به دنیای چند بحرانی خوش آمدید

همه‌گیری ویروس کرونا، سیل، طوفان‌های بزرگ و آتش‌سوزی‌های جنگلی و تهدیدهای جنگ جهانی سوم نشان می‌دهد که چقدر سریع وارد فهرستی از شوک‌ها شده‌ایم. به قدری که، هر از چندگاهی ارزش این را دارد که عقب بایستیم و عجیب بودن وضعیت خود را در نظر بگیریم.

البته مکانیسم‌های اقتصادی آشنا هنوز هم قدرت زیادی دارند. وحشت در بازار اوراق قرضه، دولت نالایق بریتانیا را به زمین زد. شاید بگویید این نمونه روشنی از نظم بازار بود. اما چرا بازارهای اوراق قرضه دولت انگلستان در ابتدا تا این حد پرشتاب بوده‌اند؟ در پشت پرده، لایحه عظیم یارانه انرژی و عزم بانک انگلستان برای بازکردن پرتفوی عظیم اوراق قرضه بود که برای مبارزه با همه‌گیری کووید-۱۹ تجمیع کرده بود.

درحالی‌که شوک‌های اقتصادی و غیراقتصادی در هم پیچیده‌ شده‌اند، تعجبی ندارد که یک اصطلاح ناآشنا در حال رواج است: چند بحرانی

یک مشکل زمانی تبدیل به یک بحران می‌شود که توانایی ما برای مقابله را به چالش می‌کشد و بنابراین هویت ما را تهدید می‌کند. در چند بحرانی، شوک‌ها ناهمگون هستند، اما بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند، به‌طوری‌که حتی کل از مجموع اجزای آن فراگیرتر است. گاهی اوقات فرد احساس می‌کند که در حال از دست دادن حس واقعیت است. آیا می‌سی‌سی‌پی قدرتمند واقعا در حال خشک شدن است و تهدیدی برای قطع مزارع غرب میانه از اقتصاد جهانی است؟ آیا شورش‌های ۶ ژانویه واقعا کنگره آمریکا را تهدید می‌کرد؟ آیا ما واقعا در نقطه‌ای هستیم که اقتصادهای غرب را از چین جدا کنیم؟ چیزهایی که زمانی خیالی به نظر می‌رسیدند اکنون به واقعیت تبدیل شده‌اند.

این یک شوک است. اما واقعا چقدر جدید است؟ به سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۸ فکر کنید. ولادیمیر پوتین به گرجستان حمله کرد. جان مک کین، سارا پیلن را به عنوان معاون خود انتخاب کرد. بانک‌ها در حال سقوط بودند و سازمان تجارت جهانی دوحه و همچنین مذاکرات آب و هوا در کپنهاگ سال بعد، شکست خورد و علاوه بر همه این‌ها، آنفولانزای خوکی گسترش پیدا کرده بود.

ژان کلود یونکر، رییس سابق کمیسیون اروپا، که ابداع واژه چند بحرانی را مدیون او هستیم، آن را در سال ۲۰۱۶ از نظریه‌پرداز فرانسوی ادگار مورین که اولین بار در دهه ۱۹۹۰ از آن استفاده کرد، اقتباس کرد. همانطور که مورین اصرار داشت، با هشدار اکولوژیکی در اوایل دهه ۱۹۷۰ بود که حس جدیدی از خطر فراگیر جهانی، وارد آگاهی عمومی شد.

بنابراین آیا ما در تمام طول زندگی خود در یک چند بحرانی زندگی می‌کنیم؟ ما باید مراقب سهل‌انگاری باشیم.

در دهه ۱۹۷۰، چه یک کمونیسم اروپایی، یک بوم‌شناس و یا محافظه‌کار عصبانی بودید، هنوز هم می‌توانید نگرانی‌های خود را به یک علت نسبت دهید: سرمایه‌داری متاخر، رشد اقتصادی بسیار یا خیلی کم، یا استحقاق بیش از حد. همچنین یک علت واحد به این معنی بود که می‌توان راه‌حلی گسترده را تصور کرد، خواه انقلاب اجتماعی باشد یا نئولیبرایسم.

آنچه بحران‌های ۱۵ سال گذشته را تا این حد ناشناخته می‌کند این است که دیگر به نظر نمی‌رسد به یک علت واحد و به طور ضمنی به یک راه‌حل واحد اشاره کنیم. درحالی‌که در دهه ۱۹۸۰ ممکن بود هنوز فکر می‌کردید که «بازار» به طور موثر اقتصاد را هدایت می‌کند، باعث رشد می‌شود، مسائل سیاسی مشاجره آمیز را خنثی می‌کند و تحت کنترل خود درمی‌آورد و در جنگ سرد پیروز می‌شود، امروز چه کسی همین ادعا را خواهد داشت؟ معلوم می‌شود که دموکراسی شکننده است. توسعه پایدار مستلزم سیاست صنعتی بحث‌برانگیز است و جنگ سرد جدید بین پکن و واشنگتن تازه شروع شده است.

در همین حال، تنوع مشکلات با نگرانی فزاینده‌ای که توسعه اقتصادی و اجتماعی ما را به سمت نقاط اوج اکولوژیکی فاجعه بار سوق می‌دهد، تشدید شده است.

سرعت تغییرات تکان‌دهنده است. در اوایل ۱۹۷۰جمعیت جهان کمتر از نصف جمعیت امروزی بود و چین و هند به شدت فقیر بودند. امروزه جهان عمدتا به شکل دولت‌های قدرتمندی سازمان‌دهی شده است که راه درازی را در جهت از بین بردن فقر مطلق طی کرده‌اند، مجموع تولید ناخالص داخلی جهانی ۹۰ تریلیون دلاری را تولید می‌کنند و مهمات جنگی ۱۲ هزار و ۷۰۵ سلاح هسته‌ای را حفظ می‌کنند، درحالی‌که بودجه کربن را با نرخ ۳۵ میلیارد تن co۲ در سال خالی می‌کنند. تصور اینکه مشکلات آینده ما مربوط به مشکلات ۵۰ سال پیش خواهد بود، ناتوانی در درک سرعت و مقیاس تحول تاریخی است.

بنابراین چشم‌انداز چیست؟ در دنیایی که می‌توان انتظار داشت که تحت سلطه یک منبع اصلی تنش است، می‌توان بحرانی اوج گیرنده و پرفراز را تصور کرد که ممکن است از آن راه حلی پدیدار شود. اما آن نوع سناریوی واگنری دیگر قابل قبول به نظر نمی‌رسد. تاریخ مدرن به مثابه حکایت پیشرفت از طریق بداهه‌گویی، نوآوری، اصلاحات و مدیریت بحران ظاهر می‌شود. ما از چندین رکود بزرگ طفره رفته‌ایم، واکسن‌هایی که برای توقف بیماری ابداع کرده‌‌ایم و از جنگ هسته‌ای اجتناب کرده‌ایم. شاید نوآوری به ما این امکان را بدهد که بر بحران‌های زیست‌محیطی پیش رو نیز تسلط پیدا کنیم.

شاید. اما این یک مسابقه دو بی‌رحم است. زیرا آنچه که در مبارزه با بحران و اصلاحات تکنولوژیک به ندرت انجام می‌شود، رسیدگی به روندهای اساسی است. هرچه در مقابله موفق‌تر باشیم، تنش بیشتر می‌شود. اگر چندسال گذشته را استرس‌زا و گیج‌کننده می‌دانید، اگر زندگی‌تان قبلا مختل شده است، وقت آن است که خود را آماده کنید و طناب‌زنی بدون پایان ما فقط متزلزل‌تر و اعصاب‌خرد کننده‌تر می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید