گزارش علمی تحت عنوان “حکمرامی اجتماعی، نقد گذشته و الگوی آینده” از طرف مرکز تحقیقات اسلامی مجلس تهیه و منتشر شد.
در این گزارش آمده است: نظامهای اجتماعی، تمرکزگرایی منشأ تمام آسیبهاست و نقطه شروع ناهنجاریهای اجتماعی در ایران نیز مربوط به تمرکزگرایی است که از دولت رضاشاه شروع شد و در سه بخش سیاست، فرهنگ و اقتصاد دنبال شد. در بخش سیاست، نظام سیاسی دیکتاتوری که با بروکراسی یا دیوانسالاری افراطی همراه بود، زمینه ایجاد آسیبهای اجتماعی را فراهم کرد و امروز نیز یکی از محملهای فساد یا آسیبهای اجتماعی کشور در سیستمهای بروکراسی باقیمانده از آن دوران است. درواقع ریشه فساد اداری امروز، در زمان گذشته است که متأسفانه پس از انقلاب اسلامی این ساختارها که در دورههای قبل سازماندهی شده بود، تغییر نیافته و انقلابی نشد.
این گزارش افزوده است: در ساختار فرهنگی، تمرکزگرایی، نخبگان فرهنگی کشور را از بین برد. در این دوره برخی نظامهای وابسته فرهنگی همچون دانشگاه ایجاد شدند که به استقلال فرهنگی ایران کمکی نکرد، بلکه وسیلهای برای استعمار فرهنگی و ابزاری برای ربودن نخبگان کشور شد که این روال هنوز هم تداوم دارد.
در این گزارش خاطرنشان شده است: مشکلات اقتصادی ما نیز محصول تمرکزگرایی است. دستگاه اقتصادی در دولت رضاشاه یک دستگاه تمرکزگراست که در آن تمامی کالاها از کشورهای دیگر وارد شده و تولید داخلی تعطیل میشود. دولتها با استدلال بر کنترلپذیری بیشتر چند سرمایهگذار بزرگ، هیچ تلاشی برای توزیع ثروت در کشور نمیکنند. بانکها تسهیلاتشان را به کسانی که سرمایه و قدرت گردش مالی بیشتری دارند، پرداخت میکنند. لذا فقرا فقیرتر و سرمایهداران روزبهروز فربهتر میشوند و مسائلی چون گسترش فقر و حاشیهنشینی محصول نظام تمرکزگرای اقتصادی است.
این گزارش، راهکار برونرفت از این وضعیت شکستن این تمرکزگرایی صنعتی و اقتصادی با مدیریت جهادی و اهمیت دادن به شرکتهای دانشبنیان ذکر کرد.
محورهای اصلی تمرکزگرایی
۱– تمرکزگرایی سیاسی
این گزارش در ادامه افزوده است: این تمرکزگرایی که حول محور رضاشاه و سلطه او بر کشور ایجاد شد، در سه بخش سیاست، فرهنگ و اقتصاد شکل گرفت. در بخش سیاست، نظام سیاسی دیکتاتوری که با بروکراسی یا دیوانسالاری افراطی همراه بود، زمینه ایجاد آسیبهای اجتماعی شد که امروز نیز یکی از محملهای فساد یا آسیبهای اجتماعی کشور در سیستمهای بروکراسی باقیمانده از آن دوران است. در این دوران، ساختار متمرکز دیوانسالاری حول محور رضاشاه شکل گرفت تا او بتواند اقتدار خود را بهراحتی در سراسر ایران با یک بخشنامه یا دستور و فرمان اعمال کند.
فساد اداری امروز نیز در همین امر تاریخی ریشه دارد و متأسفانه ساختارهای اداری، پس از انقلاب اسلامی تغییر نیافته و دچار این آسیب میباشند. این در حالی است که ساختارهای انقلابی که پس از انقلاب اسلامی ایجاد شدند، کارآمد و اثربخش میباشند. در صنعت هستهای علیرغم تحریمها پیشرفتهای خوبی حاصل شده است؛ چراکه در این صنعت روحیه انقلابی و جهادی وجود دارد. اما در برخی صنایع دیگر که از دورههای قبل ماندهاند، فساد و عدم پیشرفت دیده میشود. در دوران جنگ نیز نمونههای دیگری را مشاهده کردیم؛ سازمانهای انقلابی مانند جهاد سازندگی، سپاه پاسداران و بقیه سازمانهایی که دارای ساختاری انقلابی هستند، کارآمدی بالایی دارند و به پیشرفتهای خوبی دست یافتهاند. بنابراین لازم است که در سطوح کلان، مدیریت جهادی و انقلابی عملی گردیده و ساختارهای موجود با آن منطبق شوند. البته نه به صورتی که مدیریت جهادی به درون ساختارهای دچار آسیب بدون هیچ تغییری وارد شود.
