گذار از بحران تعلیم و تربیت در ایران

ضرورت و اهداف پژوهش

متاسفانه تعلیم و تربیت برای سیاستگذاران، سیاست‌ مردان، مجریان سیاست‌ ها و مردم ایران موضوعی دست چندم است. واقعیت این است که در کشور همه حاضرند برای ساختن ساختمان‌ های عظیم، جاده و نیروگاه هزینه کنند، اما حاضر نیستند برای جوهر جان‌ ها و مغزهای آینده کشور و برای فرهنگ آن‌ ها، توانمندی‌ های آن‌ ها و شخصیت یافتنشان هزینه کنند. در بحران کرونا نیز شوک بزرگی به نظام و جامعه تعلیم و تربیت وارد شد و نظام رسمی مجبور شد به جامعه تعلیم و تربیت فرصت رفتار انعطاف‌ پذیر، خلاقانه و نوآورانه را بدهد؛ نظامی که تاکنون باور نداشت و اجازه نمی‌ داد که معلمان و شاگردان در رویکرد خود فراگیری و کلاس معکوس، کلاس چند سطحی را تجربه کنند، امروز با چنین تجربه‌ ای در عمل مواجه شده است. نظامی که کتاب‌ های درسی همگرا را به‌عنوان پیش‌ فرضی اجتناب‌ناپذیر تلقی می‌کرد، در عمل مجبور شد استفاده از منابع واگرا را توسط شاگردان و معلمان تحمل کند. پس از فروکش کردن همه‌ گیری بیماری، این تغییر پارادایم در جامعه باقی خواهد ماند.

در حقیقت تحقق خصوصیات دوران پسا کرونا، الزاما به دلیل پاندمی کرونا ایجاد نشده، بلکه به دلیل سیر طبیعی جامعه در شرایط حاضر، قابل پیش‌ بینی بود؛ جامعه در حال تجربه یک پله گذار به سمت تحولی عمیق و پایدار در تعلیم و تربیت است که با تصورات قبلی کاملا متفاوت و در پارادایم دیگری است. اگر نظام رسمی، تحقق چنین بافتی را برای تعلیم و تربیت باور نکند و بخواهد در همان بافت سنتی خود باقی بماند، جامعه منتظر او نخواهد ماند و نظام رسمی تعلیم و تربیت به‌ زودی با عمل انجام شده، انتخاب مسیر متفاوت توسط جامعه و شکل‌ گیری نظام غیر رسمی متفاوت، پیش روی خود مواجه می‌ شود. جامعه مجبور خواهد بود برای ادامه حیات خود، با پذیرش بافت جدید خودش را به‌ زور جا کند. از همین رو در این پژوهش اقداماتی به‌ منظور بهبود وضعیت تعلیم و تربیت کشور ارائه شده است.

بحران تعلیم و تربیت در مدارس

نظام تعلیم و تربیت سال‌ ها است که درگیر یک بحران در ایفای ماموریت خود یعنی تربیت فرزندان خود برای پاسخگویی به نیازهای جامعه امروز و آینده است. این نظام به‌ جای آن‌ که، پیشرو بوده و چند دهه جلوتر از نظام‌ های دیگر باشد و فرزندان جامعه را برای زندگی در امروز و حتی برای ساختن آینده تربیت کند، در حال حاضر چند دهه عقب‌ تر از حوزه‌ های دیگر جامعه است و شاگردان را بر اساس رویکردهای گذشته تربیت می‌ کند.

مدارس به‌ جای انجام ماموریت خود در آماده کردن شاگردان برای ایفای نقش در جامعه و ساختن آینده، عمدتا فقط بر اهداف دانشی و نظری متمرکز شده و از تربیت شخصیت، فرهنگ و مهارت‌ های شاگردان غافل شده‌ اند؛ به‌زور کتاب‌ های درسی، شاگردان را به تفکر همگرا سوق داده و آن‌ ها را ترغیب می‌ کنند تنها از زاویه‌ ی محدودی به مسئله نگاه کنند. نظام رسمی در آزمون‌ های با جواب‌ های از پیش تعیین‌ شده همگرا حبس شده و شاگردان در فاجعه ارزشیابی‌ ای کورکورانه و ماشینی، رتبه‌ بندی تک‌ بعدی می‌ شوند. بهترین فرصت در بهترین دوره عمر فرزندانمان، صرف یادگیری موضوعات غیرکاربردی شده و از فراگرفتن هزاران موضوع ضروری مورد نیاز در زندگی واقعی خود که با آن‌ ها دست‌ به‌ گریبان خواهد بود، باز می‌ماند. شاگرد به صورتی منفعل تربیت می‌شود و یاد می‌گیرد که باید محتوای از پیش تعیین‌ شده‌ ای برای یادگیری و فعالیت او آماده باشد و او همان را دریافت و عمل کند. رفتارهای ناهنجار طیف وسیعی از جوانان در جامعه، حکمت‌ گریزی، لاابالی‌گری، دین‌گریزی و خروج از توازن بی‌ارتباط با همین مشی کتاب درسی ادبیات و تعلیمات دینی و نظایر آن در مدارس نیست.

اقدامات پیشنهادی به‌منظور بهبود وضعیت تعلیم و تربیت در کشور

نمونه برخی از اقدامات به‌ منظور بهبود وضعیت تعلیم و تربیت در کشور که در کتاب ارائه شده است:

  • تبدیل رویکرد حفظ محور و کلیشه‌ ای فعلی، به رویکرد اکتشافی: شاگردان با درگیر شدن در فرایندی مسئله محور، درگیر منابع مختلف برای درک موضوع مورد یادگیری می‌ شوند. از منابع مختلف، مطالبی را در مورد موضوع موردنظر و مسائل مرتبط یافته، یادداشت‌ برداری کرده و برای زمان تعیین‌شده بعدی در کلاس مطرح و گزارش جمع‌ بندی خود از موضوع را به‌ صورت متن مقاله، پوستر و یا اشکال دیگر مستند، تنظیم و ارائه می‌ کنند.
  • تهیه کتاب‌ های جذاب علمی و ادبی برای کتابخانه مدارس: اگر به‌ جای حجم باورنکردنی کتاب درسی و تقویتی یک‌ بار مصرف، کتاب‌ های جذاب علمی و ادبی برای کتابخانه مدارس تهیه شود، تمام مدارس طی یکی دو سال به کتابخانه بسیار غنی مجهز خواهند شد.
  • تبدیل‌ شدن رویکرد معلم سخنران و دانش‌ آموز به رویکرد استاد و شاگردی: استاد باید همراه شاگردان زندگی کرده و به‌صورت یک مربی عمل کند. مربی شاگرد را در مسیر یادگیری با اختیارات کافی و خلاقیت و متناسب با شرایط و خصوصیات هر شاگرد، رهبری می‌ کند.
  • بازگرداندن نقش مربی‌ گری به والدین: والدین نیز باید نقش مربی فرزندشان را در رویکرد استاد و شاگردی ایفا کنند.
  • سوق دادن کتاب‌ های درسی همگرا به بسته‌ های آموزشی واگرا: کتاب‌ های درسی که به‌ صورت بسته و کلیشه‌ ای، شاگردان را به یادگرفتن و حفظ کردن مطلب نتیجه‌ گیری شده و قاطع مجبور می‌ کند، باید جای خود را به منابع آموزشی واگرا ازجمله بسته‌ های آموزشی چند رسانه‌ای، بدهد، به‌گونه‌ ای که شاگردان را به تفکر در مورد موضوع سوق داده و نتیجه‌ گیری را به شاگردان واگذار کند.
  • توسعه سکوهای تعلیم و تربیت: سکوهای تعلیم و تربیت، نقش راهبردی در تعلیم و تربیت ویژه‌ گرا و مبتنی بر ویژگی‌های هر شاگرد دارند؛ اما به شرطی که سکو ها به‌صورت کلیشه‌ ای و انحصاری ایجاد نشوند و امکان بروز خلاقیت در روش‌ های آموزشی و بسترهای تعلیم و تربیت، با تنوع سکوها ایجاد شود.

جمع‌ بندی

متاسفانه در جمهوری اسلامی ایران تعلیم و تربیت برای سیاستگذاران، سیاست‌ مردان، مجریان سیاست‌ ها و مردم موضوع دست چندم است و دارای اولویت نیست؛ در حالی که ریشه اغلب ضربه‌ هایی که از جوانب مختلف به کشور وارد شده و می‌ شود، ناشی از بی‌ توجهی به تعلیم و تربیت است. نظام تعلیم و تربیت سال‌ هاست که درگیر یک بحران در ایفای ماموریت خود یعنی تربیت فرزندان جامعه برای پاسخگویی به نیازهای جامعه امروز و آینده است. برای برون‌ رفت وضعیت تعلیم و تربیت در کشور، لازم است تا تحول در پارادایم متفاوت دنبال شود. از همین رو برخی از اقدامات پیشنهادی این پژوهش برای بهبود وضع تعلیم و تربیت مواردی چون تبدیل رویکرد حفظ محور و کلیشه‌ ای فعلی، به رویکرد اکتشافی، تهیه کتاب‌ های جذاب علمی و ادبی برای کتابخانه مدارس و تبدیل‌ شدن رویکرد معلم سخنران و دانش‌ آموز به رویکرد استاد و شاگردی هستند.

دیدگاهتان را بنویسید