با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
ظاهراً پیشبینیها درست بوده و بناست مهاجرت نخبگان را با جریمه و قانون حل کنند! روزنامه ایران یادداشتی به قلم سید مهدی ناظمی با عنوان «نخبگان و مراعات ساختاری» منتشر کرده. نویسنده در قسمتی از این یادداشت گفته: «نخبگان غیر جوان یا نخبگانی که قبلاً از سهم مناسبی در کشور برخوردار شدهاند، مانند پزشکان متخصص معتبر، درصورتیکه تمایل جدی برای مهاجرت دارند باید مالیات سنگینی بابت استفاده از امکانات کشور در طی سالهای رشد و اعتباریابی خود پرداخت کنند و این مالیات باید به صورت مستقیم صرف توسعه آموزش و پژوهش مراکز خوش سابقه در تربیت نخبگان گردد…»
خود این طرح، شامل زمینههای فسادزایی است؛ مثل اینکه چه کسی تعیین میکند نخبه جوان کیست؟ اما مساله اصلی آن نادیده گرفتن یکی از علل اساسی مهاجرت نخبگان یعنی «بیوطنی» است. بگذارید مساله را از همانجایی که نویسنده شروع کرده آغاز کنیم: چرا سازمانها افراد با استعداد را جذب نمیکنند؟
۱- گور بابای مردم!
مدیران این سازمانها میدانند که حضورشان در این پستها تابع شرایط «دیگری» غیر از نظر مثبت و خواست مردم است. طبیعتا دلیلی نمیبینند که خدمات «بهتری» به مردم ارائه دهند پس نیازی به افراد نخبه ندارند.
۲- نخبگان دردسر سازند!
ساز و کار تقسیم پستها در سازمانها وابسته به خوشخدمتی به محافل سیاسیاست. هرچه کارمندان یک سازمان پخمهتر باشند مدیر آن سازمان راحتتر به کارهای «دیگر» میرسد. در حالی که نخبگان اگر برای کار آمده باشند عملاً دستوپای مدیر را میبندند و برای حیف و میل بودجه برای قراردادهای باندی دردسر میسازند.
۳- نخبه به مثابه آچار فرانسه!
همانطور که در متن بالا دیده میشود هیچوقت کسی از مشارکت نخبگان در سطوح بالای سیاسی و حاکمیتی صحبت نمیکند. چون اکثریتِ نخبگان با شرایط فعلی همفکر نیستند پس باید کنترل شوند و بیشتر بهعنوان کارگر در سیستم استفاده شوند تا یک مدیر مؤثر و رهبر گونه. البته گاهی از «نخبگان باندی» هم استفاده میشود که حداقل یک ظاهر نخبهگرایانِ دستوپا کنند اما همین نکته «تقدم باند بر نخبه» را به خوبی نشان میدهد.
با همین چند نکته مشخص میشود که «حداقل» با یک فساد در سطح سیاسی روبرو هستیم که مخالف مشارکت اساسی «آحاد نخبگان» (نه فقط یک گروه از آنها) در کشور است و ساختار سیاسی غیر رسمی نیز به نفع آن کار میکند. وقتی این پالس از سوی حاکمیت به دانشجو ارسال میشود عملا دانشجو «بیوطن» میشود، چون در افق خود امکان اثرگذاری «جدی» در کشورش را نمیبیند؛ بنابراین اکثرا این تحقیر را در کنار مشکلات اقتصادی تحمل نمیکنند و به جایی میروند که اندک احترامی داشته باشند و مکافات اقتصادی هم نکشند.
حالا شما نویسنده محترم -که مشخص نیست بنا بر نظر و رضایت کدام نخبگان در مقام حل مشکلات آنها برآمدید- اگر مَردید برای این مشکل راهحلی ارائه بفرمایید.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.