند، بدترین جنایت را علیه آزادی بیان ماندگار ساختند.
وقاحت مادر کیان پیرفلک، مادر محمد قبادلو یا پدر محمدمهدی کرمی که دست در دست امجد امینی دادند و از روز اول با این وجود که حقایق را در مقابل دوربین بیان کرده بود، در مصاحبههای مختلف انکار میکرد و دروغ پردازی میکرد هیچگاه فراموش نمیشود و هیچگاه نباید از یاد تاریخ برود. کسانی که حقیقت را پوشاندند و باعث جنایت شدند ولی در مقابل آنها حاکمیت با رأفت اسلامی با ایشان برخورد کرد.
جنایت فرزندان اینان در مقابل غربت شهدایی مثل روح الله عجمیان، آرمان علی وردی، فرید کرم پور و … چگونه قابل توجیه است؟ آن وقت کسی مانند مهدی نصیری میرود بالای قبر مهسا امینی و از او با عباراتی مانند حضرت مهسا یاد میکند؟ آیا یک بار شده است که مهدی نصیری یا تمام نظریه پردازان آشوب، درباره لحظه لحظه دردهایی که آرمان میکشید، فکر کنند؟ ما نمیخواهیم که بنویسید و صحبت کنید؛ اما حداقل کمی وجدان و شرف داشته باشید. شاید مهمترین حلقه مفقوده این جریان، همین وجدان و شرف است!