با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
ژاله حساسخواه این را در نشست «بررسی جنبش جنگل» به مناسبت یکصدمین سالگرد کشته شدن میرزا کوچکخان جنگلی که به کوشش سازمان اسناد و کتابخانه ملی منطقه شمال کشور (رشت) برگزار شد، گفت؛ در همان نشست عباس نعیمی، جامعهشناس درباره اتهام تجزیهطلبی به کوچکخان جنگلی گفت: «این اتهام از کجا آمده است و چه کسانی این اتهام را وارد کردند؟ چه سخنانی درباره این تجزیهطلبی گفتند؟ از مشهورترین این افراد مرحوم ملکالشعرای بهار که رجال شاخصی در تاریخ معاصر است و مؤلف کتابهای «تاریخ مشروطه»، «تاریخ احزاب سیاسی» و… است. با این حال درباره همه گزارههای او نمیتوان به شکل متقنی گفت این سخن صحیح است، چون او مخالف میرزا بود. مشخصاً بهار در صفحه ۱۵۹ کتاب «تاریخ احزاب سیاسی» اشاره میکند: از حرکات میرزا پیدا بود که قصدشان تصرف ایران و ایجاد حکومت مرکزی صالح نبوده، بلکه به همان ولایاتی که در کف داشتند، قانع بودند. اگر میرزا در این سال به تهران حمله کرده بود، بدون هیچ شکی دولت ایران در دست او و اتباعش مانند موم نرم شده و به میل آنها ساخته میشد.»
به گزارش ایبنا، او افزود: «بهار، میرزا را شورشگر میداند که قصد آن را داشته که علم بردارد و کشور را تصرف کند. از طرفی سرپرسی سایکس، نویسنده کتاب «تاریخ ایران» در قرائت دیگری میرزا را شخصیتی منفعتگرا و در پی سود شخصی میداند. این دو قرائت از میرزا تصویری منفی به ما میدهند. در آن سمت داستان کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» اثر مهدی ملکزاده که از منابع معتبر برای پژوهشگران تاریخ معاصر است، در جلد پنجم صفحات ۱۰۵۲ و ۱۰۵۳ اشاره میکند: «میرزا نه تنها یک انسان آزاده بود که در راه آزادی میجنگید، بلکه یک مبلغ آزادی نیز بود و در هر مورد و مقام از تقلید مردم و پیروی از حق و عدالت و حقوق انسانیت فروگذار نمیکرد.» این تصویر مثبت است.»
این جامعهشناس ادامه داد: «ژنرال دانسترویل، فرمانده نیروهای انگلستان که در ماجرای عبور از گیلان به سمت قفقاز نبردهای سختی با خود کوچک جنگلی داشت، یعنی رهبر مخالفان است و در جبهه مخالف میجنگید، درباره میرزا میگوید: میرزا کوچک در مقابل امپریالیسم جنگیده است و به عقیده من میرزا کوچکخان از وطنپرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب هستند. همچنین نیکتین، قنسول روسیه در ایران، میرزا را مردی میداند که در پی جمعآوری ثروت نیست و اتفاقاً مردی که در پی آرمانهای خاص خودش است.»
یک جمهوری برای کل ایران
تاریخپژوه دیگری میگوید: «کسانی میرزا را تجزیهطلب می دانند که خودشان عامل انگلیس بودند. تمام اسناد و کتابهای نهضت جنگل را مطالعه کردیم و یک سند دال بر اینکه گفته شود ما باید کشور ایران و گیلان را تجزیه و جمهوری گیلان ایجاد کنیم، وجود ندارد.»
میثم عبداللهی در گفتوگو با خبرگزاری فارس افزود: «میرزا اعلامیه داد که جمهوریاش، جمهوری ایران است و در این اعلامیه میگوید که ما باید پایتخت را بگیریم و جمهوری ما در کل ایران باید برقرار شود، آن زمان جمهوری ما موقتی است و پس از آن باید به آرا مردم گذاشته شود و سپس جمهوری ما با رأی مردم دائمی خواهد شد. گرفتن تهران و مازندران خیلی در دوره نهضت جنگل مهم است. هر چند بحث فتح تهران برای نیروهای میرزا چیز عجیبی نبود چون قبل از آن هم تهران گرفته شده بود و راه و حکومت تغییر کرده بود و میرزا هم جزو فاتحین تهران بود حال ابتدا بحث مشروطهخواهان و عوامل انگلیس هم دخیل بود اما بعد هم رشتیها آمدند. منتها تبریزیها در آن دوره با دلایل مختلف نتوانستند به تهران برای فتح کمک کنند.»
به گفته او «میرزا بحث جمهوری اسلامی ایران را در رشت مطرح میکند، جمهوری او جمهوری شوروی نبوده، شورا در رأس جمهوری بوده است و این هم جزو مباحثی بود که شبهاتش وجود دارد. جمهوری او سوسیالیستی و شوروی نبوده و به خاطر فضای جنگل و پارتیزانی بودن شرایط، لازم شد که لباس رزم بپوشد و از فضای روحانیت و معمم بودن فاصله بگیرد. در این دوران میرزا یک نامه به یکی از مسئولین ارتش قزاق مینویسد و در آن میگوید که انگلیس میخواهد کشور ما را استعمار کند و این دولت خبیث میخواسته ایران را در بازارهای لندن بفروشد. شما دارید از این دولت دفاع میکنید و تلاش میکنید آن را برقرار نگه دارید؟ میرزا میگوید که ما به هیچ وجه این استعمار را نمیپذیریم و این دولت هم باید برکنار شود و ما هم به هیچوجه با آن کنار نمیآییم. همه اینها باعث شده که ما به فکر بیافتیم کشورمان را به استقلال و جمهوری برسانیم. این نامه خیلی جالب و کوبنده است.»
استانهای شمالی اصلاً تجزیهپذیر نیستند
مظفر نامدار، تاریخپژوه دیگری است که با رد تجزیهطلبی میرزا کوچکخان معتقد است: «استانهای شمالی اصلاً تجزیهپذیر نیستند. تجزیه بشوند که به کجا بپیوندند؟ در مورد استانی مثل کردستان این حرف صدق میکند. اما استانهای شمالی درخواست تجزیه بدهند برای چه؟ اصلاً معنا ندارد.»
او در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی تاکید کرده «تجزیه آن موقع اصلاً مفهومی اینچنینی نداشت» چراکه «همان موقع شخصیتهای بزرگی همچون مرحوم مدرس در مورد نهضت جنگل نظر دادند. در نظرات آنها اصلاً واژه تجزیه را ملاحظه نمیکنید. واژه تجزیه در همین دهه اخیر سروکلهاش توسط خفیهنویسان پیدا شد. من به این افراد خفیهنویس میگویم، معتقدم برای این افراد در حد مخبر هم نباید ارزش قائل شد. خفیهنویسان انسانهایی هستند که نامحسوس در جمعی حاضر میشوند و گزارشاتی را تهیه میکنند؛ درست مثل مگسی که میگردد زخمی را پیدا میکند و روی آن مینشیند و گزارش میدهد که فلان جا این اتفاق افتاده است. تجزیه را اخیراً همین افراد وارد صحنه تحلیل جنبش کردهاند.»
نامدار افزود: «رضاخان با همه قدرتی که داشت از طریق یاران میرزا به او پیام داده بود: میدانم تو برای چه قیام کردی. تو انسان نیکنفسی هستی. من میدانم که تو آمدهای ایران را از این آشفتگی نجات دهی. من هم آمدهام تا این اوضاع را درست کنم. بیا با هم متحد شویم تا ایران را از این وضع نجات دهیم. میرزا به درخواست رضاخان پاسخ منفی میدهد. چون میداند رضاخان خودش یکی از بانیان آن اوضاع است. میرزا میدانست که رضاخان خودش دستنشانده انگلیس است و تلاشهایی هم که انجام میدهد بدین خاطر است که ایران را از دست روسها نجات دهد و در اختیار انگلیسها بگذارد. جالب اینجاست رضاخانی که بعدها نهضت جنگل را سرکوب میکند در ابتدا و بعد از کودتا دست کمک به سمت نهضت دراز میکند. رضاخان در ابتدای کار با یاران میرزا دیدار میکند و این پیام را هم از طریق یاران میراز به او میرساند. حتی رضاخان هم در آن زمان واژه تجزیه به ذهنش خطور نکرده بود.»
این تاریخپژوه درباره نظر میرزا کوچکخان درباره کمونیسم میگوید: «میرزا به یاران خودش نامه مینویسد که شما حق هیچگونه مراوده با اینها را ندارید. این افراد اشتراکشان خراب و با انگلیس و روسیه قدیم فرقی نمیکنند. یاران دوره دوم یاران متزلزلی بودند. یک عدهشان مثل دوستدار و خالو قربان نفوذی بودند و معلوم نیست که از کجا وارد نهضت جنگل شده بودند؟ یک عده هم مزدور بودند که با تحریک کمونیستهایی که تازه در ایران داشتند سازمانهایی مثل حزب کمونیست ایران را تأسیس میکردند وارد نهضت شدند و نیت اولیه افراد نهضت را نداشتند. بعد از کنگره ۱۲۹۸ انزلی میرزا میفهمد که اصلاً اینها دنبال آزادی ایران نیستند و بلکه آمدهاند مرام کمونیستی را تبلیغ کنند تا این بار ایران را به نام کمونیست اشغال نمایند. میفهمد و با این افراد مقابله میکند. رضاخان که حریف میرزا نبود. رضاخان موقعیت مردمی نهضت میرزا را میدانست و با او درگیر نمیشد. بنابراین یاران میرزا را نمیتوانیم یک کاسه داوری کنیم. در هر بخشی یاران میرزا متفاوت بودند. آنهایی که بدنه اصلی یاران میرزا بودند یک عده کشاورز و دهقان فقیر بودند که از تفرقهای که در ایران وجود داشت خسته شده بودند. در گیلان بعد از مشروطه کمیته مجازات که وابسته به حزب دموکرات تقیزاده بود چند ترور خطرناک انجام داده بود. محمد خمامی و شیخ علی فومنی را کشته بودند. یک جو وحشتی برای مردم بوجود آمده بود. از طرفی دیگر انگلیسیها هم در کشور حضور داشتند. دولت مرکزی قوی هم وجود نداشت. تیمهای ترور توسط جوشنفکرها (من نمیگویم روشنفکر من به اینها میگویم جوشنفکر؛ چون مغز فولادینی داشتند و تفکر در آن نفوذ نمیکرد) همه اینها برای مردم فشار ایجاد کرده بود. یک گروه فرانسوی در آن دوره به ایران آمدهاند که مستشاران فرانسوی در ایران بودند. نگاه آنها به جریان نهضت جنگل جالب است. میگویند: «کوچکخان فرمانده جنگلیها در نظم و نسق دادن به امور، طراز اول است.» این داوری را زمانی میکنند که در دنیا آشوب و بلوا همه جا را فراگرفته است. میگوید: «او در گیلان قوانین مالیاتی منظمی را وضع کرده و جادههایی ساخته (جاده ماسوله را در آن شرایط ساخته است) عدالت به پا کرده، خرج مدارس را تامین میکند (در آن زمان هفت یا هشت مدرسه در آنجا احداث میکند) یک نشریه به نام جنگل تاسیس کرده، یک قشون دارد، نظم را برقرار کرده و راهزنان را سرکوب کرده است. سکنه گیلان به هیچ وجه از او گلهمند نیستند و برای محافظت از خود در مقابل تعدیهای مالیه و ژاندارمری دولتی از او استمداد میطلبند. مردم رشت همین حالا نیز حسرت حکومت جنگلیها را میخورند.» این گزارش مربوط به زمانی است که میرزا از آنجا رفته است. این شرایطی است که میرزا در مرکز گیلان پایهریزی کرده بود. این یادداشت روزانه سروان ژرژ دوکرو وابسته نظامی فرانسه در ایران است. این یادداشت مربوط به ۹ تیر ۱۲۹۸ است که در کتاب «نگاه فرانسوی به کودتای سوم اسفند» که خانم زهرا شاهرودی ترجمه کرده و در سال ۹۱ چاپ شده، منتشر شده است.»
پیشنهاد حکومت به میرزا کوچکخان
برخی روایات حاکی از پیشنهاد حکومت به میرزا کوچکخان از سوی انگلیسیهاست؛ طبق مقالهای که در فصلنامه «مطالعات تاریخی» (شماره ۶۸، بهار ۱۳۹۹، میثم عبداللهی» نوشته شده، کلنل استوکس انگلیسی و بازیل پ. نیکیتین روسی به نمایندگی از دو ارتش انگلیس و روس در خرداد ۱۲۹۷ در گیلان با میرزا کوچکخان ملاقات کردند. میرزا کوچک، به روسها که میخواستند ایران را تخلیه کنند، با ضوابطی، اجازه عبور از گیلان را داد، ولی به انگلیسیها که میخواستند به بادکوبه بروند، اجازه عبور نداد. استوکس به میرزا کوچک پیشنهاد داد اگر او با دولت انگلیس همکاری کند، انگلیسیها حاضرند حکومت او را بر تمام ایران به رسمیت بشناسند.
آیتالله بهجت که در دوران نهضت جنگل در سنین کودکی در فومن به سر میبرد و بعدها با سران نهضت ارتباط یافت و در دوران نوجوانی و جوانی بسیاری از وقایع نهضت را از زبان خودشان شنید، ماجرای آن جلسه را با یک واسطه به صورت زیر نقل میکند: «برای آقای خمینی نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسهای که سفیر انگلیس، نزد میرزا کوچکخان بوده و میخواسته [میرزا] با آنها همکاری کند تا او را به حکومت برسانند. میرزا میگوید: حکومتی که شالودهاش را شما بریزید، پایدار نمیماند. (آقای خمینی از این سخن میرزا خوشش آمد). سفیر انگلیس گفت: ما طمع ارضی در کشور شما نداریم؛ ولی طمع در منافع داریم. اگر قبول نکردی، دیگری را که [از] رذلترین مردم است، بر شما مسلّط میکنیم! او ادامه داد: تا چند روز دیگر، من در کرمانشاه، و بعد، در بصره و بعد، در هندوستان هستم. تا چهارده روز، وقت دارید پاسخ بدهید، تا کار را به دست شما بدهیم. دیگری نقل کرد از فرمانداری که با میرزا ارتباط داشته، که بعد از این ماجرا، میرزا را میبیند. میرزا گریه میکند و میگوید: کدام شیر ناپاکخوردهای را برای حکومت ایران پیدا میکنند؟»
غائله گیلان خاتمه یافت
میرزا کوچکخان جنگلی در روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در ارتفاعات ماسال به سمت خلخال، نزدیک دو روستای خانقاه و گیلوان از توابع شهر خلخال، کشته شد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی در صدمین سالروز درگذشت میرزا کوچکخان سه سند درباره پایان نهضت جنگل منتشر کرده است.
امیرپنجه محمدقلی، رئیس قوای گیلان در گزارشی خطاب به «مقام منیع وزارت جلیله جنگ» مینویسد:
«از رئیس اردوی گیلان
مقام منیع وزارت جلیله جنگ و ریاست کل دیویزیون مدظلهالعالی، حسبالامر تلگراف مبارک ۹۶۵ فوری برای تعقیب و دستگیری میرزا کوچک عده فرستاده چهار روز متوالی مشغول تعاقب بودند. بالاخره از شدت تعاقب قزاقان میرزا کوچک از هر طرف عرصه را بر خود تنگ دیده خود را به کوههای ماسال کشیده بود. عده قزاق هم در تعاقب مشارالیه حرکت کرده در بین راه هم یک تصادفی واقع شده. میرزا نعمتالله داماد حسنخان کیشدره مقتول و مابقی باز فرار میکنند. از طرف دیگر طالشها هم برای جلوگیری از فرار میرزا کوچک عده فرستاده بودند. بالاخره میرزا کوچک و کااوک (گائوک) به طرف گردنه گیلوان متواری شده در آنجا از شدت سرما تلف شدهاند نقطه [.] قبل از اینکه قزاقهای تعاقبکننده برسند مابین طالشها و طارمی را در سر نعش گفتگو شده طالشها سر نعش را بریده بودند که قزاقان رسیده و سر را گرفته حمل به شهر مینمایند نقطه [.] اینک سر بریده در دفتر حاضر است هرطور دستور میفرمائید اطاعت شود. نعش کااوک [گائوک] هم در همان گردنه افتاده است.
رئیس قوای گیلان امیرپنجه محمدقلی»
پس از وصول این خبر، نخستوزیر بخشنامهای به شرح زیر صادر میکند:
«فرمانفرمایان ایالات و حکام ولایات
در نتیجه تعقیب قوای دولتی، میرزا کوچکخان که در کوههای طالش و طارم فراری بود در گردنه گیلوان تلف شده و غائله چندین سال [ساله] گیلان بطور قطعی خاتمه یافت. بحمدالله دیگر اثری از متمردین در صفحه باقی نیست قدغن فرمائید این خبر را به اطلاع عموم برسانند. نخستوزیر»
در پی شهادت میرزا، احمد قوام (قوامالسلطنه) نخستوزیر وقت طی نامهای خطاب به رضاخان (وزیر جنگ)، مرگ میرزا را به او تبریک میگوید. در این نامه آمده است:
«محتوای سواد تلگراف رئیس اردوی گیلان راجع به تلف شدن میرزا کوچکخان ملاحظه شد. معلوم میشود تلگرافی که دیروز رسیده بود صحیح بوده است. از اینکه بحمدالله تحت اوامر حضرتعالی این غائله به کلی ختم یافته است نهایت خوشوقتی حاصل و حضرتعالی را تبریک میگویم.
از جدیت و زحمات صاحب منصبان آن وزارت جلیله نتیجه حاصل الحمدالله تلگرافی از حکومت گیلان رسیده است. سواد آن برای اطلاع ارسال گردید.»
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.