در پاسخ به برخی شبهات قیام امام حسین (ع) آنان که از ابعاد کلامی و تاریخی نهضت سرخ حسینی آگاهی دارند، معتقد به علم تفصیلی امام علیه السلام نسبت به حوادث این دسته از اندیشمندان سخنانی از امام حسین علیه السلام مطرح کرده اند که در آنها آینده خونبار خود و اصحاب به گونهای روشن آشکار شده است؛ همانند این سخن حضرت که میفرماید: «من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاء الله» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷) و یا در جای دیگری میفرمایند: «خط الموت علی ولد آدم فخط القلاده علی جید الفتاه» (همان، ص ۳۶۶) از مجموع عبارات این خطبه چنین فهمیده میشود که امام قبل از خروج از مکه، فرجامی برای این سفر جز شهادت خود و نهضت امام علیه السلام از مصادیق به هلاکت انداختن خویش است، که کاری برخلاف عقل اوست و به نص قرآن، حرام است.
در این نوشتار تلاش کرده ایم به چند مورد از ابهامات و شبهات قیام خونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام پاسخ دهیم.
۱. چرا امام حسین علیه السلام در زمان معاویه اقدام به قیام نکرد؟
امام حسین علیه السلام در دوران یازدهساله امامت خود (۴۹- ۶۰ ق) همزمان با حکومت معاویه، تنشهای فراوانی با او داشت که مواردی از آن را میتوانیم در نامههای امام حسین علیه السلام مشاهده کنیم. امام علیه السلام در این نامهها گوشههایی از جنایات معاویه (همانند کشتن بزرگان شیعه همچون حجر بن عدی و عمرو بن حمق) را متذکر شده و حکومت معاویه بر مسلمانان را بزرگترین فتنه دانسته و بدین ترتیب مشروعیت حکومت او را زیر سوال برده است. آن حضرت برترین عمل را جهاد در مقابل معاویه دانسته و ترک آن را موجب استغفار از درگاه الهی میداند.(الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۸۰)
اما اینکه چرا امام علیه السلام در مقابل معاویه اقدام به قیام نکرد، ریشه در اموری دارد که تنها برخی از آنها را میتوانیم در عبارات امام علیه السلام ببینیم و برای دستیابی به علل دیگر، ناچار باید به تحلیلهای تاریخی رویآوریم:
الف. وجود صلحنامه
امام علیه السلام در یکی از جوابهای خود به نامههای معاویه، خود را پایبند به صلحنامه معاویه با امام حسن علیه السلام معرفی کرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است. (موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص ۲۳۹)
اما سوال اینجا است که مگر معاویه پس از ورود به کوفه و درحالیکه هنوز جوهر صلحنامه خشک نشده بود، آن را زیر پا نگذاشت و خود را غیر ملتزم به آن معرفی نکرد؟ پس چگونه امام حسین علیه السلام خود را پایبند به صلحنامهای میداند که در همان آغاز از سوی طرف مقابل، بیاعتبار معرفی شده است؟
جواب این پرسش را میتوان از مناظر گوناگونی ارائه کرد:
اگر در عبارات معاویه دقت کنیم، در عبارت نقلشده از او صریحاً نقض صلحنامه فهمیده نمیشود، بلکه میگوید: «من به [امام] حسن علیه السلام چیزهایی را وعده دادم» (الارشاد، مفید، ص ۳۵۵) که ممکن است این امور وعده داده شده خارج از مفاد صلحنامه باشد که معاویه خود را به آنها پایبند نمیداند؛ بنابراین خود را ناقض اصل صلحنامه بهحساب نمیآورد و یا لااقل میتواند ادّعای عدم نقض از سوی خود را توجیه کند.
باید میان شخصیت سیاسی معاویه و امام حسین علیه السلام تفاوت اساسی قائل شد؛ معاویه اصولاً عنصری سیاسیکار بود که حاضر است در راه رسیدن به اهداف خود، هر ننگ و نیرنگی را به کار بَرَد و در مقابل، امام حسین علیه السلام عنصری ارزشی، مکتبی و اصولی است که حاضر نیست از هر وسیلهای برای پیروزی و موفقیت ظاهری خود استفاده کند.
ب. موقعیت معاویه
شخصیت معاویه در نزد مردمان آن زمان و بهویژه شامیان، بهگونهای مثبت تلقی میشد که همین امر قیام علیه او را مشکل میساخت؛ زیرا آنان او را بهعنوان صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، کاتب وحی و برادر همسر پیامبر صلی الله علیه و آله میشناختند و به نظر آنان، معاویه نقش فراوانی در رواج اسلام در منطقه شامات و بهویژه دمشق داشته است.
همچنین تجربه حکومتداری او و افزونی سنّش بر امام علیه السلام، دو عامل دیگری بود که خود در نامههایش به امام حسن علیه السلام بهعنوان عواملی برای اثبات بیشتر شایستگیاش مطرح میکرد. (مقاتل الطالبیین، ص ۴۰) و طبیعتاً میتوانست در مقابله با امام حسین علیه السلام، مانور بیشتری روی آنها بدهد.
ج. سیاستمداری معاویه
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاویه از هر فرصتی برای ضربه زدن به بنیهاشم -بهویژه خاندان علوی- استفاده میکرد و در این راه حتی تا مسموم کردن و به شهادت رساندن امام حسن علیه السلام پیش رفت؛ (الارشاد، ص ۳۵۷) اما در ظاهر چنین وانمود میکرد که به بهترین وجه ممکن، با این خاندان -بهویژه شخص امام حسین علیه السلام- مدارا میکند و حرمت آنان را پاس میدارد. در این راستا میتوانیم ارسال هدایای فراوان ماهانه و سالانه از سوی معاویه برای شخصیتهایی چون امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر را شاهد بیاوریم که آنان با توجّه به اینکه خود را در بیتالمال ذیحق میدانستند و نیز به جهت آنکه موارد مصرف مناسبی برای خرج آن سراغ داشتند، این هدایا را میپذیرفتند.(موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص ۲۰۹ و ۲۱۰)
علّت در پیش گرفتن این سیاست روشن بود؛ زیرا معاویه با انعقاد صلح با امام حسن علیه السلام، حکومت خود را از بحران مشروعیت نجات داد و در بین مردم بهعنوان خلیفه مشروع، خود را معرفی کرده و نمیخواست با آغشته کردن دست خود به خون امام علیه السلام، در جامعه اسلامی چهرهای منفور از خود بهجا گذارد بلکه سعی داشت تا با هر چه نزدیکتر نشان دادن خود به این خاندان، چهرهای وجیه برای خود فراهم آورد.
همچنین از سوی دیگر معاویه میدانست که در پیش گرفتن سیاست خشونت، نتیجه عکس خواهد داد؛ زیرا توجه مردم را به این خاندان بیشتر جلب نموده و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حکومت معاویه را فراهم خواهد آورد. مهمتر اینکه معاویه در آن زمان، از ناحیه امام حسین علیه السلام -با توجه به شرایط زمانه- احتمال خطر جدی نمیدید و سعی داشت تا با در پیش گرفتن این سیاست، ریشههای خطر را برای درازمدت بخشکاند. در نقطه مقابل امام حسین علیه السلام از هر فرصتی برای زیر سوال بردن حکومت معاویه، بهره میگرفت. نمونه آشکار آن نگاشتن نامه به معاویه و یادآور شدن جنایات و بدعتهای او (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱۲) و نیز مقابله شدید با ولایتعهدی یزید بود. (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۸؛ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۸۶)
د. شرایط زمانه
هرچند عدّهای از کوفیان بلافاصله پس از شهادت امام حسن علیه السلام، به امام حسین علیه السلام نامه نگاشته و ضمن عرض تسلیت به او، خود را منتظر فرمان امام علیه السلام معرفی کردند؛ (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۸) اما آن حضرت میدانست که با توجّه به عواملی همچون ثبات و استحکام قدرت مرکزی در شام، تسلّط کامل باند اموی بر شهر کوفه، سابقه عملکرد سو کوفیان در برخورد با امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام، چهره بهظاهر وجیه معاویه در بیشتر نقاط مملکت اسلامی و… در صورت قیام، احتمال موفقیت در حدّ نزدیک صفر خواهد بود و چنین قیامی بهجز هدر دادن نیروهای اندک، معرفی شدن بهعنوان یاغی و خروجکننده بر
باید شرایط آن زمان را در نظر گرفت و به پیامدهای عدم تعهد امام علیه السلام به صلحنامه دقّت کرد. معاویه در آن زمان حاکم بلامنازع جامعه اسلامی بود که گستره حکومت او سرتاسر مملکت اسلامی -از شام گرفته تا عراق و حجاز و یمن- را در بر میگرفت و در هر گوشه، عوامل او بهشدّت از سیاستهای او تبلیغ و دفاع میکردند.
