ج.ن.گ سرد هرگز تمام نشد!

مقدمه:
زمانی که آتش درگیری میان نیروهای شوروی و نیروهای آلمان بالا گرفته بود، رهبران ا.م.ر.یکا به درخواست‌های مکرر کمک رهبران شوروی پاسخ دلگرم‌کننده‌ای نمی‌دادند؛ قطعا رهبران ا.م.ر.یکایی که متفقین را پیروز ج.ن.گ می‌دانستند، پیش‌بینی می‌کردند که پس از ج.ن.گ، شوروی قدرت رقیب خواهد بود. بیش از رقابت در حوزه نفوذ، مسائل ن.ظ.امی و اقتصادی، رقابت این دو کشور رقابت ایدئولوژیک بود. مسئله‌ای که شاید در بررسی جنبه‌های مختلف ج.ن.گ سرد نادیده گرفته شود، اما نویسنده این متن به خوبی این عامل را مورد توجه قرار داده.
پس از فروپاشی اتحادیه شوروی و اعلام نظام تک‌قطبی، غرب و ایالات‌متحده، رقیب ایدئولوژیک دیگری در عرصه بین‌الملل پیش‌بینی نمی‌کردند و فوکویاما در همین اتمسفر نظریه پایان تاریخ بیان کرد.
در حقیقت تحلیلگران سیاسی غربی دچار اشتباه محاسباتی شدند و بدون توجه به هشدارهای اندیشمندان نظریه رئالیسم به کشورهای بلوک شرق از جمله چین امکان ورود به اقتصاد جهانی دادند. چین با گسترش حوزه نفوذ و حفظ آرمان خود به پیش رفت و زمانی که امکان بروز مخالفت سیاسی را داشت، آن را ابراز کرد.
نویسنده در قالب نظریه لیبرالیسم به جهان می‌نگرد و بدون توجه به اهمیت جغرافیای سیاسی، نقش ناتو و غرب در شکل‌گیری ج.ن.گ اوکراین را در نظر نمیگیرد. او در این متن ایران، روسیه و چین را به‌عنوان یک کل در نظر گرفته و به تفاوت شرایط سیاسی، اقتصادی، منافع و ایدئولوژی این سه کشور نمی‌پردازد. همین تفاوت‌ها، نقش‌آفرینی‌های متفاوتی را نیز در پی دارد. از آن‌ها به‌عنوان نظام ضدغربی یاد می‌کند. کوتکین درحقیقت دچار اشتباه محاسباتی شده؛ شاید بتوان این گونه ایجاد پیوستگی را با آثار شرق‌شناسان مقایسه کرد که کشورهای آن سوی کره زمین را بدون در نظر گرفتن تفاوت‌هایشان تنها به دلیل دیگری بودن یک کل باعنوان شرق در نظر می‌گرفتند.

اوکراین، چالش چین و تجدید قوای غرب
در سال 1939 استالین از کشور همسایه خود فنلاند خواست تا سرزمینی مبادله کنند. هدف او کنترل تنگه کارلیایی با ایجاد پایگاه‌های ن.ظ.امی در جزایر فنلاند بود. در عوض یک جنگل باتلاقی در شمال تنگه را به فنلاند پیشنهاد داد. فنلاندی‌ها این پیشنهاد را نپذیرفتند. فنلاند حدود 4 میلیون نفر جمعیت و ارتش کوچکی داشت؛ اما شوروی بزرگ‌ترین نیروی ن.ظ.امی جهان را در اختیار داشت. مقاومت فنلاند در برابر حمله برنامه‌ریزی شده شوروی، مهاجم را با مشکل مواجه کرد؛ اما چرچیل و دیگر مقامات غربی تنها به تحسین لفظی مردم فنلاند بسنده کردند. آن‌ها از ارسال ا.س.ل.حه و مداخله ن.ظ.امی خودداری کردند. فنلاندی‌های قهرمان در نهایت شکست خوردند و سرزمین‌های بیشتری از دست دادند، اما تلفات بسیاری از ا.ر.تش سرخ گرفتند و استالین مجبور به سازماندهی را از بالا به پایین ا.ر.ت.ش سرخ شد.
در سال 1950 استالین با چراغ سبز کیم ایل سون به کره جنوبی ح.م.له کرد؛ اما غافلگیر شد چون ایالات‌متحده ائتلافی از نیروهای ن.ظ.امی بین‌المللی شکل داد و با آن‌ها مقابله کرد. استالین با کمک مائو و نیروهای ن.ظ.امی چین نجات یافت. آن‌ها به تقسیمات از پیش تعیین شده برگشتند، اما این ح.م.له منجر به شکستی پرهزینه شد.
اوضاع کنونی را بررسی کنیم: بار دیگر مستبدی در کرملین مجوز ت.ه.اجم به کشوری کوچک را صادر کرد و انتظار داشت به سرعت آن کشور را تحت کنترل درآورد. پوتین در مورد زوال غرب توضیح می‌دهد و تصور می‌کند که ا.م.ر.ی.ک.ایی‌ها و متحدانشان ممکن است لفضاً از مردم اوکراین حمایت کنند، اما هیچ کدام از آن‌ها به یک کشور ضعیف و کوچک کمک نمی‌کند. این تصمیم حاصل یک اشتباه محاسباتی است. او محصور در اتاق پژواک است.
تجاوز به اوکراین به دلیل سروصدا از حاشیه، عدم اتحاد و انفعال شبیه به ج.ن.گ فنلاند است؛ البته این ج.ن.گ به ج.ن.گ کره نزدیک‌تر است. اگرچه در این ج.ن.گ اروپا بر ا.م.ر.یکا پیشی گرفته. نبوغ و رشادت مردم، سربازان اوکراینی و ولادیمیر زینسکی غرب خفته را به عمل واداشت. این ت.ه.اجم نشان داد که امپریالیسم روسیه با ساده‌ترین حادثه‌ای ظاهر می‌شود و گویی این گرایش فرهنگی، ذاتی روس‌ها است.
این ساده‌انگاری است که ت.ه.اجم ر.و.س.یه به اوکراین را صرفاً واکنشی به امپریالیسم غرب و گسترش ناتو بدانیم. این اپیزودهای تکراری از ت.ج.اوز روسیه با همه تفاوت‌هایشان بازتاب همان دام ژئوپلیتیک است که حاکمان ر.و.س.یه بارهاوبارها به آن افتادند. همه این حوادث نشان می‌دهد که چرا پایان ج.ن.گ سرد سراب بود. حوادث سال‌های 1989-1991 مانند ورود آلمان به اتحاد فراآتلانتیکی، آزادی کشورهای کوچک اروپای شرقی در انتخاب قانون اساسی دموکراتیک، اقتصاد بازار، عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو از جمله پیامدهای پایان ج.ن.گ سرد بود. در این مدت شبه جزیره کره همچنان دو تکه ماند؛ چین کمونیست باقی ماند و تایوان هم برخلاف ادعای دموکراتیک و خود مختار بودن، همچنان بناچار بخشی از سرزمین اصلی است. آلمان متحد هفته‌ها پس از ت.ه.ا.جم به اوکراین از نظر ژئوپلیتیکی بیشتر غیرعامل باقی ماند؛ اما درحال حاضر موضع بسیار قاطعانه‌تری را اتخاذ کرده. بخش‌هایی از اروپای شرقی مانند مجارستان و هلند که بزرگترین بازندگان ج.ن.گ‌های جهانی و توافق‌های صلح بودند، گرایش‌های ضدلیبرال به نمایش گذاشتند و در نهایت محدودیت‌های اتحادیه اروپا را پذیرفتند. فراتر از آن در آسیا رقابت‌های ایدئولوژیک و مقاومت در برابر قدرت ا.م.ر.یکا و آرمان‌های غربی همچنان ادامه دارد. مهم‌تر از همه پتانسیل مبارزه قاطع ه.سته‌.ای که از جمله جنبه‌های تعیین‌کننده ج.ن.گ سرد وجود دارد. به عبارت دیگر، استدلال پایان ج.ن.گ سرد به معنی تقلیل درگیری بعد از شوروی است. مطمئناً از سال 1991 تغییرات ساختاری گسترده‌ای رخ داده است. اکنون ر.و.سیه متحد کوچک در نظم ضدغربی است. به طور گسترده، موقعیت جغرافیایی رقابت قدرت‌های بزرگ به محدوده هند-پاسفیک منتقل شده، تغییری که به تدریج از 1970 آغاز شد و در سال‌های اول این سده سرعت گرفت؛ اما بنیان این تغییر در طول ج.ن.گ جهانی دوم و در طول ج.ن.گ سرد ایجاد شد.
در سال 1979 رهبر چین دنگ شیائوپنگ روابط این کشور و ایالات‌متحده را عادی‌سازی کرد. ورود چین کمونیست به اقتصادی لیبرالی آغاز شد. از این زمان به بعد اقتصاد چین و قدرت جهانی این کشور به صورت تصاعدی در حال گسترش داد. در همین سال در ایران اسلام سیاسی به وسیله انقلابی که نفوذش از کشور فراتر رفت، قدرت را در دست گرفت. تقریباً در همین بازه زمانی انقلاب ریگان-تاچر با تجدید حوزه انگلیسی-امریکایی با تاکید بر بازار آزاد، آغازگر دهه‌ها رشد بودند که در نهایت چپ سیاسی را مجبور به بازگشت به مرکز کرد. ترکیب بازار-لنینیست چین، اسلام سیاسی در قدرت و غرب احیا شده، جهان را پس از تحکیم غرب به رهبری ا.م.ر.÷÷یکا، تغییر داد.
باور اشتباه پایان ج.ن.گ سرد با فروپاشی شوروی عامل برخی از انتخاب‌های مهم در واشنگتن بود. بسیاری از اندیشمندان و متفکران ا.م.ر.یکایی بر این باورند که رقابت ایدئولوژیک به‌طور قطع به نفع آن‌ها تمام شده و آن‌ها از تلقی کشورشان به‌عنوان بستر غرب دور شدند که این با ارزش‌ها و سنت‌ها‌یی مانند آزادی فردی، مالکیت خصوصی، حاکمیت قانون و… در ارتباط است. مفهوم غرب تنها کشورهای غربی را در بر نمی‌گیرد بلکه شامل کشورهایی مانند ژاپن، استرالیا، کره جنوبی و.. می‌شود. برخی از دانشمندان برای تعریف مفهوم غرب از اصطلاح « نظم لیبرال بین‌المللی» استفاده می‌کنند.
در حقیقت اولین رئیس جمهور ایالات‌متحده که به چین مدرن هجوم برد، فرانکلین روزولت بود. رهبر زمان ج.ن.گ شناخت مبهمی از اهمیت چین در جهان پساج.ن.گ داشت؛ اما او به طور موثر از چین دست کشید؛ حتی این کشور را به‌عنوان کشور پنجم دارای حق وتو معرفی کرد. این دیدگاه مثبت به چین علت کرنش رئیس جمهور نیکسون در برابر مائو بود و واگن چین را به مصرف‌کنندگان سیری‌ناپذیر ا.م.ر.یکایی رساند؛ همان‌طور که ژاپن، کره جنوبی و تایوان پیش از این به این مسیر وارد شدند. در دهه 1990 جیانگ زمین، رئیس جمهور چین، رابطه‌ای بنیادین در حوزه صنعتی-ن.ظ.امی با روسیه پس از انقلاب برقرار کرد؛ در حالی که استراتژی چین، این کشور را به سمت ا.م.ر.یکا می‌کشاند و این نقش‌آفرینی به پکن اجازه داد تا سهم کیک بیشتری داشته باشد. موقعیتی که جهان اکنون در آن قرار دارد، موقعیتی نیست که تا به حال در آن قرار داشته و برای اولین بار در تاریخ، چین و ایالات‌متحده به صورت همزمان قدرت‌های بزرگی هستند.
ت.ه.اجم پوتین به اوکراین و همدستی واضح شی با او اروپا را به دلیل وابستگی به انرژی روسیه و تجارت با چین منقلب کرد. در میان دانشمندان و صاحب نظران این دیدگاه غالب است که غرب نه به‌خاطر اوکراین و اروپا بلکه با هدف استراتژی آسیایی ایالات‌متحده و متحدانش باید پیروز شود. اکنون مسکو منفور است و تجارت مرسوم با چین مدت زیادی دوام نمی‌آورد. در آینده هیچ چیزی مهمتر از اتحاد غرب در مورد چین و روسیه نیست. جایی که دولت بایدن علی‌رغم اشتباه در خروج از افغانستان و گسترش پیمان امنیتی اوکوس، گامی مهم پیش گذاشت. در چین، تمایل به روسیه منحصربه شی نیست. ناسیونالیست‌های چین- عموم مردم، کارشناسان و حکمرانان- ناتو و ایالات‌متحده را مسئول ج.ن.گ اوکراین می‌دانند. آن‌ها اصرار دارند چین به روسیه نزدیک‌تر شود؛ زیرا خواستار کنترل تایوان هستند و معتقدند که ایالات‌متحده هنجارهای بین‌المللی را با هدف سلطه زیر پا می‌گذارد.
استالین برای فرار از شکست در ج.ن.گ کره، توپ را به زمین مائو انداخت و از او انتقاد کرد؛ در ج.ن.گ اوکراین شی به پوتین و سربازان روسی اجازه فعالیت می‌دهد تا از آن‌ها سوء استفاده کند و افول غرب که مقامات جینی از آن باعنوان «تغییرات عظیمی که در قرن دیده نشده است» یاد می‌کنند را تسریع کند.
قدرت چند بعدی غرب احیا شده است. ترانس آتلانتیسم بارها و بارها مرده اعلام شد، هر بار احیا شد و شاید هیچ وقت قوی‌تر از این بار احیا نشده؛ حتی متعهدترین انترناسیونالیست‌های لیبرال، از جمله برخی از کارمندان دولت بایدن، می‌دانند که رقابت‌های پایدار یک ج.ن.گ سرد مدام را شکل می‌دهند. در سطح جهانی، غرب مورد خشم و رشک هست. در دهه‌های اخیر اروپا و به ویژه ایالات‌متحده امریکا کاهش رشک از امریکای لاتین تا جنوب شرقی آسیا مدیریت و خشم را بزرگنمایی کردند. نیاز است که این پویایی معکوس شود؛ اما این موارد تنها با پاسخ غرب به ح.م.له روسیه به اوکراین تقویت شده است؛ این مسئله در آینده‌ای نزدیک در بادبان‌های بدگویان که مشتاق مداخله غرب هستند و بدون توجه به منافع و خواست دیگران به قانون بین‌الملل و قدرت بیش از حد هستند، می‌وزد.
جدا دانستن پوتین و شی و تصور اینکه آن‌ها به صورت تصادفی در صدر کشورهای بزرگ قرار گرفته‌اند و حذف آن‌ها حلال چالش‌های ژئوپلیتیکی است، اغوا کننده است. البته افراد و شخصیت‌ها مهم هستند، اما سیستم‌ها راهی برای انتخاب گونه‌ای خاص از رهبران است. دولت‌های اوراسیایی در مقایسه با دولت‌های کهن الگوی مدرن انگلو-ا.م.ر.ی.کایی پیشی گرفتن از قدرت دریایی، تجارت آزاد با سایر کشورهای ثروتمند و نسبتاً محدود و ضعیف‌تر است. پیروزی متفقین در ج.ن.گ جهانی دوم این الگو را قادر ساخت که اروپای غربی و مرکزی را فراگیرد و با گذشت زمان، اولین زنجیره جزیره در شرق آسیا را دربرگیرد. چین نیز زمانی قدرت تجاری شد که از امنیتی که نیروی دریایی ایالات‌متحده برقرار کرده بودند استفاده کرد؛ این کشور با تاخیر نیروی دریایی خود را ایجاد کرد. چین برخی از ضعف‌های یک قدرت اوراسیایی مانند داشتن تنها یک ساحل که عمدتاً محصور است رنج می‌برد.
دولت‌های سلطه‌جو و تلاش‌هایشان برای مدرن‌سازی اجباری، توهین محترمانه به غرب است. دسترسی به بازار مصرف ایالات‌متحده و اروپا، انتقال فناوری پیشرفته، کنترل دریاها، ارزهای ذخیره، تامین امن انرژی و فلزات کمیاب همچنان تعیین‌کننده است. همان‌طور که در کتاب ریچارد اوری بیان شده تلاش کسب موارد ذکر شده و تشکیل بلوک‌های خودکفا زمینه‌ساز ج.ن.گ‌های جهانی، شخصیت‌ها و پیامدها است. او این را با امپراتوری تلفیق می‌کند و ج.ن.گ جهانی دوم را ضربه‌ای وارد شده بر تمام دوران امپریالیسم می‌داند.
امپراطوری‌ها می‌آیند و می‌روندو بلوک‎ها را تحمیل می‌کنند. چین احتمالاً استراتژی مشابهی با آلمان نازی و امپراتوری ژاپن را دنبال کند. اکنون با تحریک پوتین به محاصره روسیه، شی تلاش‌های خود را دو چندان می‌کند.
دیگران به این موضوع‌ که آیا درگیری قدرت‌های بزرگ و معضلات ا.م.نیتی پایا‌ن‌پذیر است یا خیر خواهند پرداخت. نکته مهم این است که پاسخ به این سوال تئوریک نیست بلکه تاریخی است: محیط دنیای مدرن که به وسیله ج.ن.گ جهانی دوم ایجاد شد، با چرخش بزرگ 1979 و چرخش کوچک 1991-1998 تکمیل شد. پاسخ به این سوال که آیا جهان به نقطه عطف بزرگ یا کوچک رسیده است به چگونگی ج.ن.گ در اوکراین وابسته است و اینکه آیا غرب از احیای دوباره‌اش را تلف می‌کند یا با استفاده از آن قدرت خود را تحکیم می‌بخشد.

برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید