بایدن کارش را با این حرف شروع کرد که به توافق هستهای با ایران برمیگردد، توافقی که سلفش با حماقت از آن خارج شده بود؛ اما دودلی کرد و تأخیر، موضع ایران سختتر شد و حالا واضح است که توافق هستهای در راه نیست.
استفان والت، استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد نوشت: جلسهای با نام «نشست دموکراسی» که در فارسی بهعنوان «نشست سران برای دموکراسی» هم خوانده شده است، اولین بار در دسامبر ۲۰۲۱، آذر ۱۴۰۰، به مدت دو روز، توسط آمریکا، به میزبانی این کشور و البته به صورت مجازی برگزار شد و موضوعات آن، «مقابله با اقتدارگرایی، پرداختن به فساد و مبارزه با آن و پیشبرد احترام به حقوق بشر» اعلام شد. آمریکا ۱۱۱ کشور را به این نشست دعوت کرد که البته تعدادی از آنها، دعوت را نپذیرفتند و حاضر نشدند. سران و نمایندگان هر کدام از کشورهای مدعو میتوانستند به صورت مجازی سخنرانیای داشته باشند، چینشی که در آن، نخستوزیر بریتانیا یک سخنرانی سهدقیقهای داشت.
به گزارش فرارو، دومین نشست دموکراسی هم اواخر همین ماه مارس، یعنی چند روز پیش، به مدت سه روز، باز به هدایت آمریکا و البته این بار با میزبانی مشترک چند کشور دیگر یعنی کاستاریکا، هلند، کره جنوبی و زامبیا و باز هم به صورت مجازی، برگزار شد. نشست دوم در حالی برگزار شد که پس از نشست اول، انتقاداتی جدی حتی از داخل آمریکا نسبت به کارکرد و مفهوم این نشست مطرح شد که فهرست مدعوینی که لزوما دموکراسیهای قابلقبول یا موفق نبودند، نبود برنامهها و اهداف مشخص و ملموس و فقدان دستاورد قابلاشاره از جمله آنها بود.
منتقدان میگفتند مدعوین براساس وضعیت رابطه سیاسیشان با ایالات متحده و نه جایگاه و وضعیت دموکراسی در کشورشان دعوت شدهاند و قالب نشست نیز اساسا به شکلی نیست که بتوان از آن انتظار داشت در پیشبرد و گسترش دموکراسی اثری داشته باشد. فیلیپین، برزیل، پاکستان، اندونزی، نیجریه، آنگولا، هند، سنگال و جمهوری دموکراتیک کنگو از جمله کشورهایی بودند که دعوتشان به نشستی با این عنوان سوالبرانگیز و غریب به نظر آمد و انتقاداتی جدی به همراه داشت. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که حالا پیش از اینکه نشست دوم برگزار شود، استفن والت، تحلیلگر برجسته روابط بینالملل و استاد دانشگاه هاروارد در نوشتهای در فارن پالیسی، مروری بر نتایجِ نداشته نشست اول و انتقادات نسبت به آن کرد و سپس با اشاره چشمانداز مبهم فایده برای نشست دوم، برگزاری این نشست را بهانهای یافت تا انتقاداتی کلی به کارنامه دیپلماسی دولت بایدن در این مدت مطرح کند و به تبیین این ایده بپردازد که از نگاه او، کارنامه نیمه اول دوره چهارساله فعلی دولت بایدن، نشاندهنده نیاز به تبیین دوباره اولویتها و تخصیص منابع و زمان و انرژی در حوزه سیاست خارجی این دولت است.
این حقیقتی است که همه میدانند: نهادهای دیپلماتیک آمریکا، بهخصوص وزارت خارجه، کمبود منابع دارند. این حقیقت بهخصوص وقتی مشهود است که بودجه وزارت خارجه یا آژانس توسعه بینالمللی را با پولی که به وزارت دفاع یا سرویسهای اطلاعاتی اختصاص داده میشود، مقایسه کنید. وقتی بلندپروازیهای رفیع جهانی آمریکا را هم حساب کنید آشکارتر هم میشود. پرواضح هم هست که وقت رئیسجمهور و وقت مقامات ارشد کابینه مانند آنتونی بلینکن وزیر خارجه، از محدودترین منابع است.
اگر چنین است، پس چرا دولت بایدن اصلا به یک نشست دوم برای دموکراسی وقتی اختصاص داد؟ موضوع فقط وقتی نیست که رئیسجمهور جو بایدن، بلینکن و دیگر مقامات ارشد صرف این مجلس پرحرفی کردهاند. جمعوجورکردن چنین چیزی صدها ساعت وقت کارکنان را هم سوزاند که میشد برای رسیدگی به مشکلات دیگر صرفش کرد.
این مسئله را پیش میکشم، چون دولت بایدن با این قول کارش را شروع کرد که دیپلماسی را در مرکز سیاست خارجی ایالات متحده قرار دهد، با این حال بابت دو سال و اندی اول کارش، دستاوردهای دیپلماتیک اندکی برای نمایش دارد. روی مثبت ماجرا اینکه متحدان ایالات متحده با بایدن و بلینکن بسیار راحتترند تا آنچه با دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق و مایک پمپئو وزیر خارجه سابق بودند و مایل بودهاند که بخشی از خبطهای اوایل کار دولت را هم ببخشند، مثل دهنکجی غیرضروری به فرانسویها در ماجرا توافق زیردریاییهای «اییوکییواس» در سال ۲۰۲۱؛ اما غیر از بهتر شدن تصویر، کارنامه دیپلماتیک این دولت چشمگیر نیست.
بخشی از مشکل، چارچوبدهی «دموکراسی در مقابل خودکامگی» است که بایدن و تیمش با اشتیاق در پیش گرفتهاند. من به اندازه هر کس دیگر و بیشتر از بعضیها از دموکراسی خوشم میآید، اما این دوگانه بیشتر از مشکلاتی که برای دیپلماسی ایالات متحده حل میکند، مشکل ایجاد میکند. کمکی به ایالات متحده نمیکند که مؤثرتر با دولتهای خودکامهای کار کند که تعدادشان بیشتر از دموکراسیهای دنیاست و کمکشان ممکن است درحالیکه رقابتهای بزرگ قدرت تشدید میشود، ارزشمند باشد. ایالات متحده را در معرض اتهام دورویی قرار میدهد و به نظر نمیرسد که چندان به متحدان دموکراتیک واشنگتن هم انگیزه بدهد. مثال: رهبران اروپایی مدام به پکن سفر میکنند تا از منافع اقتصادیشان با چین (خودکامه) حفاظت کنند، رفتاری که صریحا در تضاد با قالب دموکراسی در مقابل خودکامگی است. مشابهاً، رئیسجمهور هند که (بیشتر) دموکراتیک است، یعنی نارندا مودی، همین تازگی با یکی از مشاوران ارشد امنیت ملی رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، جلسه گفتگو برگزار کرده است.
در همین حال، دیگر آیتمهای دستور کار دولت همچنان برآورده نشده ماندهاند. بایدن کارش را با این حرف شروع کرد که به توافق هستهای با ایران برمیگردد، توافقی که سلفش با حماقت از آن خارج شده بود؛ اما دودلی کرد و تأخیر، موضع ایران سختتر شد و حالا واضح است که توافق هستهای در راه نیست. نتیجه؟ ایران بیشتر از همیشه به ظرفیتهای تسلیحاتی هستهای نزدیک است و خطر جنگی در خاورمیانه را بالا میبرد که نه دولت ایالات متحده و نه دنیا الان جایی برایش ندارد.
