پارادایم جدید تولیدگرایی؟

اخیراً یادداشتی از دنی رودریک؛ از صاحب‌نظران حوزۀ عدالت اجتماعی و استاد دانشگاه هاروارد، در پروجکت سندیکت دربارۀ جهت‌گیری جریان‌های سیاسی به‌سمت یک پارادایم تولیدگرا منتشر شده است. بخش‌هایی از این از این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

یک پارادایم اقتصادی زمانی واقعاً جا می‌افتد که حتی مخالفان آن، جهان را از دریچۀ آن نگاه کنند. دولت رفاه کینزی در دوران اوج خود، هم از طرف چپ‌گراها و هم از طرف سیاست‌مداران محافظه‌کار حمایت می‌شد. در آمریکا، آیزنهاور و نیکسون؛ رؤسای جمهور جمهوری‌خواه، اصول اساسی پارادایم بازارهای تنظیم‌شده، بازتوزیع، بیمۀ اجتماعی را به‌طور کامل به‌کار گرفتند و برای گسترش برنامه‌های رفاه اجتماعی و تقویت مقررات محیط کار و محیط زیست تلاش کردند.

نئولیبرالیسم هم همین‌گونه بود. ابتدا از سوی اقتصاددانان و سیاست‌مداران بازارگرا نظیر فریدمن، ریگان، و تاچر مطرح شد، اما در دوره‌ای رهبران چپ میانه نظیر کلینتون و بلر هم برنامه‌های بسیاری را در راستای حمایت از بازار پیش بردند. این رهبران برای مالی‌سازی، مقررات‌زدایی، و جهانی‌سازی تلاش کردند.

امروزه ما در حال گذار از نئولیبرالیسم هستیم، اما روشن نیست چه چیزی جایگزین آن خواهد شد. فقدان یک پارادایم جدید الزاماً بد نیست. ما نیازی به ارتدوکس تازه‌ای نداریم که نقشه‌های آماده و برش‌زده‌ای را برای کشورها و مناطق با نیازها و شرایط متفاوت ارائه می‌کند. اما سیاست‌گذاری اقتصادی باید با یک چشم‌انداز پیشران راهبری شود. تاریخ حکایت از آن دارد که خلأ ناشی از افول نئولیبرالیسم به‌زودی با پارادایم جدیدی پر خواهد شد که به حمایت طیف‌های مختلف سیاسی نیاز دارد.

مشخصاً ممکن است یک اجماع جدید دوحزبی حول «تولیدگرایی» شکل بگیرد که بر توزیع فرصت‌های اقتصادی مولّد در تمام مناطق و بخش‌های نیروی کار تأکید دارد. این پارادایم جدید اعتماد کمتری به بازارها دارد، به بنگاه‌های بزرگ بدگمان است، بر تولید و سرمایه‌گذاری به‌جای حوزۀ مالی تأکید دارد، و به‌جای جهانی‌سازی به‌دنبال احیای جامعۀ محلی است. تولیدگرایی با تمرکز کمتر بر بازتوزیع، پرداخت‌های انتقالی، و مدیریت اقتصاد کلان و تمرکز بیشتر بر اقدامات سمت عرضه برای ایجاد مشاغل خوب برای همه، از دولت رفاه کینزی فاصله می‌گیرد. همچنین با بدبینی بیشتر نسبت به تکنوکرات‌ها و ابراز خصومت کمتر نسبت به پوپولیسم اقتصادی، از هر دو جریان پیشینی خود فاصله می‌گیرد.

رتوریک دولت جو بایدن و بسیاری از سیاست‌های آن بسیاری از این عناصر را در خود دارد. برای مثال، می‌توان به پذیرش سیاست‌های صنعتی سبز، بازسازی زنجیره‌های تأمین داخلی، و تشویق مشاغل خوب اشاره کرد. سرزنش سودهای کلان شرکت‌های بزرگ به‌عنوان عامل تورم و خودداری از لغو تعرفه‌های دونالد ترامپ علیه چین نمونه‌های دیگری از این سیاست‌ها است.

پارادایم جدید تولیدگرایی؟

اما بسیاری از رشته‌های این تفکر در جناح راست سیاسی نیز وجود دارد. سناتور جمهوری‌خواه و نامزد پیشین و احتمالاً آیندۀ ریاست‌جمهوری، مارکو روبیو، درخواست‌های هیجان‌انگیزی برای سیاست صنعتی ازجمله ترویج کمک‌های مالی، بازاریابی، و کمک فناوری به مشاغل کوچک و بخش‌های تولیدی و فناوری‌های پیشرفته ارائه کرده است. او می‌گوید: «جایی که حتی کارآمدترین نتایج بازار به زیان مردم ما است، آنچه نیاز داریم سیاست صنعتی هدفمند برای کمک به منافع عمومی است».

بسیاری از جناح چپ آمریکا هم با این سیاست‌ها موافق‌اند. معمار سیاست تجاری ترامپ در مقابله با چین، رابرت لایتیزر، به‌دلیل تاکتیک‌های خود در مقابل سازمان تجارت جهانی، در بین نیروهای پیشرو طرفداران زیادی دارد. رابرت کاتنر، از افراد پیشرو در جریان چپ، استدلال کرده که دیدگاه‌های لایتیزر در زمینۀ تجارت، سیاست صنعتی، و ناسیونالیسم اقتصادی بیشتر به دیدگاه یک دموکرات پیشرو شبیه است.

پاتریک دنین از روشنفکران برجستۀ راست پوپولیستی در آمریکا هم از «سیاست‌های حامی کارگران» و «تشویق تولید داخلی از طریق سیاست‌های دولتی» دفاع می‌کند. همچنین جیمز و دبورا فالوز که برای مطالعۀ توسعۀ محلی سراسر آمریکا را سفر کردند دریافتند که عمل‌گرایی در زمینۀ تقویت کسب‌وکار و ایجاد اشغال می‌تواند بر حزب‌گرایی و طرفداری سیاسی غلبه کند.

نشانه‌هایی از جهت‌گیری دوباره به‌سمت یک چارچوب جدید سیاست‌گذاری اقتصادی وجود دارد که به‌جای تمرکز بر مالی‌گرایی، مصرف‌گرایی، و جهانی‌گرایی، ریشه در تولید، کار، و محلی‌گرایی دارد، و چه‌بسا به یک مدل جدید سیاست‌گذاری تبدیل شود که نظر قطبی‌ترین مخالفان سیاسی را به خود جلب کند.

دیدگاهتان را بنویسید