حال سؤال این است که آیا براندازی فقط معنای مسلحانه میدهد و بقیهاش حرف و نقد و آزادی بیان است؟ برای فهم این مهم باید سراغ گفتمان کسانی برویم که بر سر براندازبودن آنان در کشور اشتراکنظر وجود دارد. مثلا سلطنتطلبان و پیرمردان و پیرزنان ساکن تیرانا که برانداز هستند، چه میگویند؟ در یک جمله میگویند: «جمهوری اسلامی باید برود.» آنان که فعلا روشهایشان مسلحانه نیست، چرا در درون کشور بر سر براندازبودنشان اجماع وجود دارد؟ چون گفتمان آنان مملو از مفاهیم نفیکننده و براندازانه است.
بنابراین وقتی گفتمان آنان را تجزیه کنیم و یا مطالبات آنان را ذیل «جمهوری اسلامی باید برود» تجزیه کنیم به چنین مطالباتی میرسیم: ولایت فقیه نباید باشد، دموکراسی باید با انتخابات آزاد و بدون قید حاکم شود، ماهیت دینی حکومت باید پایان یابد، دین از عرصه سیاست عقبنشینی کند، فلسطین ربطی به ایرانیان ندارد، ساختار نظام باید عوض شود، قانون اساسی باید تغییر کند و… . حال به داخل کشور برگردید. چند نفر را میشود نام برد که دقیقا همین مطالبات را طرح میکنند؟ برای اثبات این مهم فقط لازم است چند سخنرانی کلابهاوس و توییتر آنان را چک کنید یا کتب و مقالات آنان را بخوانید. پس ما کسانی را داریم که از ساختار و ماهیت حقیقی جمهوری اسلامی عبور و عدول کردهاند و دیگران را نیز به این راه دعوت میکنند، چرا نباید آنان را برانداز بدانیم؟
برای فهم این مهم باید به تفاوتهای مخالفت با منتقد یا برانداز و منتقد احاطه داشته باشیم. بدون تردید نقد یعنی نقد «روش» و «رفتار» حاکمان و فراتر از آن نقد نیست. بنابراین اگر بخواهیم تفاوتی بین براندازان غیرمسلح با پهلویها و منافقین قائل شویم، این تفاوت فقط در «روش براندازی» است ولاغیر. علاوه بر اشتراکاتی که در بالا آمد، در داخل کشور برخی با براندازان تابلودار خارجی در مواردی مانند دروغسازی، سوارشدن بر نارضایتیها و ناکارآمدیهای احتمالی، تحریف، سیاهنمایی، سوارشدن بر مشکلاتی که دشمن ایجاد کرده است، اشتراکنظر دارند. پس تا اینجای کار ادبیات، سوژهها و مطالبات یکی است. فقط میماند اینکه بر سر چگونگی نبود یا حذف جمهوری اسلامی با هم بحث دارند. یکی میگوید باید به روش انقلابی با رهبری خارجی به میدان آمد (مثل مراد ویسی از اصلاحطلبان مهاجرت کرده در ایران اینترنشنال) و یکی میگوید این روش به هرج و مرج و خشونت منجر میشود باید مردم را به میدان گذار از وضع موجود کشاند و برای این موضوع تلاش میکنند و سالها تلاش کردهاند. پس نقادی به روش و رفتار حاکمان ختم میشود.
براندازی به 3 رکن ماهیت نظام، ساختار و اصول جمهوری اسلامی برمیگردد. اکنون بر سر نگاه به این 3 رکن بینبخشی از انقلابیون سابق با براندازان شناسنامهدار تفاوت ماهوی وجود ندارد. در مواردی مانند حذف یا تشریفاتیکردن ولایتفقیه (مشروطهخواهی یا جمهوریخواهی)، عقبنشینی دین از عرصه سیاست و اجتماع، ورود مخالفان نظام به قدرت در ذیل شعار توسعه سیاسی و… را نمیشود براندازی معنا کرد؟ میتوان گفت براندازی به روش انقلابهای کلاسیک (خشن) یا مسلحانه تقریبا در جهان منسوخ شده است.
بهطور مثال، منافقین که از راهبرد براندازی خود عدول نکردهاند اما روش براندازی خود را از آمدن به تنگه زبرجد (مرصاد) و ترور در خیابانهای تهران یا خمپارهزنی کور به تلگرام، اینستاگرام، توییتر و… بردهاند. پس اکنون میتوان گفت آنان دیگر برانداز نیستند؟ ممکن است بگویید این تشکیلات با آمریکاییها چفت و بست دارند و معاون ترامپ و وزیر خارجهاش همین ماه با آنان سمفونی براندازی نوازیدهاند. اگر این است، افراد دیگری نیز هستند که از آن تشکیلات خشن نیستند اما ابایی ندارند با آمریکاییها عکس یادگاری بگیرند، پول بگیرند و برای براندازی تلاش کنند. چرا آنان را برانداز ندانیم؟
از کمکاریها و تنآساییهای نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی این است که هنوز نتوانستهاند معنای براندازی را از قالب مسلحانه آن خارج کنند. بنابراین برخورد با براندازان اتو کشیده، شیک و کتوشلواری مواجهه با عقیده و آزادی بیان و نقد تلقی میشود. نقد رفتار و روش ادارهکردن کشور حتما باید بشود اما اشکال اینجا نیست.
اشکال این است که عبورکنندگان از نظام دینی همچنان مدعی جمهوری اسلامی هستند اما یک جمهوری اسلامی میخواهند که هم جای پهلوی در آن بشود هم آمریکا آنرا بهرسمیت بشناسد و تحسین کند و این یعنی 180درجه از ریلی که امام بنیانگذارد فاصله بگیریم. در این صورت ما راهی جز بازگشت حداکثری به امام نداریم که فرمود راه امام «اِحدی الحسنین» است یعنی در مکتب ما شکستی وجود ندارد. شهادت و پیروزی هر دو پیروزی است و این سرّ استقامت 43ساله ماست.