بایدن و بلینکن تحقیر شدند
آنچه اوضاع را بدتر میکند این است که بایدن و بلینکن مکررا توسط متحدان مختلف در خاورمیانه تحقیر شدهاند. دولت مصر مرتب دغدغههای حقوق بشری ایالات متحده را نادیده میگیرد، درحالیکه همچنان کمکهای اقتصادی ایالات متحده را در جیب میگذارد. بایدن از وعده انتخاباتیاش برای اینکه محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی را بابت قتل روزنامهنگار مخالف، جمال خاشقجی مطرود کند، برگشت، اما مشتبهمشت دوستانهاش [با بنسلمان]که «در سراسر دنیا دیده شد» سعودیها را قانع نکرد که به کاهش قیمت حاملهای انرژی کمک کنند یا قانعشان نکرد که بعد از حمله مسکو به اوکراین، هیچ فشاری به مسکو بیاورند. نکته شومتر اینکه سعودیها همچنان به نزدیکترشدن به شیجینپینگ، رئیسجمهور چین ادامه میدهند. همین چند روز پیش، آرامکوی عربستان دو توافق سرمایهگذاری نفتی جدید با چین امضا کرد، (شامل ساخت یک پالایشگاه) و این چین بود، نه ایالات متحده که به سرگرفتن تنشزدایی اخیر بین عربستان سعودی و ایران کمک کرد. من نه چینیها و نه سعودیها را بابت اقدام در جهت منافعشان ملامت نمیکنم، اما سخت بشود هیچکدام از اینها را پیروزیای برای دیپلماسی ایالات متحده دید.
اشتباه بایدن و بلینکن در محبت بیوقفه به اسرائیل
بایدن و بلینکن مستقیما مسئول بحران فعلی در روابط ایالات متحده با اسرائیل نیستند. پیشنهادات «اصلاحات قضایی» بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل شایسته بیشتر ملامت بابت این ماجراست. اما نگرش مسامحهآمیزشان نسبت به اسرائیل احتمالا باعث شده است نتانیاهو فکر کند میتواند بدون عواقب از این ماجرا بگذرد. بایدن و بلینکن از همان اول اسرائیل را غرق در ابراز محبت کردند: تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت ایالاتمتحده به اورشلیم را برنگرداندند، در برآوردهکردن وعدههای مکرر برای بازکردن دوباره کنسولگری برای فلسطینیها ناکام بودند و تنها ابراز «نگرانیهای» ملایم معمول را بابت تلاشهای مداوم اسرائیل در استعمار کرانه باختری داشتند. به جای فاصله ایجادکردن بین ایالات متحده از رفتار اسرائیل که مدام نگرانکنندهتر میشود، بایدن و بلینکن به تکرار کلیشههای معمول درباره تعهد «آهنین» ایالاتمتحده و ابراز باور مداومشان به یک موجود افسانهای ادامه دادند، یعنی راهحل دودولتی. تعجبی نیست که نتانیاهو فکر کرد میتواند با حمله جنجالیاش به دموکراسی اسرائیل ادامه دهد، بدون اینکه حمایت ایالات متحده را به خطر بیاندازد. وقتی هم که بایدن بالاخره چند روز پیش، صدایش را به کمی انتقاد ملایم بلند کرد، نتانیاهو بهسرعت جواب داد و گفت اسرائیل تصمیمات خودش را میگیرد. این همان نفوذ دیپلماتیکی است که حمایت بیقیدوشرط گیرتان میآورد.
پایان نقش «صلحآور جهان»
در همین حال، به نظر میرسد ایالات متحده در حال واگذارکردن نقشش بهعنوان صلحآور جهانی است. کشوری که زمانی کنترل تسلیحات را اولویتی بالا اعلام کرده بود و واسطه معاهده صلح مصر و اسرائیل، توافق جمعه خوب و پایانی برای جنگهای بالکان بود، حالا خیلی کمتر به پایاندادن به اختلافات علاقه دارد تا به اینکه به طرف ارجحش کمک کند که ببرد، حتی وقتی نتایجی نهایی، مرگ و نابودی بیشتر ادامه خطر تشدید تنشهاست. چنان که تریتا پارسی از اندیشکده کوئینسی اخیرا نوشت: «به نظر میرسد آمریکا از فضیلت صلحآوری صادقانه دست کشیده است… امروز، رهبران ما واسطهگری میکنند تا به طرف «ما» در یک اختلاف کمک کنند موضعش را پیش ببرد، به جای اینکه صلحی ماندگار برپا کنند.»