۲– تمرکزگرایی فرهنگی
در ساختار فرهنگی نیز رضاشاه با ایجاد تمرکزگرایی، نخبگان فرهنگی را از بین برد. در این دوره برخی نظامهای وابسته فرهنگی همچون دانشگاه ایجاد شدند که به استقلال فرهنگی ایران کمکی نکرد، بلکه وسیلهای برای استعمار فرهنگی و ابزاری برای ربودن نخبگان کشور شد که هنوز هم تداوم دارد. درواقع مهاجرت نخبگان و فرار مغزها که یکی از بزرگترین آسیبهای اجتماعی امروز کشور است، محصول دانشگاه وابستهای است که در دوران رضاشاه شکل گرفت و تا به امروز تداوم یافته است. در بخش هنر نیز ترویج سگبازی و فساد اخلاقی توسط سلبریتیها، محصول عملکرد افرادی است که خروجی سیستمهای آموزش رسمی هستند که خود دچار فساد است. بنابراین دستگاه فرهنگی نیازمند اصلاح اساسی است و نحوه اصلاح آن هم این است که انقلابی شود.
۳- تمرکزگرایی اقتصادی
مسائل ناشی از اقتصاد نیز محصول تمرکزگرایی است. در دوران پهلوی، دستگاه اقتصادی یک دستگاه تمرکزگراست، بهطوریکه تمامی کالاها از کشورهای دیگر وارد شده و تولید داخلی تعطیل میشود و حتی صنایع و کارخانجاتی را که رضاشاه در ایران به وجود میآورد، برای افزایش مصرف کالاهای خارجی بود. ریشه این امر در سیاستهای استعماری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم است که سرمایهگذاری روی منابع ملی کشورهای جهان سوم را آغاز نمود و بدین ترتیب مالک منابع آنها و بهخیال خود، مالک دنیا شد. این همان توسعه است.
اساساً نظریههای توسعه، درواقع همان نظریههای استعماری گذشتهاند که ظاهرشان تلطیف شده و شکل دیگری پیدا کردهاند؛ ولی امتداد استعمار، استثمار و امپریالیسم میباشند. برنامههای توسعه که امروز در کشور ایران انجام میشود، تداوم همان توسعههایی است که کارشناسان آمریکایی از سال ۱۳۲۵ در ایران شکل دادند. بهعنوان مثال برنامه سوم توسعه که در ایران شکل گرفت و عملیاتی شد، همان برنامه ششم دولت شاه است؛ بهطوریکه ساختار آنها نیز با هم تفاوتی نداشته و همان سیاستهای وابستهسازی را دنبال میکند. مجموعه این توسعههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجب شکلگیری آسیبهای اجتماعی مختلف ازجمله حاشیهنشینی گردید.
اولین نشانههای حاشیهنشینی در ایران از دهه ۲۰ آغاز میشود و شکلگیری آن در شهرهای مختلف از ابتدای دهه ۴۰ است. این همان زمانی است که آمریکاییها سرمایهگذاری صنعتی را آغاز نمودند و دوره توسعه شهرنشینی و صنعتی شدن رقم خورد. برنامههای توسعه، پولها را به شهرها آورد، تورم ایجاد نمود و کشاورزی را هم به حاشیه برد. لذا حاشیهنشینی در ایران از دهه ۴۰ به بعد به نقطه اوج نزدیک شده و در دهه ۵۰ دیگر پدیدهای است که از کنترل کاملاً خارج شده است. گسترش فقر ناشی از برنامههای توسعه و نظام تمرکزگرا، موجب ایجاد شکاف میان فقیر و غنی گردیده و آسیبهای متعددی در پی داشته است. متأسفانه پس از انقلاب اسلامی نیز این نظام تمرکزگرایی اقتصادی شکسته نشده و دولتها با استدلال بر کنترلپذیری بیشتر چند سرمایهگذار بزرگ، هیچ تلاشی برای توزیع ثروت در کشور نمیکنند.
بانکها تسهیلاتشان را به کسانی پرداخت میکنند که سرمایه و قدرت گردش مالی بیشتری دارند. لذا فقرا فقیرتر و سرمایهداران روزبهروز فربهتر میشوند و مسائلی چون گسترش فقر و حاشیهنشینی محصول چنین سیستمی خواهد بود.
علیرغم بهرهمندی فرهنگ سنتی خانوادههای ایرانی، نظام اقتصادی تمرکزگرای رسمی شرایطی را به وجود میآورد که خانوادههای ایرانی دیگر پاسخگوی نیازهای درون خانواده نیستند. شکلگیری چنین ناهماهنگی میان نظام خانوادگی و نظام خارج از آن، موجب فروپاشی خانواده و افزایش طلاق میشود. اقتصاد سرمایهداری، اقتصاد کوپنی است؛ به این معنی که سهم هرکس از پیش معیّن است. مشخص بودن میزان رشد حقوق افراد در سال، میزان مجاز استفاده از تسهیلات بیمه یا خدماتی همچون آموزش نیز از نشانههای اقتصاد سهمیهبندی شده است. در چنین شرایطی، زوجهای جوان یا افراد در شُرُف ازدواج، با نگاه به سهمیهای که این نظام تمرکزگرا برای آنها در نظر گرفته است، ازدواج با این سهمیه را غیرممکن یا بسیار دشوار میبینند و درنتیجه ازدواج به تأخیر میافتد.
حتی درصورتیکه ازدواج صورت گیرد، فرزندآوری دچار مشکل و اختلال خواهد بود؛ چراکه این دغدغه وجود خواهد داشت که سهم فرزند از کجا تأمین شده یا اینکه سهم فرزندان در سیستم برنامهریزی کوپنی سرمایهداری دیده نشده است و این موجب کاهش فرزندآوری خواهد شد. بنابراین آسیبهایی که در خانواده مشاهده میشود، محصول همین نظامهای تمرکزگرای اقتصادی است که از قبل و از غرب وارد شده و آسیبهایی را در جامعه ایجاد کرده است.
اعتیاد و مفاسد اخلاقی نیز از پیامدها و آسیبهای نظام تمرکزگراست. نظام تمرکزگرا سرابهایی را در جامعه ایجاد میکند تا افراد دنبال این سراب فعال شوند و جامعه پویا شود. بهعنوان مثال در سیستم بانکی، اگر فرد ۱۰۰ واحد پول در بانک سپردهگذاری کند، که این ۱۰۰ واحد پول مسلّماً پشتوانه کالایی دارد، سازوکاری در بانک وجود دارد که از این ۱۰۰ واحد پول، ۵۰۰ واحد اعتبار درست میکند که هنوز مابهازای آن کالا وجود ندارد و آن ۵۰۰ واحد را بهصورت وام پرداخت مینماید. بدین معنا که بانک درواقع سراب درست کرده، وام میدهد تا چرخه اقتصادی به گردش درآید و کالای جدیدی تولید شود. به دیگر بیان بانک از آن پشتوانه ۱۰۰ واحدی استفاده میکند و سراب ۵۰۰ واحدی درست میکند تا فعالان اقتصادی ۵۰۰ واحد بهاصطلاح کالا تولید کنند. البته بانک این فرایند را بهصورت مستمر انجام میدهد؛ یعنی با تولید ۵۰۰ واحد کالای جدید، این چرخه تولید سراب قطع نشده و همینطور که کالا تولید میشود، باز هم مکانیزم ایجاد سراب ادامه مییابد.
این منطق درواقع فرهنگ نظام سرمایهداری یا منطق روانشناختی نظام سرمایهداری است، که سراب ساخته، الگو درست میکند، سلبریتی میسازد و وقتی که فرد نتواند به آن سراب برسد، دچار سرخوردگی میشود. سرخوردگیهای اجتماعی در جامعه سرمایهداری امری کاملاً ساری و جاری است. وجود افرادی که برای حضور در جمع دیگران با یک پوشش یا مد خاص، لباس یا پولی را از دیگران قرض نموده یا با زحمت بسیاری تهیه میکنند، حاکی از آن است که انتظارات جامعه از افراد در سطح بالایی است و افراد نمیتوانند آنها را برآورده سازند. این امر نیز موجب سرخوردگی افراد در جامعه سرمایهداری میشود. این سرخوردگیها بهتدریج انسان را محتاج تخدیرهای جدیدی میکند. به همین دلیل است که در بسیاری از کشورهای اروپایی کشیدن ماری جوانا قانونی است و افراد در بعضی مکانها مانند برخی پارکها میتوانند سیگار ماری جوانا مصرف کنند؛ زیرا نظامهای تمرکزگرای سرمایهداری این هدف را دنبال میکنند که افراد تخدیر شوند. از دیگر قواعد و رسومات نظامهای سرمایهداری، اصطلاحاً ریلکسیشن اجتماعی است. منظور از ریلکس در اینجا این است که کوتاه بیا، آرام باش، سر و صدا نکن. این آرامش کاذب اجتماعی که جزء رویههای فرهنگ سرمایهداری است، افراد را به این سمت سوق میدهد که هرجا فرد قصد فریاد زدن داشته باشد، احتیاج به یک ماده مخدر دارد. بیحجابی و بدپوششی در جامعه غرب به همین مناسبت رواج پیدا کرد. از آنجا که حضور زنان بیحجاب و آرایشکرده در جامعه، تخدیرکننده فضای اجتماعی است، از اوایل قرن بیستم این تخدیر اجتماعی گسترش یافت و جوامع غربی به اموری همچون بدپوششی زنان، آرایش نمودن آنها، رواج مدهای جدید، و ساخت لوازم آرایش جدید روی آوردند.
تجلیات بیحجابی که امروز در کشور ایران شکل گرفته نیز متأثر از این جریان و تلاشهای غربیهاست. این امر از دیدگاه آنها آرامشبخش است و نتیجه این اعتیاد و بیحجابیها، فسادهای دیگری است که نظام خانواده را تهدید میکند. روابط خارج از خانواده محصول همین تحریکهایی است که طبق رویه فرهنگ سرمایهداری باید آرامش ایجاد کند، اما موجب تحریک هوس میشود. در کشورهای دیگر، پیامدهای این نظام اقتصادی تمرکزگرا بسیار زیاد است؛ بهطور مثال در کشور سوئد ۶۰% از فرزندان خارج از نظام خانواده متولد میشوند.
پیشنهادهای گزارش
راهکار برونرفت از این وضعیت مدیریت جهادی است. امروز شرکتهای دانشبنیان بهترین وسیله برای شکستن انحصارات صنعتی و اقتصادی هستند. حمایت مقام معظّم رهبری از این نوع شرکتها موجب رونق و قوّت گرفتن آنها شده و این امر میتواند مفرّ گشایش اقتصادی کشور از این وضعیت باشد. بهمنظور رشد اقتصاد مقاومتی در ایران، سیستم تمرکزگرا باید از میان برداشته شده و بهاصطلاح شکسته شود. البته در بخش سیاسی، به برکت وجود ولایت فقیه تمرکزگرایی سیاسی از بین رفته است؛ چراکه در حکمرانی اسلامی، طبق روایت «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته» خود مردم مسئول هستند. در نظام اسلامی، ولیّ فقیه هماهنگکننده و مرشد است و جهتها و خطوط اصلی را تعیین میکند. این نقصان و کمبودی بود که در دوران مشروطه موجب ایجاد مشکلات گردید و الحمدلله در جامعه ایران اسلامی امروز این نقص وجود نداشته و با نظام ولایت فقیه بخش سیاسی از تمرکزگرایی مصون مانده است.
هرچه ساختارهای رسمی کشور، به سمت ساختارهای انقلابی و مدیریت جهادی سوق یابد، به همان اندازه میتوان به شکست اقتصاد تمرکزگرا و نظامهای تمرکزگرا امیدوار بود. همانطور که بیان شد، نمونه این نوع ساختارها، شرکتهای دانشبنیان هستند. تمرکزهای صنعتی اقتصادی با شرکتهای دانشبنیان شکسته خواهد شد؛ لذا امروز باید شرکتهای دانشبنیان که پیرامون صنعت و تولید کار میکنند، به خدمات دیگر هم گسترش یابند. درواقع باید این امر به نهادهای علوم انسانی که معمولاً واحدهای خدمترسانی یا برنامهریزی هستند تسری یافته و بهتدریج ساختارهای تمرکزگرای باقیمانده از رژیم گذشته محو شوند. محور سازمانهای انقلابی و جهادی، مسئولیتپذیری است؛ بدین معنا که افراد و کارمندان در درون سیستمهای اداری، پیش از آنکه وابسته به حقوق و مزایا شوند، مسئولیتپذیر گردند. در فرمایش سردار شهید سلیمانی مدیریت جهادی بهخوبی منعکس شده و ترویج مکتب سلیمانی از اهمیت بالایی برخوردار است. محور اصلی رهنمودهای این شهید بزرگوار، مسئولیتپذیری است. بنابراین ساختارهای انقلابی و جهادی، ساختارهایی هستند که مسئولیتمحور بوده و مبتنی بر وظیفه و کاربرد میباشند؛ بدین معنا که پیش از تأسیس هر واحد یا بخش اداری، باید مسئولیت آن بخش مشخص شود. در چنین ساختاری خروجی و کاربرد مورد نظر قرار گرفته و افراد بهازای مسئولیت و انجام مناسب آن، دستمزد و پاداش دریافت خواهند کرد.
اگر تمدن نوین براساس مبانی اسلام شکل گیرد، دنیا نیز شیفته آن خواهد شد. انشاءالله در مقابل تمدن مدرن که سلطه خود را به جهان تحمیل نمود، تمدن نوین اسلامی با مطالبه مردم دنیا گسترش یافته و عالم گیر خواهد شد.