براندازان ذهن‌زده

 

یکی از انتقادهایی که سالهای پیش از انقلاب نسبت به هواداران مشی چریکی و مسلحانه مطرح می‌شد، «ذهن‌زدگی و دوری از واقعیات جامعه» بود. منتقدان می‌گفتند شما یک گروه محدودید که از مردم و جامعه بُریده‌ و با کتاب و اسلحه در لاک خانه‌های تیمی و زندگی مخفی خزیده‌اید و فکر می‌کنید دارید به عنوان طبقه‌ی پیشرو با استبداد مبارزه می‌کنید. غافل از اینکه در طول زمان، این جدابودن از مردم باعث می‌شود با بدیهی‌ترین واقعیات جامعه و مردم هم بیگانه شوید و تداوم این جدایی باعث بازتولید این ذهن‌زدگی می‌شود.
انتقاد درست بود، زمستان ۴٩ وقتی چریک‌ها خواستند پاسگاه کوچک سیاهکل را تسخیر کنند و نشد، فراریانشان را مردم روستایی که در ذهن آنها قرار بود کمکشان کنند دستگیر کردند و تحویل دادند.
از همان زمان تا پیروزی انقلاب، چریک‌ها تصورشان این بود که «مبارزه‌ی واقعی» و راه براندازی رژیم شاه، همین است. اما بهمن ۵٧ که انقلاب پیروز شد، جماعت پیشرو یا در زندان بودند و توسط مردم بیرون آورده شدند، یا در خانه‌های تیمی بوند و یا در قبرستان. موضوع تله تئاتر “حصار در حصار” محسن مخملباف پس از انقلاب دقیقا نقد همین ذهن‌زدگی بود.
بگذریم، حالا حکایت این مبارزان راه آزادی و مدعیان براندازی جمهوری اسلامی هم همین است. دختر جوان زندان بوده، نفر اول مملکت عفوش کرده و آمده بیرون و دارد جلوی زندان فریاد می‌زند و شعار می‌دهد تا به قول خودش ضحاک را به زیر بکشد. به نظر من بزرگترین خیانتی که رسانه‌های آنور آبی در حق امثال این دختر کرده‌اند، باوراندن این خیال و وهم است که هرچه رادیکال‌تر باشید، نظام سریع‌تر سقوط می‌کند.
پمپاژ مداوم این نگاه تخیلی و ذهن‌زده توسط موج قوی رسانه‌ای در کنار بزرگنمایی و پررنگ و لعاب جلوه‌دادن اقداماتشان، این چرخه را بازتولید می‌کند. جوانهای سرخورده را رادیکال می‌کنند، به زندان می‌فرستند و پس از آزادی هم به عنوان سمبل مبارزه بزرگشان می‌کنند و دامی می‌شوند برای بعدی ها.
چریکهای پیش از انقلاب فکر می‌کردند با ترور فلان مسئول نظامی رژیم شاه دارند دیوار اختناق را سست می‌کنند و این بندگان خدا هم فکر میکنند با این کارهای رادیکال نمادین و انتشار فیلمش، یک گام به براندازی نزدیکتر می‌شوند.
واقعیت این است که طیف ناراضی جامعه وجود و واقعیت دارد، اما انتخابش لزوما «رادیکالیسم و براندازی» نیست. در این سال‌ها مبارزان ذهن‌زده، لشگر شکست‌خورده‌ای بوده‌اند که نسبتی با واقعیات جامعه نداشتند و مسیرشان مقصدی جز زندان یا مهاجرت اجباری به خارج پیشِ رویشان نگذاشته است.

امین فرج‌الهی؛ پژوهشگر تاریخ و سیاست

دیدگاهتان را بنویسید