۱. سفر بایدن به عربستان هیچ دستاوردی نداشت. عربستان متعهد به افزایش تولید نفت نشد. هیچ بیانیه ای در قبال عادی سازی با اسرائیل اعلام نکرد و هیچ اتحاد امنیتی تازه ای اعلام نشد.
۲. دولت بایدن جاه طلبی های گسترده ای برای این سفر داشت، و بر این باور بود که باید روابط خود را با عربستان و دیگر متحدان منطقه ای از نو تنظیم کند و برای مقابله با طیف وسیعی از مسائل مانند احتمال نابودی توافق هسته ای با ایران و همچنین شوک های ناشی از حمله روسیه به اوکراین، روی این روابط کار کند. هدف از این سفر سوق دادن منطقه به سمت نظم منطقه ای تازه مبتنی بر همکاری اسرائیل و اعراب علیه ایران تحت هدایت آمریکا بود.
۳. خاورمیانه امروز در شرایطی نیست که واشنگتن دستور دهد. رهبران خاورمیانه ترجیح میدهند بر روی شرطهای خود در دنیای چندقطبی گونه، بایستند.
۴. اگر بایدن با وارد کردن اسرائیل و حکومتهای خودکامه عربی به یک اتحاد رسمی منطقهای علیه ایران بر اساس شرایط خودش برسد، اشتباهات گذشته خود را تکرار میکند. این امر با وارونه کردن پیشرفت به سمت تنش زدایی، تشویق سرکوب داخلی و هموار کردن راه برای دور بعدی خیزش های مردمی، به فروپاشی بعدی نظم منطقه ای شتاب می دهد.
۵. ایالات متحده روی توانایی کشورهای خودکامه عربی برای پذیرش نظم منطقهای که اسرائیل را در بر میگیرد، بدون نگرانی از چگونگی دریافت این سیاستها توسط عموم مردم کشورشان، قمار میکند. با این حال، این ریسک در زمان تشدید بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در بسیاری از مناطق منطقه احتمالاً نتیجه وارونه ای خواهد داشت.
۶. خودکامگان عرب امروزی میخواهند واشنگتن باور کند که نظم قدیمی به طور کامل احیا شده، دموکراسی از روی میز برداشته شده، و آنها کاملاً کنترل را در دست گرفته اند. شاخصهای اقتصادی ناامیدکننده در بیشتر جاهای منطقه و تشدید شده توسط کووید-۱۹، همراه با جنگ روسیه در اوکراین و انفجار مکرر خیزش مردمی در مکانهای غیرمنتظره مانند الجزایر، عراق، لبنان و سودان، نشان میدهد که این یک برداشت نادرست است.
۷. حتی با کنار گذاشتن احتمال خیزش های توده ای تازه، خاورمیانهِ امروزی، کاملاً متفاوت از دوره های قبلی از نظم منطقه ای تحت رهبری ایالات متحده است. خاورمیانه امروز از لحاظ داخلی چندقطبی است و قدرت عربی از قلب سنتی شام و مصر به خلیج فارس منتقل شده است و کشورهای غیر عرب مانند ترکیه، اسرائیل و ایران به طور فزاینده ای در آن نقش دارند.
۸. پرهیز اوباما از مداخله مستقیم در سوریه، خودداری ترامپ از پاسخ به حملات به مراکز نفتی عربستان و بیرون رفتن بایدن از افغانستان، بنیاد دیدگاه رهبران عرب را نسبت به ایالات متحده به عنوان تامینکننده امنیت، دگرش داد.
۹. قدرتهای منطقهای دیگر باور ندارند که آمریکا میتواند یا می خواهد برای دفاع از آنها اقدامی نظامی کند. خیزش های عربی به این رهبران خودکامه آموخت که واشنگتن نمی تواند بقای رژیم هایی را که در جهت منافع آمریکا کار می کنند، تضمین کند. تلاش بیاثر برای اطمینان بخشیدن به این کشورها به جایی نمیرسد: تردیدهای آنها بسیار عمیق است و تواناییها و اراده سیاسی آمریکا به وضوح کافی نیست.
۱۰. در سال گذشته، امارات روابط خود را با قطر و ترکیه بازسازی کرد، آتش بس در یمن و لیبی برقرار شد و عربستان حتی گفتگوهای مقدماتی با ایران انجام داد. اقدامات ایالات متحده برای ایجاد یک جبهه متحد علیه ایران – افزایش فروش تسلیحات و تأیید مجدد تضمینهای امنیتی – میتواند ناقض این تلاشهای محلی باشد. هر چه واشنگتن بیشتر به سمت گسترش تعهدات نظامی و سیاسی خود برای رهبری نظم منطقه ای تازه حرکت کند، احتمالاً منطقه از ثبات کمتری برخوردار خواهد شد.
۱۱. خودکامگان و پادشاهان در سراسر منطقه، پایداری و عادی بودن را پیش بینی می کنند، اما در واقعیت، شرایط اقتصادی و سیاسی امروز بدتر از خیزش های سال ۲۰۱۱ است. در نبود هرگونه امیدی برای راه حل دو کشوری یا هرگونه محدودیت جدی بین المللی برای اشغال، گسترش بی امان شهرک سازی اسرائیل در کرانه باختری و محاصره مستمر غزه می تواند هر لحظه جرقه بحران دیگری را بزند.
۱۲. مدافعان اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس استدلال میکنند که توافقنامه ابراهیم چشماندازی را برای منطقهای ارائه میکند که میتوان پیرامون آن نظم تازه ای پدید آورد، اما همه نشانه ها می گوید که توده مردم عرب، عادیسازی با اسرائیل بدون حل مسئله فلسطین را رد میکنند. نظمی که به رژیمهای خودکامه و سرکوب کننده افکار عمومی متکی باشد – به جای ایجاد نظمی دارای مشروعیتی مردمی و فراتر از کاخ ها – پایدار نخواهد بود.