حکومت بهظاهر اسلامی و شکست و کشته شدن خود نتیجهای در بر نخواهد داشت درحالیکه در هنگام قیام علیه حکومت یزید، شرایط زمانه کاملاً برعکس این شرایط بود.
۲. چرا امام حسین علیه السلام در آغاز حرکت، از مدینه به مکه رفتند؟
علّت خروج امام حسین علیه السلام از مدینه آن بود که یزید در نامه خود به ولید بن عتبه (فرماندار مدینه) خواسته بود که حتماً از چند نفر مخالف خود که یکی از آنها امام حسین علیه السلام بود، بیعت گرفته شود و بدون بیعت رها نشوند.(وقعه الطف، ص ۷۵)
ولید گرچه با خوی مسالمتجویانه خود حاضر به آغشته کردن دست خود به خون امام حسین علیه السلام نبود؛ (ابن اعثم، الفتوح، ج ۵، ص ۱۲؛ وقعه الطف، ص ۸۱) اما در مدینه افراد باند اموی -بهویژه مروان بن حکم که ولید در موارد سخت و ازجمله این مورد با او مشورت میکرد- او را به شدّت تحتفشار قرار میدادند تا خون امام علیه السلام را بریزد؛ چنانکه در همان آغاز وصول نامه، وقتی ولید با مروان مشورت کرد، مروان گفت: «نظر من آن است که در همین لحظه به دنبال این چند نفر فرستاده و آنان را ملزم به بیعت و اطاعت از یزید کنی و اگر مخالفت کردند، قبل از آنکه از مرگ معاویه مطلع شوند، سرهای آنها را از تن جدا کنی؛ زیرا اگر آنان از مرگ معاویه باخبر شوند، هرکدام به طرفی رفته و اظهار مخالفت کرده و مردم را بهسوی خود دعوت میکنند.» (وقعه الطف، ص ۷۷)
بنابراین، امام حسین علیه السلام با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر، تصمیم به ترک آن گرفت.
انتخاب مکه، در حالی بود که هنوز مردمان شهرهای مختلف از مرگ معاویه مطلع نشده بودند و تلاشهای جدی مخالفان برای اظهار مخالفت با یزید آغاز نشده بود و هنوز امام حسین علیه السلام دعوتی از شهرهای دیگر و ازجمله کوفه نداشت؛ بنابراین امام علیه السلام باید مکانی را برای هجرت خود انتخاب میکرد که اولاً بتواند آزادانه و در کمال امنیت در آنجا دیدگاههای خود را ابراز کند. ثانیاً بتواند آنجا را محلی برای انتقال دیدگاههای خود به سرتاسر مملکت اسلامی قرار دهد.
شهر مکه هر دو ویژگی را داشت؛ زیرا طبق آیه صریح قرآن «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» (آلعمران، آیه ۹۷) حرم امن الهی بود و نیز با توجه به وجود کعبه در این شهر و سرازیر شدن مسلمانان از سرتاسر مملکت اسلامی برای انجام اعمال عمره و حج، امام حسین علیه السلام بهخوبی میتوانست با گروههای مختلف دیدار کرده و علّت مخالفت خود با دستگاه اموی و یزید را برای آنها تبیین کند و نیز گوشههایی از معارف اسلامی را برای آنها بیان نماید. در ضمن با گروههای مختلف شهرهای اسلامی ازجمله کوفه و بصره در ارتباط باشد.(وقعه الطف، صص ۱۰۳ – ۱۰۷)
۳. چرا امام حسین علیه السلام در شرایطی که بهترین فرصت را برای تبلیغ دیدگاه خود در جمع حاجیان گردآمده از سرتاسر نقاط داشتند از مکه خارج شدند؟
بهطور خلاصه میتوانیم علل این تصمیم ناگهانی را چنین ذکر کنیم:
۱. احتمال خطر جانی
از برخی عبارات امام حسین علیه السلام -که در مقابل دیدگاه شخصیتهای مختلفی که با بیرون رفتن آن حضرت از مکه و حرکت بهسوی کوفه مخالف بودند، ابرازشده- چنین برمیآید که امام علیه السلام ماندن بیشتر در مکه را مساوی با بروز خطر جانی برای خود میدانست؛ چنانکه در جواب ابن عباس میفرماید: «کشته شدن در مکانی دیگر برای من دوستداشتنیتر از کشته شدن در مکه است».(ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۵۹)
در بعضی از متون تاریخی نیز بهصراحت سخن از این مطلب به میان آمده که یزید، عدهای را همراه با سلاحهای فراوان برای ترور امام حسین علیه السلام در مکه فرستاده بود.
۲. شکسته نشدن حرمت حَرم
تذکّر این نکته از سوی امام حسین علیه السلام در عبارات نقل شده از آن حضرت وجود دارد که نمیخواهد حرمت حرم امن الهی، با ریخته شدن خون او در آن شکسته شود؛ گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموی باشد.(ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۴۶)
۳. آیا امام حسین علیهالسلام در واقعه عاشورا از دشمن برای خود درخواست آب کرد؟
در نیمروز اوّل عاشورا با آنکه تشنگی به شدّت به امام علیه السلام، یاران و خانوادهاش فشار میآورد؛ اما در هیچیک از منابع معتبر، گزارشی وجود ندارد که مضمون آن درخواست آب از سوی امام علیه السلام از دشمن باشد. اصولاً در هیچیک از این منابع به محوریت و اهمیت مسئله عطش چنانکه در بین منابع متأخر و برخی مداحان مشهور شده برخورد نمیکنیم. جالب آنکه بامطالعه دقیق رجزها و اشعار حماسی امام علیه السلام و یارانش در معرکه نبرد، هیچگونه اشارهای به مسئله تشنگی و فشار آن نمیبینیم.
بالعکس آنچه در این اشعار و نیز کلمات و عبارات امام علیه السلام در روز عاشورا میبینیم، سراسر حکایت از عزت، حماسه و سربلندی دارد. بهعنوانمثال کافی است اشارهکنیم که این عبارت مشهور در بحبوحه نبرد روز عاشورا از امام حسین علیه السلام صادر شده است: «اَلَا َو اِنَّ الدَّعِیَ بنَ الدَّعِیِ قَد رَکَزَنِی بَینَ اثنَتَینِ بَینَ السِّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه یَأبَی اللّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَت وَ طَهُرَت وَ اُنُوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفُوسٌ اَبِیَّهٌ مِن أَن نُؤثِرَ طَاعَهَ اللِئامِ عَلَی مَصَارِعَ الکِرَامِ؛ آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیر ساخته است: یا با شمشیر کشیده آماده جنگ شوم یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت کنم؛ ولی ذلّت از ما بسیار دور است و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پرورده شدگان دامنهای پاک و اشخاص باحمیّت و مردان باغیرت، چنین کاری را بر ما روا نمیدانند که ذلّت اطاعت از مردم پست را بر کشته شدن باعزت ترجیح دهیم» (الهوف، ص ۱۲۳ و ۱۲۴)
در برخی مجالس و محافل عزاداری، محور عزت و حماسه و سربلندی در این نهضت کمرنگتر شده و در عوض رقّت و عطوفت بر امام علیهالسلام بهعنوان محور اصلی موردتوجه قرارگرفته است. عدهای بهمنظور هر چه رقیقتر نشان دادن صحنه کربلا، گزارشهای غیرواقعی بدان افزودهاند و در برخی موارد، چهرهای ذلیلانه از امام علیهالسلام به نمایش گذاشتهاند؛ بهعنوانمثال در بعضی از این گزارشهای دروغین، چنین آمده است: «امام علیهالسلام به نزد عمر بن سعد رفته و از او سه درخواست کرد که درخواست دوم امام علیهالسلام چنین بود: اُسقُونِی شَربَهً مِنَ المَاءِ فَقَد نَشَفَت کَبِدِی مِنَ الظَّمَاءِ؛ مرا مقداری آب بنوشانید که جگرم از تشنگی میسوزد.» (طریحی، المنتخب، ص ۴۳۹ طریحی، المنتخب، ص ۴۳۹) ابن سعد نیز وقیحانه این درخواست را رد میکند. آری گرچه این گزارشها در آوردن اشک حتی از سنگ کارساز است اما از سوی دیگر بر چهره عزّتمندانه امام حسین علیهالسلام و عاشورا خدشه وارد میکند و شیعیان فرهیخته را در تحلیلها با چالشهای اساسی روبهرو میسازد. بدین ترتیب با بهانه دادن به دست دشمنان، کاریترین ضربات بر عزتمداری شیعه وارد میشود. (به جهت آگاهی بیشتر از نفس عزتطلبی در نهضت امام علیه السلام و چگونگی چالش آن با این روایتهای دروغین و کیفیت متن و سند این روایات ر. ک: مقاله «عزت طلبی در نهضت امام حسین علیه السلام»، نعمتالله صفری فروشانی، مندرج در مجله حکومت اسلامی، ش ۲۶، ص ۷۹ ۱۱۶)