بعد از مدت مدیدی دیدن پرده سینما شوق عجیبی در وجودم شعلهور کرده بود که با تماشای فیلم منصور شعلهور تر هم شد. فیلمی که بخاطرش تمام مدت روی صندلی سینما با استرس به اتفاقات چشم دوختم. حتی گاهی دستههای کنار صندلی را از شدت هیجان محکم فشار میدادم و با تماشاگرانی مواجه بودم که احساساتشان را بلند بروز میدادند و بنظرم این یعنی موفقیت کارگردان. منصور روایتی از تصمیمات یک مرد است که تعلیقهای فراوانی برای تماشاگر به همراه دارد، تصمیماتی که در نگاه اول فیالبداهه و عجولانه بنظر میآید اما هر چه جلوتر میرویم به عمق آنها پی میبریم. عمقی که در پس آن شهید منصور ستاری را برای نبردی تمام عیار با مخالفانِ (دلالان) پیشرفت و توسعه صنعت هوایی ایران، آماده میکند.
رستگاری او نیز در پس همین مقابله است تا به جایی که خانواده او نیز بخاطر تصمیماتش سرزنشش میکنند، اما او با مدیریت منطقی، جهادی و ایثارگرانه به راهش ادامه میدهد و در نهایت موفق میشود. این را در آخرین سکانس فیلم با همهی وجودم حس کردم لحظهای که منتظر بودم دوباره بلایی به جان منصور بیفتد اما برعکس شد و آنچه باید رخ میداد، اتفاق افتاد و تلاشهای قهرمان قصه تجلی پیدا کرد. فیلم انگار از دل جامعه امروزی ایران بیرون آمده که جوانان مملکت هر چه میگویند با واژه بن بست گونهی «تحریم» مواجه شده و آرزهایشان خاکستر میشوند؛ مثل مهندس ثنایی فیلم که به مهاجرت فکر میکند و در استیصال بین، رفتن و ماندن، دست و پا میزند که منصور فرشتهی نجاتش میشود.
اینجا منصور فراتر از یک قهرمان است او علاوه بر امثال جوانانی چون ثنایی، جوان خود یعنی سورنا را هم از رفتن باز میدارد تا همه تلاش کنند برای ایران برای کشور خودشان، سرزمینی که به آن تعلق دارند؛ این نشان میدهد که او علاوه بر جامعه اجتماعی بیرون، در دورن خانواده خود هم از چیزی غافل نبوده و فرزندش مثل خیلی از آقازادهها بیفایده نشده که این را میتوان از همان دیالوگ ماندگار فیلم خطاب به همسرش حس کرد که منصور گفت: دارایی بچههای من باید توی مخشون باشه نه توی جیب باباشون. منصور در این فیلم ستودنی است، مردی که بیرون از پرده سینما هم به حیات خود ادامه خواهد داد.
فیلم ویژگیهای منحصر به فردی هم دارد، آن هم ریتم سریع و بالای آن است و تعلیقهای پی در پی که نه مخاطب را گیج میکند نه عصبانی، بلکه حساستر، برای آن که در ادامه چه اتفاقی میافتد. اما چیزی که فیلم را کمی از مدیوم سینما دور کرده بود، نگاه مستندگونه به آن است که بنظرم بخاطر تبحر کارگردان در دنیای مستند است، ولی همین موضوع باعث شده که بار دراماتیک قصه کمتر شود و در شخصیتپردازی هم با مشکلاتی مواجه شود. اما نکتهای که در فیلمنامه خوب از آب در آمده بود، فرار از شعارزدگی بود که نقطهی عطف فیلم نیز هست. قهرمان داستان به گونهای رفتار میکرد که میتوانستیم با او همذات پنداری کنیم. مانند قهرمانی که دوره کودکی، در درون خود برای مقابله با پلیدیها آموزش میدادیم.
نویسنده:امیرحسین اکاتی