هر شغلی در جامعه برای پاسخ به یک نیاز شکل گرفته و همه مشاغل ارزشمند هستند. بر پایه عدالت اجتماعی، میزان درآمد هر فردِ شاغل باید بر اساس ارزش افزودهای باشد که فعالیتهای آن شخص برای جامعه ایجاد میکند. با وضعیت نابسامان اخیر اقتصادی کشور، میزان دریافتی افرادی با ماهیتِ شغلی حقوق بگیری (دولتی، غیردولتی)، از نرخ تورم جا مانده است. به عبارتی سادهتر، کارمند بودن به شکل تک شغله، جذابیت گذشته خود را برای اعضای جامعه از دست داده است. در این بین، سودجویانی در ابعاد وسیع ورود کرده و با خدشهدار کردن چهره مشاغل مذکور، از غفلت (ناآگاهی) برخی افراد سوءاستفاده میکنند.
ترفند این سودجویان، ادعای رسیدن به یک زندگی ایدهآل آن هم در مدت زمانی کوتاه و صرفا از طریق خرید پکیجهای موفقیت است؛ تلهای که در روانشناسی به آن “روانشناسی زرد” گفته میشود. روانشناسی زرد به دنبال ایجاد راهحلهای فوری گمراه کننده برای حل مشکلات مهم است. این تله در سایر بخشهای جامعه هم دیده میشود. قبولی در کنکور یا آزمونهای زبان بینالمللی بدون حتی یک صفحه مطالعه، چربی سوزی و رسیدن به اندام دلخواه در یک ماه بدون گرفتن رژیم و انجام ورزش، افزایش اعتماد به نفس در یک روز و … همگی از این دست بوده که تاثیری جز ناامیدی هر چه بیشتر و به هدر رفتن مقدار هزینهکرد فرد متقاضی با خود به همراه نخواهند داشت.
هر موفقیتی، در کنارِ وجود انگیزه و پشتکار کافی در فرد، نیازمند برنامهریزی منطقی، عملیاتی کردن گام به گام آن و نیز بازنگری پیوسته مسیر است. اگر از طریق پکیجهای موفقیت یا آموزش بازارهای مالی با نیت کسب درآمد دلاری بتوان سریعا به وضعیت ثروتمندی رسید، گروههای تبلیغ کننده خود به جایِ فروش این بستهها و پیادهسازی ترفندهای گوناگون تبلیغاتی برای اغوای مخاطبان، راز خود را مخفی و در خفای مطلق بر اندوختههای مالی خود میافزودند. البته کم نیستند افرادی که با داشتن رانت و بکارگیری سازوکارهای غیرقانونی، به ثروتهای بادآوردهای رسیدهاند و توزیع درآمد یا ثروت در کشور را ناعادلانهتر از گذشته کردهاند. این سازوکارها که همگی ریشه در فساد دارند، هم از بعد انسانی-اخلاقی و هم از بعد اسلامی مورد قبول عموم جامعه نیستند.
در مجموع، جامعه ما در تمامی جنبهها نیاز به آگاهسازی دارد. نبود سوادِ اجتماعی، سوادِ ارتباطی، سوادِ سیاسی، سوادِ اقتصادی، سوادِ مالی، سوادِ اطلاعاتی، سوادِ رسانهای، سوادِ سلامت و … ضربههای زیادی را به اقشار مختلف وارد نموده است. برنامه مُدونی هم از طرف سیاستگذاران و مدیران سطوح کلان و بالطبع خرد کشور برای ارتقای بهینه و مستمر وضعیت آنها وجود ندارد. از طرفی، اقدامات فعلی به شکل پراکنده بوده و فقط بودجه اختصاص یافته به آنها بیهوده از بیتالمال مصرف میگردد. از قشر فرهیخته انتظار میرود که پیشرو بوده و به نوبه خود سهمی در این مسیر حیاتی، یعنی مسیر ارتقای آگاهی در جامعه، ایفا نمایند. کشورِ عزیزمان، در حال حاضر بیشتر از همیشه تشنه آگاهی است.