انقلاب زنان یا طغیان اشراف

آیا حوادثی که در میانه سال 1401 در ایران رخ داد، انقلاب زنان بود؟ یا بیشتر به طغیان طبقه اشراف – صرف‌نظر از مرد یا زن بودن – شبیه بود؟ انقلاب اسلامی ایران، انقلاب مستضعفان است و همواره هسته اصلی حاکمیت جمهوری اسلامی، با طبقه اشراف و سرمایه‌داران در داخل و خارج از ایران در تقابل بوده است. این تقابل در صورتی که جهت‌گیری دولت نیز همراه با حاکمیت در راستای حقوق مستضعفان باشد، تشدید نیز خواهد شد. بنابراین این دست مسائل به این زودی‌ها تمام نخواهد شد و هر از گاهی به بهانه‌ای بالا خواهد گرفت.

صفت فاروق از صفات پیامبر اسلام(ص) و امام علی(ع) بوده است که به معنای جداکننده حق و باطل است. نوع موضع‌گیری و عملکرد انسانی که در مسیر پیامبر اسلام است به گونه ای‌ست که صف پیروان حق را از پیروان باطل جدا می‌کند و سبب پررنگ شدن جبهه‌گیری‌ها و صف‌آرایی‌ها می‌شود.

اما نقطه تقابل اصلی کجاست؟ معمولاً بهانه‌ای که در جلوی صحنه می‌بینیم خط اصلی تقابل نیست و مسائل اصلی در پس پرده است. مانند حوادث سال 88 که بهانه انتخابات بود؛ اما حقیقت ماجرای آن روز نیز شورش طبقه اشراف و تلاش برای تسلط قهرآمیز بر ارکان قدرت کشور بود.

در چنین حوادثی در پس مصادیق میدانی، تقابل دو اندیشه خود را نمایان می‌کند. اندیشه دینی و کاپیتالیسم. کاپیتالیسم یا همان سرمایه‌داری، ریشه در داروینیسم اجتماعی دارد. در این اندیشه، طبقه اشراف در همه چیز برای خود حق بیشتری قائل هستند؛ حتی در حق حرف زدن! اما این سهم بیشتر را از کجا باید به دست بیاورند؟ یک راه بیشتر وجود ندارد: از سهم دیگران. در مقابل، اندیشه دینی به نفع طبقه ضعیف است و با خوی اشرافی سر ناسازگاری دارد.

ویژگی‌های طبقه اشراف چیست و چگونه آن‌ها را بشناسیم؟

1. تکبّر

به دلیل داشتن یک ویژگی برتر – که گاهی آن ویژگی حقیقتاً حُسن محسوب می‌شود – برای خود حق بالاتر قائل هستند. خوی استکباری و تکبر می‌تواند به صورت زورگویی یک فرد در سطح خانواده خود، تا سطح کلان وجود و بروز داشته باشد.

2. بازتولید مداوم

نکته مهم آن است که تفکر اشرافی، تفکری جذاب است و به طور مداوم نیروی انسانی جدیدی را جذب می‌کند و خود را بازتولید می‌کند. اگر شما به هر دلیلی بتوانید نسبت به دیگران برتری پیدا کنید، ممکن است وسوسه پیدا کردن خوی اشرافی به سراغ شما بیاید. ممکن است برتری شما حقیقتاً ارزش محسوب شود. مثلاً سال‌ها زحمات علمی انجام داده و به جایگاه بالای علمی دست پیدا کرده باشید. یا به دلیل حرکت و تلاش در مسیر دین، به چهره‌ای دینی تبدیل شده باشید. تا اینجای کار بسیار خوب است. اما ممکن است از اینجا به بعد، همین امتیاز باعث شکل‌گیری خوی اشرافی و حرکت به سمت تضییع حقوق دیگران شود.

3. در اقلیت بودن

در هر قشری اقلیت هستند چون حق دیگران را می‌خورند. بنابراین امکان ندارد که اکثریت یک قشر را تشکیل بدهند. این نقطه‌ضعف بزرگی است که از این نقطه‌ضعف می‌توان در راستای شکست دادن آن‌ها استفاده کرد.

