بی‌عدالتی همه جا وجود دارد، وظیفه اخلاقی ما چیست؟

کی رن ستیا؛ استاد فلسفه در دانشگاه‌ام آی تی در کمبریج در ماساچوست است. عمده فعالیت‌های فلسفی او در زمینه اخلاق، معرفت‌شناسی و فلسفه ذهن هستند. از ستیا کتاب «راهنمای مواجهه فلسفی با میانسالی» با ترجمه «سینا بحیرایی» توسط انتشارات «مهرگان خرد» به زبان فارسی چاپ شده است. تازه‌ترین کتاب او «زندگی سخت است» نام دارد و با مضمونی فلسفی دارای فصولی در مورد ناتوانی، تنهایی، اندوه، شکست، بی‌عدالتی، پوچی و امید است. این کتاب به عنوان یکی از بهترین کتاب‌های معرفی شده از سوی نشریه «نیویورکر» در سال ۲۰۲۲ میلادی انتخاب شده است. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به «شناخت درست از غلط» (انتشارات آکسفورد، ۲۰۱۲ میلادی) و «دلایل بدون عقل گرایی» (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۰۷ میلادی) اشاره کرد.

به گزارش فرارو به نقل از شبکه خبری بی‌بی سی، به احتمال زیاد پیش از آن که پیوندی شما را به اینجا کشانده باشد در حال بررسی موضوع عذاب آوری بودید با هر کلیک از گیجی ناشی از یک تیتر وحشتناک به تیتری دیگر می‌رفتید. برای مشاهده مارپیچ قیمت انرژی یک کلیک کردید. برای تزلزل دموکراسی دوبار کلیک کردید. سومین کلیک درباره ذوب شدن یخچال‌های طبیعی یا بدتر شدن هرج و مرج ناشی از وضعیت آب و هوایی بود.

مطالعه اخبار می‌تواند باعث غرق شدن شما در مقیاس وسیعی از بحران‌های جهانی شود. در این میان ما چه انتخابی پیش رو داریم جز این که احساسات خود را خاموش کنیم؟ آن احساس گناه و شرم در زندگی ادامه خواهد داشت، بدون این که کاری برای ایجاد تغییر انجام دهیم.

ما در این باره تنها نیستیم و اولین نفر نیز نبوده‌ایم. «تئودور آدورنو» فیلسوفی که در طول جنگ جهانی دوم مجبور شد از آلمان به ایالات متحده برود در این باره می‌گوید: «چه شادی‌ای خواهد بود که با غم و اندوه بی‌اندازه در آن چه هست سنجیده نشود؟ زیرا جهان به شدت بیمار است». با این وجود، سوگواری چه فایده‌ای دارد؟ برای هیچ کس فایده‌ای ندارد دست کم برای خویش. آدورنو نوشته بود: «وظیفه تقریبا غیرقابل حل این است که اجازه ندهیم قدرت دیگران و ناتوانی‌مان ما را گیج کنند».

چگونه باید با بی‌عدالتی جهان مواجه شویم؟ این پرسشی است که در کتاب تازه «زندگی سخت است: چگونه فلسفه می‌تواند به ما کمک کند تا راه خود را پیدا کنیم» به آن پرداخته‌ام همراه با سختی‌هایی که برای ما شخصی‌تر هستند: ناتوانی، تنهایی، اندوه و شکست. هیچ درمانی برای این وضعیت انسانی وجود ندارد. با این وجود، پس از دو دهه تدریس و مطالعه فلسفه اخلاق معتقدم که پرداختن به این وضعیت می‌تواند کمک کننده باشد.

فیلسوفان در مورد ماهیت واقعیت و زندگی انسان می‌اندیشند، نظریه‌های انتزاعی را مطرح می‌کنند و با آزمایش‌های فکری سر و کار دارند. با این وجود، فلسفه اخلاق هدف عملی نیز دارد. همان گونه که افلاطون در کتاب «جمهور» خود در حدود ۳۷۵ پیش از میلاد مسیح نوشت: «این بحث به موضوع عادی مربوط نمی‌شود بلکه مربوط به روشی است که ما باید زندگی کنیم».

برای مثال، در بریتانیای قرن نوزدهم این میل به نظریه اخلاقی معروف به «فایده گرایی» دامن زد. بر اساس «اصل سودمندی» ما باید همواره برای تولید «بیش‌ترین خیر برای بیش‌ترین تعداد» تلاش کنیم. این یک ایده رادیکال بود. بدیهی قلمداد کردن نهاد‌های سنتی دیگر امکان‌پذیر نبود و بر این اساس معیار اخلاقی تازه‌ای شکل گرفت: آیا این نهاد‌ها به سعادت انسان کمک می‌کنند؟ اگر پاسخ منفی است نهاد‌ها باید تغییر کنند. فایده گرایان برای حق رای همگانی، اصلاح زندان‌ها، کمک به فقرا و رفتار بهتر با حیوانات بحث کردند. آنان در حرکت به سوی این اهداف پیشرفت کردند.

با این وجود، پذیرفتن بی قید و شرط فایده‌گرایی معایبی دارد. فایده گرایان می‌گویند که باید به همان اندازه که به خیر و سعادت خود یا عزیزان‌مان اهمیت می‌دهیم برای خیر غریبه‌ها نیز اهمیت قائل شویم. آنان تقریبا از انکار کامل خویش دفاع می‌کنند. آنان استدلال می‌کنند که هدف همواره وسیله را توجیه می‌کند: اگر می‌توانید با کشتن صد نفر جان هزاران نفر را نجات دهید باید این کار را انجام دهید.

پاسخ بالقوه دلپذیرتر به رنج بشر از «نوع دوستی موثر» ناشی می‌شود. جنبشی فلسفی که در دهه گذشته بسیار تاثیرگذار بوده است و پیروان آن از جمله میلیاردر‌ها را تشویق می‌کند که بخش قابل توجهی از درآمد خود را به اهداف مهم، اما نادیده گرفته شده مانند مقابله با بیماری در کشور‌های در حال توسعه اختصاص دهند و این کار در قالب اهدای منابع مالی انجام شود. طبق برآوردی صورت گرفته نوع‌دوستان موثر در حال حاضر سالانه ۴۲۰ میلیون دلار (۳۷۰ میلیون پوند) کمک جمع آوری می‌کنند. نوع دوست موثر اغلب از اصل سودمندی استفاده می‌کند، اما پیامد‌های نگران کننده‌تر آن را در نظر نمی‌گیرد.

فقر

همان طور که نوع‌دوستان موثر اشاره می‌کنند و اولویت دادن به زندگی خود و کسانی که دوست‌شان دارید کاری درست است با این وجود، ترویج بیش‌ترین خیر از طریق نقض حقوق بشر کاری اشتباه است. با این وجود، ما کماکان به یک دیدگاه اخلاقی اساسی می‌رسیم. نوع دوستی ممکن است کل اخلاق نباشد، اما مطمئنا بخشی از آن است. ما می‌توانیم با بخشش بخشی از داشته‌های‌مان ضمن احترام به حقوق مردم به تعهدات نوع دوستانه خود عمل کنیم. علیرغم آن که محدودیت‌هایی برای مقداری که ما باید کمک اهدا کنیم وجود دارد (نوع دوستان موثر اغلب بر روی میزان ۱۰ درصد تاکید می‌کنند) ما باید آن چه را که می‌توانیم به موثرترین علل اختصاص دهیم دلایلی که بیش‌ترین تاثیر مثبت را بر خیر کلی دارند.

جذابیت‌های این رویکرد مشهود است: ساده و عملگرایانه است و از سوی داده‌ها مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد. نوع دوستان موثر از خود هوش و ذکاوت قابل توجهی را با رتبه‌بندی اثربخشی موسسات خیریه مختلف نشان داده‌اند. برای مثال، پشه بند و دارو‌های مالاریا جان افرادی بیش‌تری را به ازای هر دلار در مقایسه با سایر مداخلات خیریه نجات می‌دهند. نوع دوستی موثر یک چشم‌انداز مشخص از آن چه که باید انجام داد به جای یک آخرالزمان ارائه می‌دهد. چه کسی انکار می‌کند که شهروندان ثروتمندتر باید بیش‌تر ببخشند؟ و چه کسی خواستار کمک بیهوده و ناکارآمد است؟

این پرسش‌ها منتقد نوع دوستی موثر را در موقعیتی ناخوشایند قرار می‌دهد. با این وجود، حقیقت آن است که جنبش نوع دوستی موثر واقعا به این پرسش که ما بحث‌مان را با آن آغاز کردیم پاسخی نمی‌دهد: چگونه باید به بی‌عدالتی جهان پاسخ دهیم؟ همان طور که از نام آن پیداست تمرکز نوع دوستی موثر بر انسان دوستی است نه بر عدالت. نوع دوستی موثر یک نظریه است مبنی بر آن که چگونه پول و زمان خود را به عنوان یک فرد خرج کنیم نه آن که چگونه باید کاری کرد که جامعه سازماندهی و یا دچار تحول شود.

بی‌عدالتی

مشکل نوع دوستی موثر با عدالت در همه جا خود را نشان می‌دهد. برای مثال، زمانی که اثربخشی موسسات خیریه را بر حسب «سال زندگی تعدیل شده با کیفیت» اندازه گیری می‌کنیم سال‌های زندگی آسیب دیده ناشی از ناتوانی را تقلیل داده و برای آن وزن کم‌تری در محاسبات‌مان قائل می‌شویم. چنین برداشتی باعث می‌شود تا سیاستگذاری‌های عمومی یا اعطای خیریه به زندگی افراد ناتوان دارای ارزش کم‌تری در مقایسه با افراد توانمند قلمداد شود.

مسئله دیگر درباره نگرش نوع دوستی موثر به سیاست است. ایراد تنها این نیست که مداخلات سیاسی به جای مداخلات خیریه ممکن است ابزار موثرتری برای خیر بیش‌تر باشد. موضوع بر سر تقسیم کار اخلاقی است. تصور کنید ما جهان را به شکل دولت – ملت‌ها درآوریم تا تعهدات نوع دوستانه خود را به نحو احسن انجام دهیم هر دولتی مسئول شهروندان خود است. در آن صورت، وادار کردن شهروندان یک کشور برای انجام اقدام موثر در هنگام شکست دولت دیگر با سستی همراه خواهد بود.

این بدان معنا نیست که ما نباید کاری انجام دهیم، اما تعهدات فردی ما محدود شده و با اصلاحات سیاسی مرتبط خواهد بود. البته، دنیای واقعی با این داستان کاملا مطابقت ندارد. تاریخ دولت – ملت‌ها و نقش‌های نوع دوستانه آنان پیچیده‌تر بوده است.

در نهایت مسئله عدالت نشان می‌دهد که تا چه اندازه از آسیب‌هایی که در جهان مشاهده می‌کنیم به طور جمعی ایجاد می‌شوند. زمانی که یک شهروند غربی به خشکسالی یا قحطی در کشور‌های پسااستعماری نگاه می‌کند نمی‌تواند تاریخ استثمار استعماری کشور خود را نادیده بگیرد.

هنگامی که به تغییرات آب و خوبی نگاه می‌کند نمی‌توانند علل انسانی آن را نادیده بگیرد یا این واقعیت را نادیده گیرد که مضرات آن تغییرات به طور نامتناسبی بر کسانی که کم‌ترین مسئولیت را در ایجاد آن داشته‌اند تحمیل می‌شود. پرداختن به چنین آسیب‌هایی موضوع نوع دوستی مانند کمک به قربانیان یک فاجعه طبیعی از راه دور نیست بلکه مسئولیت بی‌عدالتی و شراکت در ایجاد آن است. نوع دوستان موثر با تلقی کردن این امر به عنوان یکی از امور خیریه جهان باعث طفره رفتن جهان ثروتمند از پاسخگویی می‌شوند.

اعتراض

مسئولیت عدالت

آیا چارچوب بهتری برای تفکر در مورد تعهدات اخلاقی ما وجود دارد؟ من فکر می‌کنم می‌توان پاسخ را در کار «آیریس ماریون یانگ» نظریه پرداز سیاسی پیشرو که در سن ۵۷ سالگی بر اثر سرطان درگذشت پیدا کرد. یانگ مفهوم «بی عدالتی ساختاری» را مطرح کرد و مدل جدیدی از مسئولیت را برای همراهی با آن پیشنهاد نمود. نوع دوستان موثر تمام نیاز‌های انسان را یکسان قلمداد می‌کند این در حالیست که ما نسبت به برخی دیگر از افراد بیش‌تر مسئول هستیم. به طور خلاصه، رابطه اخلاقی ما با رنج انسانی زمانی ضروری‌تر است که درگیر علل یا آثار آن باشیم.

یانگ معتقد بود که ما مسئول بی‌عدالتی ساختاری هستیم. برای مثال، در حالی که انتقاد از آمریکایی‌های امروزی به خاطر تاریخ نژادپرستانه کشورشان ناعادلانه است آنان اغلب در سیستم‌هایی دخالت و نقش دارند که میراث آن تاریخ را در حال حاضر حفظ می‌کنند. حوزه آموزش را در نظر بگیرید. شهر‌های آمریکا عملا از هم جدا هستند و از آنجایی که مدارس از طریق مالیات‌های پرداخت شده محلی اداره می‌شوند و جوامع سیاه پوست به طور نامتناسبی فقیر هستند مدارس آنان به طور میانگین از بودجه کم‌تری در مقایسه با مدارس در مناطق و محله‌های ثروتمند برخوردار هستند.

در نتیجه، برابری فرصت‌های آموزشی یک افسانه است. علیرغم که آن من مقصر ساختار‌های موجود نیستم، اما زمانی که خانه‌ای را در بروکلاین مرفه‌نشین در ماساچوست تا حدی برای مدارس خوبی که در آنجا واقع شده خریداری کردم گرفتار ساختار و رویه آن می‌شوم و در حفظ آن نقش ایفا می‌کنم. یانگ می‌نویسد: «مدل ارتباط اجتماعی مسئولیت می‌گوید که افراد مسئولیت بی‌عدالتی ساختاری را بر عهده دارند، زیرا آنان با اعمال خود در فرآیند‌هایی که باعث ایجاد نتایج ناعادلانه می‌شوند مشارکت می‌کنند».

منظور یانگ در اینجا گناه یا شرم نیست بلکه تعهد به عمل است. منظور او از «مسئولیت» این است که من ممکن است در این زمینه که می‌خواهم برای فرزندم امکانات آموزش خوبی را فراهم کنم اشتباهی مرتکب نشده باشم و یا نباید من را به دلیل نحوه تامین بودجه مدرسه مورد سرزنش قرار داد، اما باید از انجام اصلاحاتی دفاع کنم که بی‌عدالتی را جبران کند. ما می‌توانیم الگوی یانگ را نه تنها در مورد اعمال اجتماعی کسانی که بی‌عدالتی را تداوم می‌بخشند اعمال کنیم بلکه می‌توانیم آن را به کسانی که از گذشته‌ای ناعادلانه سود برده‌اند نیز تعمیم دهیم همان گونه که بسیاری از ما از میراث برده داری و ستم استعماری سود می‌بریم.

حال در برابر چنین همدستی و مشارکتی در بی‌عدالتی باید چه کرد؟ یانگ می‌گوید: «موضوع بر سر سرزنش کردن خود نیست. باید مسئولیت بی‌عدالتی ساختاری را بپذیریم و به دیگران برای سازماندهی اقدامات جمعی به منظور اصلاح ساختار‌ها بپیوندیم». او می‌افزاید: «اگر من در پذیرش مسئولیت هر بی‌عدالتی اجتماعی ناشی از فرآیند‌های ساختاری که در آن مشارکت می‌کنم سهیم باشم ممکن است دچار فلج شدگی شوم. پاسخ مناسب به این فلج انفعال نیست. برداشتن اولین قدم آن است که کاری انجام دهید».

شرکت در مبارزات سیاسی، کارزار‌ها و راهپیمایی‌ها، شرکت منظم در انتخابات و رای دادن یا صحبت‌های سیاسی با دوستان همگی اقداماتی خوب هستند، اما هیچ کدام احتمالا تفاوت و تغییر زیادی ایجاد نمی‌کنند. شناسایی بی‌عدالتی کافی نیست. هم چنین، سیاستمدارانی که به آنان رای می‌دهید اغلب نسبت به تغییری که می‌خواهید ایجاد شود بی‌تفاوت هستند یا مانع ایجاد آن خواهند شد. معمولا عمل کردن به تنهایی بیهوده است. وظیفه ما یافتن عوامل جمعی جنبش‌ها، اتحادیه‌ها، گروه‌های ذینفع است که قدرت و اراده لازم برای تحقق امور را داشته باشند.

اگر طرز فکر شما این است که «من چندان یک» فعال «قلمداد نمی‌شوم چه برسد به یک رهبر و معمولا احساس می‌کنم که تحت تاثیر بی‌عدالتی دنیا له شده‌ام» توصیه من به شما این است که یک موضوع را انتخاب کنید مانند فقر، بازداشت دسته جمعی، رای دادن، حقوق زنان و یک گروه محلی پیدا کنید که بتوانید عضو آن شوید.

فقر

برای من موضوع مورد دغدغه‌ام تغییرات اقلیمی بود و به گروه حامی جهان بدون سوخت فسیلی در دانشگاه‌ام آی تی پیوستم که کارزار آن در سال ۲۰۱۴ میلادی منجر به طرح اولین برنامه اقدام اقلیمی‌ام آی تی شد. از آن زمان به این سو من در مورد عدالت آب و هوایی صحبت کرده‌ام و به این موضوع به صوت آنلاین پرداخته‌ام. چهار سال پیش، من با یکی از همکاران‌ام در‌ ام آی تی کلاسی در مورد اخلاق تغییر آب و هوا برگزار کردم.

مطمئن هستم که این اقدام کافی نیست و از این که بیش‌تر کاری انجام نمی‌دهم احساس گناه می‌کنم شما نیز ممکن است در این احساس گناه به دلیل مسائلی که بیش‌تر آزارتان می‌دهد شریک باشید. آیا ما تمام تلاش خود را برای مبارزه با بی‌عدالتی انجام می‌دهیم؟ آدورنو به دنبال جنگ جهانی دوم هشدار داد: «زندگی اشتباه را نمی‌توان به درستی زندگی کرد». منظور او این بود که ما نمی‌توانیم در شرایطی که بی‌عدالتی که تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی را کثیف می‌کند خوب زندگی کنیم.

ما می‌دانیم که با توجه به اینکه چه کسی هستیم محدودیت‌هایی برای آن چه می‌توانیم در «درست زندگی کردن» از خود بخواهیم وجود دارد. کاری که ما قادر به انجام آن هستیم به روانشناسی و شرایط اجتماعی ما، درک نسبی ما از جهان اجتماعی و نیاز به حفظ تعادل‌مان بستگی دارد.

با این وجود، اگرچه می‌دانیم که محدودیت‌هایی داریم، اما نمی‌دانیم این محدودیت‌ها کجا هستند. در شرایط بی‌عدالتی گسترده ما مجبوریم شک کنیم که خوب زندگی می‌کنیم. دستورالعمل و اطمینانی در این مورد وجود دارد. ما نباید خیلی احساس بدی داشته باشیم که احساس بدی داریم: گناه ما یک اشتباه نیست. مهم‌تر از آن این که ما نباید اجازه دهیم که این حس ما را از کار بیندازد و تلاش‌های‌مان را به عنوان اقداماتی بسیار کوچک محکوم نکنیم.

شاید کار‌هایی که انجام می‌دهیم کوچک باشند، اما یک قدم حرکت به سوی عدالت ارزشمند است و یک قدم به قدمی دیگر منتهی می‌شود. در حالی که تغییر ایجاد کردن به تنهایی کاری دشوار است راهپیمایی میلیونی از میلیون‌ها نفر تشکیل شده است. اقدام جمعی در هر مقیاسی وجود دارد از اتحادیه‌های محلی گرفته تا اعتراضات و مبارزات سیاسی.

در مواجهه با دامنه بدبختی انسان برخی ناامید می‌شوند و به خود می‌گویند: «مهم نیست چه کاری انجام می‌دهم چرا که میلیون‌ها نفر کماکان رنج خواهند برد». این طرز فکر، اما گیج کننده است. ما ممکن است به اندازه کافی کاری انجام ندهیم، اما تغییری که در هنگام نجات یک زندگی ایجاد می‌کنیم برداشتن گامی موثر در کاهش بی‌عدالتی است. یک اعتراض ممکن است دنیا را تغییر ندهد، اما احتمال تغییر را افزایش می‌دهد. نادیده گرفتن افزایش احتمال و شانس تغییر و تفاوت ایجاد کردن کاری اشتباه است.

دیدگاهتان را بنویسید