یک. «جهانِایرانی» اصلا شبیه به آنچه فیلم به تصویر میکشد نیست. فیلم تصویری کینهتوزانه و زشت از سنتها به نمایش میگذارد. اگر مناسبات، روابط و سنتهای جهانایرانی اینقدر نامعقول و دوروغین بود باید تا به حال فرومیریخت. سنتها کارکرد دارند و به همین دلیل تداوم میابند. البته در برخی لایههای اجتماعی که اتفاقا خواستههای مدرن بیشتری دارد و دچار بحران هویت است و نمیداند اینجایی است یا آنجایی، این سنتها شکل غلط و منحرفشده و متظاهرانهای پیدا کرده است. فیلم هم بدون هیچ تمایزگذاری قضاوتش درباره جهانایرانی را به همه تسری میدهد و همه را متظاهر و دروغگو و نامعقول نشان میدهد. فیلم علیه «جهانِایرانی» است
دو. برایم جالب است، در فیلمهای ایرانیی که حمایت مادی و معنوی فرانسوی دارند به شکل عجیبی، ماجرا حولوحوش دستشویی در جریان است. فیلم «یکخانواده محترم» هم همین ویژگی را داشت. دمِدستیترین راه برای نشان دادن مشمئزکننده بودن «زندگیِایرانی» همین کاری است که این فیلمها کردهاند.
سوم. اینکه دوربین در این فیلم به شکل عجیبی اصرار دارد کالبدی که از شهر نشان میدهد هیچ نشانهای از آبادانی در پلانهای آن نباشد. دوربین به پاساژ که میرود کادرها بسته است، خبری از نشان دادن سردر پاساژ و تصاویر لانگ شات نیست. تصویر لانگ شات از تهران طبیعتا علیه کالبدی است که کارگردان تلاش دارد از این شهر نشان دهد. دوربین از تالار مجلل که بیرون میآید هم ماجرا را در امتداد یک دیوار مخروبه دنبال میکند. جالبتر آنکه فیلم جایی که نمایی از آبادانی و سازههای جدید را نشان میدهد، آنها را متصف به صفت رزیله میکند. ساختمان شیشهای دارای آسانسر شیشهای را فسادمال کرده و تالار عروسی را هم دروغمال.
چهار. «بدن مردانه» در فیلم سوژه است. فیلم پر است از پلانهایی که یک مرد در حال پوشیدن یا درآوردن پیراهن از تن است و بدن برهنه یا نیمه برهنه او به نمایش گذاشته میشود. این اصرار کارگردان به نمایش بدن مردانه زیادی گل درشت است و در ذوق میزند و خارج از داستان فیلم است.
پنجم. برخی دیالوگها در فیلم با شخصیتهای داستان همخوانی ندارد و بزرگتر از دهان گویندگانش است. گفتوگوی خواهر و برادری در پشت بام جایی که لیلا به مضمون میگوید مشکل از آنجا است که به جای فکر کردن به ما چگونه فکر کردن را یاد دادهاند و حرفهای برادرش علیرضا در این سکانس همه گل درشتند و به دهان گویندگان آن نمیآید. به بیان دیگر فیلم به شدت «مفهوم زده» است. به جای قصهگویی بیانیه میخواند.
جعفر حسنخانی، سیاستپژوه و سردبیرمجله فکرآورد