4. بدون نقاب، حیاتش از بین می‌رود

خوی اشرافی‌گری و تفکر سرمایه‌داری، همواره نیاز دارد که نقاب بر چهره خود بزند. در حقیقت بدون نقاب، حیات و بقا ندارد. چراکه اگر واقعیت افکار و اهداف خود را بیان کند، هیچ ‌کس او را نخواهد پذیرفت و همه در مقابلش قرار می‌گیرند.

واقعیت تفکر اشرافی این است: «من حقوق و سهم بیشتری نسبت به شما می‌خواهم، پس شما باید از سهم خود بزنید و به من بدهید.»

چه کسی است که این تفکر را بپذیرد؟ طبیعتاً هیچ‌کس. پس این تفکر چاره‌ای ندارد جز آن‌که با نقاب به میدان بیاید. این نقاب در هر جامعه و کشوری می‌تواند متفاوت باشد. در غرب، سرمایه‌داری با نقاب لیبرالیسم و وعده آزادی به میدان رفت. در یک جامعه دینی، نقاب دین و دین‌داری و به لباس دین درآمدن می‌تواند بسیار کارآمد باشد. مخفی شدن در پشت چهره‌های محبوب یا موجه، می‌تواند روش دیگر باشد.

5. وارونه‌سازی

از آنجا که تفکر اشرافی در موضع حق نیست و می‌خواهد حق اکثریت را بخورد، چاره ندارد که ماجرا را وارونه نشان دهد و هر که در مقابل او قرار گرفت را به همان چیزی متهم کند که خود مصداق آن است. برای حق جلوه دادن خود نیز از تمام داشته‌های خود بهره می‌برد. به عنوان مثال با پول خرج کردن و به‌کارگیری ابزار پیشرفته مانند رسانه و هنر، حرف غلط خود را حق و زشت را زیبا جلوه می‌دهد. در حقیقت ضعف محتوای غلط خود را با ابزار قدرتمند پوشش می‌دهد و به‌قول‌معروف لحن بیانش، کار استدلال را برایش انجام می‌دهد.

6. دستِ پیش

این جریان با پیش‌دستی و فرار به جلو، نمی‌گذارند تو به سراغ آن‌ها بروی، بلکه آن‌ها زودتر به سراغ تو می‌آیند. برای دشمنان خود گرفتاری درست می‌کنند تا آن‌ها را مشغول و سپس تضعیف کنند. بنابراین مقابله با این تفکر هزینه دارد و آسان نیست. به عنوان مثال مردمی با هدف تشکیل حکومت دینی، انقلاب مستضعفان را در کشور ایران به راه می‌اندازند و حکومت مدنظر خود را تشکیل می‌دهند. جریان اشراف همه تلاش خود را می‌کند که با انواع و اقسام روش‌ها، اعتماد عمومی را جلب کرده و به درون حکومت راه پیدا کند و حکومت و انقلاب را از مسیر خود منحرف و همه چیز را به نفع خود مصادره نماید. آیا با ساده‌اندیشی می‌توان جلوی ترفندهای این جریان را گرفت؟

7. اتحاد و اقدام شبکه‌ای

ویژگی دیگرشان این است که همدیگر را پیدا می‌کنند و یک شبکه تشکیل می‌دهند. هرچند اتحادشان نیز بسیار شکننده است. چراکه میان خودشان به دلیل خودخواهی، تعارض منافع بسیار زیادی شکل می‌گیرد. مثلاً یکی از آن‌ها که به درون حکومت راه پیدا کرده با دیگر مفاسد دانه‌درشت اقتصادی چنان رفاقت دارد که می‌گوید رفیقم حاضر است کل لواسان را به نام من کند. اینجاست که متوجه می‌شویم اشراف یکدیگر را پیدا می‌کنند و شبکه‌ای عمل می‌کنند. در انتخابات ریاست جمهوری سال‌های 92 و 96 نیز اتحاد طبقه اشراف برای راه‌یابی به قدرت را به وضوح مشاهده کردیم.

از طرفی دیگر، جریان سرمایه‌داری در کشور ما، با سرمایه‌داری جهانی متحد شده و شبکه‌سازی خود را تا این اندازه گسترش داده است.

برخی مصادیق در حوادث اخیر

در حوادث اخیر مصادیق متعددی را مشاهده کردیم که حاکی از آن بود که طبقه اشراف، اصلی‌ترین بازیگران این میدان بودند. مثلاً دانشجویی که با پول پدر خود به واسطه کلاس کنکور به دانشگاه‌های برتر راه یافته الفاظ رکیک به کار می‌برد، بدون توجه به محیطی که در آن حضور دارد و بدون توجه به سایر افرادی که در آن محیط صدای او را می‌شنوند. این یعنی دیگران را به حساب نیاوردن و تنها خود را دیدن که همان خوی اشرافی و خودبرتربینی است.

یا ماجرای دردناک پزشک با درآمد بالای 50 میلیون تومان ‌که در به شهادت رسیدن شهید روح‌الله عجمیان نقش داشت. حقوق بالای پزشک و برخی دیگر از مشاغل و بعضاً طفره رفتن برخی از این افراد از مالیات نیز رد خوی اشرافی را در بعضی افراد نمایان کرده است.

یا مثلاً اندکی از ورزشکاران و هنرمندان دارای خوی سلبریتی‌گری را شاهد بودیم که میدان‌دار حوادث این روزها بودند. درحالی‌که اکثریت هنرمندان و ورزشکاران با اینان همراه نبودند. اکثریت هنرمندان و ورزشکاران گمنام هستند و از شهرت بالا برخوردار نیستند. بنابراین امتیازی که در آن‌ها وسوسه اشرافی‌گری و خودبرتربینی ایجاد کند در خود نمی‌بینند. البته برخی از افراد مشهور و ثروتمند نیز در این بین وجود دارند که از آنجا که توانسته‌اند بر وسوسه‌های خودبرتربینی غلبه کنند، دچار خوی اشرافی گری نشده‌اند. بنابراین با چنین جریاناتی همراه نمی‌شوند.

اغلب این‌ها نسبت به سایر همکاران خود و نسبت به اکثریت مردم وضع اقتصادی بسیار بالاتری دارند. بنابراین چگونه می‌توان باور کرد که ماجراهای اخیر ریشه در نارضایتی‌های اقتصادی داشته باشد؟ چگونه می‌توان باور کرد که این افراد صدای اکثریت مردم باشند؟ اساساً شعارها و دغدغه‌ها و حتی رفتارهایشان شبیه به مردم عادی نیست. بی‌حجابی زنان نیز در منافع طبقه اشراف می‌گنجد و به نفع مستضعفان و اکثریت نیست. چراکه تنوع‌طلبی برای ثروتمندان میسر است و طبقه متوسط و ضعیف اساساً امکان آن را ندارد.

در سوره علق آمده است که: «إنَّ الْإنْسانَ لَیَطْغی أنْ رَآهُ اسْتَغْنی»؛ اگر انسان احساس بی‌نیازی کند طغیان خواهد کرد.

چه کسانی تا آخر با این انقلاب می‌مانند؟

امام خمینی (ره) درباره انقلاب اسلامی جمله‌ای دارند که می‌فرمایند: «تنها کسانی تا آخر با این انقلاب می‌مانند که طعم فقر و استضعاف را چشیده باشند.»

یعنی کسی که درد استضعاف را در زندگی خود تجربه نکرده باشد، نه‌تنها منطق و مسیر انقلاب مستضعفان را درک نخواهد کرد، بلکه ممکن است به دلیل تعارض منافع، رو به روی انقلاب قرار بگیرد. این انقلاب در روز اول با دست خالی و کم‌ترین امکانات شروع شد. اما امروز ضعف امکانات طبقه مستضعف به‌تدریج در حال برطرف شدن است و ایستادگی در برابر استکبار آسان‌تر شده است. به‌علاوه این‌که تجربیات زیادی در این زمینه حاصل شده است و روش صحیح مبارزه با استکبار به‌تدریج پخته‌تر شده و انسان‌های بیشتری نسبت به این روش آگاه شده‌اند.

به عنوان مثال چون طبقه اشراف از لحاظ تعداد در اقلیت‌اند، اکثریت را نمی‌توانند با خود همراه کنند. مگر در موارد استثنا آن هم با موفق شدن در فریب جوامع که البته فریب هم با روشنگری در بلندمدت آشکار خواهد شد.

روش صحیح مقابله با کاپیتالیسم

تفکر مانند جریانی سیال است و راه خود را پیدا می‌کند و با برخوردهای حذفی نمی‌توان با یک اندیشه مقابله کرد. اندیشه را باید با اندیشه پاسخ داد. تفکر سرمایه‌داری در غرب مسلط شد چراکه در مقابل خود نیروی مزاحم و اندیشه رقیبی نمی‌دید. اما در ایران موفق نمی‌شود چون نیرو و جریانی که می‌تواند نظمی ایجابی و جایگزین ایجاد کند وجود دارد.

از طرفی در برابر تئوری‌های سرمایه‌داری، باید برای اداره جامعه، تئوری جایگزین وجود داشته باشد. در غیر این صورت سرمایه‌داری می‌تواند در یک جامعه حاکم شود. اصلی‌ترین کار برای رسیدن به این هدف، تئوری پردازی برای تحقق حاکمیت عادلانه است و الا انقلاب مستضعفان در سطح راهبردی با شکست مواجه می‌شود. این نکته را باید همواره مدنظر داشته باشیم و پیروزی‌های تاکتیکی نباید در ذهن ما اصل باشد.

هیج نباید ترفندهای جریان سرمایه‌داری را دست‌کم گرفته، ساده‌انگارانه تحلیل کرد. مثلاً وجود افراد از قشر ضعیف با انگیزه اعتراض در تجمعات به‌هیچ‌عنوان دلیل بر این نیست که بگوییم پس این نوع حرکات طغیان اشراف نیست. چراکه سال‌هاست طبقه اشراف داخلی با همکاری نظام سرمایه‌داری بین‌الملل بی‌سابقه‌ترین فشارهای اقتصادی را بر ملت ایران تحمیل کرده تا بتواند اعتراضات اقتصادی در بین طبقات ضعیف شکل دهد و از این پوشش برای پیش بردن اهداف خود استفاده نماید. بنابراین فرماندهی یک اتفاق اصل است، نه تک تک افراد درون یک ماجرا.

از سوی دیگر نفوذ در حاکمیت با ظاهرسازی و ریاکاری مسئله رایجی است. طبقه اشراف از لقمه لذیذی به نام اختیارات حاکمیتی به این سادگی‌ها نمی‌گذرد و با پیچیده‌ترین ترفندها سعی می‌کند در حاکمیت رسوخ کرده و از اختیارات در راستای اهداف سرمایه‌داری مدنظر خود بهره ببرد و انقلاب مستضعفان را از مسیر خود منحرف کند. یک نمونه آن رواج رباخواری در سیستم بانکی کشور است که با انواع و اقسام بهانه‌های علمی و فقهی توجیه می‌شود. ربا به نفع طبقه ثروتمند و به ضرر طبقه ضعیف است. بنابراین نباید با ساده‌انگاری اسیر ترفندهای سرمایه‌داری شویم و ریشه اصلی تحرکات آنان را گم کنیم.

آیا انقلاب ایران نیز به سرنوشت شوروی سابق دچار خواهد شد؟

اگر ما هم مثل انقلاب‌های کمونیستی در طراحی تئوری ضعیف عمل کنیم، به همان سرنوشت دچار خواهیم شد. یعنی ما هم در کشور خود یک نظام سرمایه‌داری کوچک ایجاد می‌کنیم و دعوای ما با امپریالیسم، تنها دعوای قدرت و جنگ نظامی بر سر تسلط بر سرزمین‌های استراتژیک خواهد شد. درحالی‌که مبارزه اصلی از ابتدا بر سر از بین بردن سرمایه‌داری و تحقق حاکمیتِ مدافع طبقات ضعیف بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید